مشکل حکایتی است که تقریر می‌کنند

علیرضا مجمع

۱ -آخرین تصویر به جا مانده از خسرو شکیبایی (که هنوز قلم نمی‌چرخد که در پیشوند نامش کلمه «مرحوم» را بنگاریم) دقیقا هجده روز قبل، در شب منتقدان شکل گرفت. زمانی که روی صحنه آمد تا جایزه یکی از بهترین بازیگران سی سال سینمای پس از انقلاب را بگیرد. او رو به جمعیت انگشت اشاره‌اش را رو به آسمان گرفت، به این معنا که جایزه‌ای که می‌گیرد را مرهون لطف «او» می‌داند. پیش از آن اما خاک صحنه را بوسید. تصویری که بارها و بارها تکرار کرد و تبرک خاک صحنه را روی صورتش کشید.

۲ -چه خوب که بازیگر نقش حمید هامون، خسرو شکیبایی بود. پس از ۱۹ سال از بازی در نقش هامون، این شمایل کلاسیک شده را مشکل بتوان با بازیگر دیگری تصور کرد. لحظه‌های بازی ماندگار او در هامون بسیارند؛ از صحنه‌های متعدد دعوایش با مهشید (بیتا فرهی)، تا صحنه دادگاه که در آغوش فیلم آمد و بحث کشاکش عقل و ایمان در ذبح اسماعیل به دست ابراهیم با مرادش علی عابدینی. اما برای من صحنه ماندگار هامون آنجا است که حمید هامون به خانه پدری‌اش می‌آید تا تفنگ قدیمی را بردارد و آنجا مادربزرگش (آنیک شفرازیان، که خدایش بیامرزد) را می‌بیند. حمید دست در دست مادر بزرگ، بغض کرده و وقتی دست او را رها می‌کند، دیگر تمام حس جاری در بازی شکیبایی و آنیک به تماشاگر می‌رسد.

۳ -شاید ماندگارتر از حمید هامون، برای من، نقش ماندگار سیدحسن مدرس در سریال مدرس باشد. پیش از هامون در سال‌های میانی دهه شصت. پیش از آنکه هادی اسلامی (که او هم در قافله ماندگاران است) همین نقش را در سریال مرغ حق بازی کند، تک‌گویی درخشان شانزده دقیقه‌ای شکیبایی در سخنرانی در مجلس که یک تیک رو به دوربین انگار دارد برای نمایندگان در نقش یک روحانی نطق می‌کند، تا سال‌های سال ماندگار خواهد بود.

۴ -زمانی که خبر رفتنش آمد، بی‌ اختیار شوکی عجیب به من وارد شد. انگار این حقیقتی نیست که باید بپذیریمش. بعضی از آدم‌ها اینجوری‌اند. رسول ملاقلی‌پور عزیز هم همین گونه بود و خیلی‌های دیگر. تنها می‌ماند تصاویر و یادگاری‌های ماندگاری که با آن لذت می‌بریم و هیچ‌گاه حضورش را کمرنگ نمی‌بینیم. خسرو شکیبایی همیشه زنده است تا هنر زنده است. مثل پرویز فنی‌زاده، علی حاتمی، مرتضی آوینی و خیلی‌های دیگر.