دین، نوآوری و پیشرفت اقتصادی
اکتشاف چالشی بین اسلام و اقتصاد
عکسی از تیمورکوران
هنگامی که تیمور کوران مدرک دکتری اقتصاد خود را از استانفورد گرفت و تزش درباره اقتصاد خرد تایید شد و یک شغل آموزشی برایش مهیا شده بود، در مصاحبهای چنین به یاد میآورد که «تصمیم گرفتم قبل از اینکه به کار سخت تدریس بازگردم، فرصت عالی است تا معلومات خود را وسعت ببخشم و برخی چیزهایی که معمولا نخوانده بودم، بخوانم. هنگامی که در قفسههای کتابخانه گرین در استانفورد پرسه میزدم تا ببینم چه کسی چه چیزی نوشته بود به کتابی به نام «اسلام و سرمایهداری» نوشته تاریخدان اقتصادی فرانسوی ماکسیم رودینسون برخورد کردم. این کتاب تاثیر عظیمی بر مسیر فکری من داشت و دنیایی جدید را روی من گشود.»
مترجم: دکترجعفر خیرخواهان
عکسی از تیمورکوران
هنگامی که تیمور کوران مدرک دکتری اقتصاد خود را از استانفورد گرفت و تزش درباره اقتصاد خرد تایید شد و یک شغل آموزشی برایش مهیا شده بود، در مصاحبهای چنین به یاد میآورد که «تصمیم گرفتم قبل از اینکه به کار سخت تدریس بازگردم، فرصت عالی است تا معلومات خود را وسعت ببخشم و برخی چیزهایی که معمولا نخوانده بودم، بخوانم. هنگامی که در قفسههای کتابخانه گرین در استانفورد پرسه میزدم تا ببینم چه کسی چه چیزی نوشته بود به کتابی به نام «اسلام و سرمایهداری» نوشته تاریخدان اقتصادی فرانسوی ماکسیم رودینسون برخورد کردم. این کتاب تاثیر عظیمی بر مسیر فکری من داشت و دنیایی جدید را روی من گشود.»
این تاثیر هنوز هم طنینانداز است به طوری که او را در سال ۲۰۰۷ از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی به دانشگاه دوک کشاند تا به عنوان پروفسور اقتصاد و علوم سیاسی و نیز پروفسور اسلام و علوم اجتماعی در آنجا فعالیت کند. او اینک کتاب رودینسون را در مقطع کارشناسی در رشته تاریخ اقتصادی و نوسازی خاورمیانه تدریس میکند.
کوران در شهر نیویورک به دنیا آمد، جایی که والدینش زمانی که هر دو دانشجویان تحصیلات تکمیلی در دانشگاه ییل بودند آنجا زندگی میکردند. سالهای کودکی کوران در استانبول سپری شد دقیقا پشت محوطه دانشگاه بنغازی که پدرش رییس و استاد تاریخ معماری اسلامی آن بود. او از دانشگاه پرینستون فارغالتحصیل شد قبل از اینکه برای اخذ دکتری اقتصاد به استانفورد برود.
کوران میگوید: «رودینسون پرسشهایی درباره ارتباط بین توسعه اقتصادی و دینی که من کاملا با آن آشنا بودم، مطرح کرد.» جستوجوی کوران برای پاسخ دادن به این پرسشها، او را به سمتی هدایت کرد که منتقد مکتب فکری شد که به اقتصاد اسلامی معروف شده است، مکتبی که هدف طراحی مجدد اقتصادها را مطابق با اصول اسلامی دارد و ریشه آن به قرن هفتم میلادی برمیگردد.
کوران میگوید: «ادبیات اقتصاد اسلامی پوچ و تهی بودند. نوشتههای نویسندگان اقتصاد اسلامی نشان میدهد که آنها درک و فهم بسیار اندکی از اصول علم اقتصاد یا تاریخ اقتصادی دارند. برای مثال هیچ کس از اقتصاددانان اسلامی به این موضوع نپرداختند که چرا خاورمیانه که زمانی کاملا پیشرفته بود، از لحاظ اقتصادی توسعه نیافته شده است.»
کوران در کتاب اسلام و دنیاطلبی
مخمصه اقتصادی اسلام (انتشارات دانشگاه پرینستون، ۲۰۰۴) استدلال میکند که اصولی از قبیل حرمت بهره و تاکید بر امور خیریه، برابری و صداقت «بخشی از جنبش گستردهتری هستند تا اسلام را نیروی غالب در زندگی مردم بسازند.» اگر بانکداری اسلامی- که سپردههای جهانی را جذب کرده است و اینک از ۱۵۰میلیارد دلار تجاوز میکند- موفقیتآمیز است، آن یک مقدمه برای اسلامی کردن سایر قلمروهای زندگی- شامل آموزش و حقوق زنان به شمار میآید. آنها فشار بیشتری وارد میکنند تا به عاملان دینی اجازه داده شود، معیارهایی برای چگونگی انجام امور تعیین کنند.»
مخالفت با این جنبش، نیرویی است که کوران میگوید فکر میکند «عاقبت غالب خواهد شد.» او میگوید «مردم در جستوجوی رونق اقتصادی هستند که مستلزم گرفتن تصمیمات اقتصادی عقلایی است و حتی برخی اوقات محدودیتهای دینی را دور میزنند. رودینسون به قرون اولیه اسلام نگاه کرد و دریافت که مردم بسیار راحت راههایی برای دور زدن چنین محدودیتهایی مثل ممنوعیت بهره را پیدا کردند؛ دقیقا همانگونه که در همان زمان در اروپا عمل میشد.»
کوران در حال نگارش کتابی است که بررسی میکند، چرا خاورمیانه که زمانی براساس معیارهای جهانی توسعه یافته بود، پس از مدتی عقب مانده شد.
او میگوید اجزای معینی از حقوق اسلامی، دلیل موفقیتهای اقتصادی اولیه و عقبماندگی پس از آن هستند. دستور کار سیاسی و اقتصادی اسلام نسبت به سایر نظامهای اجتماعی قرون وسطی کاملا عقلایی بود و تبیینهای کاملا عقلایی وجود دارد که چرا آن سیستم بعدا تنزل یافت؟ این اسلام نیست که مخالف پیشرفت باشد یا بخواهد مانع ثروتمند شدن شود یا تنبلی و جبریگری را حمایت کند؛ اما تردیدی نیست که نهادهای اسلامی معینی، پیامدهای ناخواسته داشتند. برای مثال، نظام ارث مساواتطلبانه اسلامی که هرکدام از بچهها یا اقوام نزدیک سهمی از ارث میبرند، نقطه ضعف بزرگی در رابطه با نظام اروپایی پسر ارشد به شمار میرفت؛ این نظام ارث، مانع توسعه سازمانی و ایجاد سازمانهای بزرگ میشد.
در قرن نوزدهم، تکنولوژیهای جدید ظاهر شد که مستلزم مبالغ عظیمی سرمایه و سازمانهای دائمی بود. غرب قادر به تاسیس سازمانهای بزرگ بادوام بود که توانایی بهرهبرداری از این تکنولوژیها را داشتند که خاورمیانه نمیتوانست؛ به طوری که هر چند اقتباس و اخذ تکنولوژیها دشوار نبود، خاورمیانه صنعتی نشد.
اگر دلایلی که چرا جهان اسلام ابتدا موفق شد و سپس شکست خورد به خوبی فهمیده شود، علاقه اسلامگرایان به اصول اقتصاد اسلامی که انرژی بسیار زیادی را جذب نموده است، بدون اینکه هیچ مشکل واقعی از منطقه یا جهان اقتصادی کلیتر را حل کند از دست خواهد رفت.
کوران که از ۱۹۸۲ تا ۲۰۰۷ در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی تدریس میکرد به دانشگاه دوک آمد. او میگوید، به این دلیل جذب دانشگاه دوک شد که فرصت آموزش و انجام تحقیقات در چندین رشته علمی شامل اقتصاد، علوم سیاسی، تاریخ و مطالعات حقوقی را در اینجا پیدا میکنم. او میگوید: «دیدگاه مدیریت دانشگاه دوک به نحوی است که به راحتی میتوان در چند رشته کار کرد و جامعه علمی آنجا هم این را پذیرفته است. بینرشتهای بودن در دوک فقط یک شعار نیست، بلکه آن را به عمل تبدیل کردند.»
کوران از فرصت تشریک مساعی در مرکز مطالعات اسلامی دوک بهرهمند میشود که به گفته وی، با مراکز مشابه در جاهای دیگر تفاوت دارد «زیرا علوم اجتماعی نقش چشمگیری ایفا خواهند کرد.» او میگوید «با توجه به نقش مهمی که اسلام در عرصه سیاست بینالمللی و داخلی ایفا میکند، ضرورت دارد که چیزهای بیشتری درباره آن بدانیم و مرکز مطالعات اسلامی دوک، نقش حیاتی در بهوجود آوردن آن درک و شناخت ایفا خواهد کرد.»
در ۲۵ مارس سال جاری میلادی، همایش دین و جامعه باز در شورای روابط خارجی در شهر واشنگتن برگزار شد که سومین نشست آن به موضوع «دین، نوآوری و پیشرفت اقتصادی» اختصاص داشت. ریاست جلسه بر عهده پیتر استینفلس بود که مدیر مرکز دین و فرهنگ در دانشگاه فوردهام است. سخنرانان نشست نیز عبارت بودند از: لورنس هاریسن، مدیر مرکز تغییر فرهنگی در مدرسه عالی فلچر دانشگاه تافتس؛ تیمور کوران، استاد اقتصاد و علوم سیاسی در دانشگاه دوک و رابرت وودبری، استادیار جامعهشناسی دانشگاه تگزاس در اوستین. مطالب این نشست، عینا و بدون دخل و تصرف از نوار پیاده شده است.
پیتر استینفلس که اداره نشست را برعهده داشت، سخنرانان را افرادی برجسته و صاحبنظر توصیف کرده و آنها را چنین معرفی کرد: تیمور کوران اقتصاددانی که حوزههای مطالعاتی وی تعالیم اسلامی، نوآوری اقتصادی و نیز عقبماندگی اقتصادی در خاورمیانه است. لورنس هاریسن که نوشتههای بسیار گستردهای در زمینه تاثیر فرهنگ و ارزشهای دینی بر توسعه اقتصادی دارد و سرانجام رابرت وودبری که بررسیهایی درباره نقش مبلغان دینی داشته است و به تحلیل و بررسی تغییر و اشاعه ارزشهای اقتصادی و سیاسی پرداخته است.
استینفلس ابتدا از شرکتکنندگان خواست تا بحث را لزوما با تصویر تئوریک کلان نگر یا نتیجهگیریهای کلی شروع نکنند- هرچند اگر مایلند به آنها اشارهای بکنند- بلکه با یک مثال مشخص قطعی از کارشان شروع کنند که شاهد تاثیر ارزشهای دینی و فرهنگی- عمدتا دین- بر تغییر یا توسعه اقتصادی بودهاند.
او گفت یک نمونه مثبت یا منفی ذکر کنید و در صورت امکان یک یا دو حکایت و مورد ارائه دهید و سپس از آنجا به سمت ساختار تئوریک بزرگتر حرکت خواهیم کرد که در بررسیهایتان انجام دادهاید. ابتدا از تیمور کوران شروع میکنیم.
تیمورکوران: تشکر میکنم. پاسخ من هر دو جنبه مثبت و منفی را خواهد داشت و نمونهای که میآورم به دو بخش ظاهرا متناقض تقسیم میشود.
جوامع مسلمان همیشه از تغییر استقبال کردهاند. اگر به دو سده گذشته نگاه کنیم، این را به وضوح میبینیم. دو قرن قبل در هیچ جای جهان اسلام، شرکتی وجود نداشت، بانکی وجود نداشت، بازار سهامی نبود، اصول استاندارد حسابداری نبود. این نهادهای اقتصادی، این عملیات امروزی در سراسر جهان اسلام پذیرش گستردهای یافت. در واقع، حتی اسلامگرایان رادیکال که با عناصر گوناگون مدرنیته مخالف هستند، آنها را پذیرفتند. مسلمانان با این چیزها مشکلی نداشتند. در تمدن صدر اسلام، نظام مالیاتی مکرر تغییر میکرد. تکنولوژیهای جدید نظامی ساخته میشد. تکنولوژیهای نظامی بارها و بارها از خارج وام گرفته میشدند.
در نقطه مقابل اینها عناصر معینی از زیر ساخت اقتصاد خصوصی را داریم که به مدت تقریباهزار سال در جهان اسلام راکد و ایستا باقی ماند. اگر تاجری که در قرن دهم میلادی زندگی میکرد در سال ۱۸۰۰ میلادی زنده میشد، او با انواع قراردادهایی روبرو میشد که کاملا برای وی شناخته شده بودند. بازارهای اعتباری کاملا آشنا بودند. مناسبات اقتصادی به نظر وی کاملا مشابه مناسباتی بود که وی هشت قرن قبل تجربه کرده بود.
به این ترتیب زیرساخت اقتصادی دچار تحول نشده بود و با وجود تغییراتی که در سایر حوزهها رخ داده است، اینک کاملا معلوم گشته است که این حوزه خاص راکد و منجمد شده (حوزه زیرساخت اقتصادی)، اهمیت فوقالعادهای برای توسعه اقتصادی دارد.
استینفلس: پروفسور هاریسن
لورنس هاریسن: من میخواهم ابتدا جملهای بگویم که استدلال من را با حس و معنایی کلی خلاصه میکند و سپس مشهورترین مثال را میآورم: هنگامی که به مقوله پیشرفت میرسیم، نسبیگرایی دینی- یا این تصور که همه ادیان ذاتا برابر هستند- توهمی بیش نیست. برخی ادیان یا ضوابط اخلاقی- برای مثال پروتستان، یهودیت و کنفسیوس- بهتر از سایر ادیان هستند. مثالی که میخواهم بزنم از نیمکره غربی است. کارلوس رانژل نویسنده ونزوئلایی در کتابی که در دهه ۱۹۷۰ منتشر شد نوشت در سال ۱۷۰۰ اگر از اروپا به جهان نگاه میکردید، مستعمرات اسپانیا در ناحیه جنوب دنیای جدید به نظر بسیار موفقتر میآمد، با آیندهای امیدبخشتر و ثروتی بیشتر نسبت به مستعمرات انگلیس در ناحیه شمالی قاره آمریکا. اما سیصد سال بعد شاهد یک جابجایی عظیم در ثروت این دو ناحیه هستیم. او در ادامه مینویسد چگونه چنین تغییری قابلتبیین است؟
او پاسخی میدهد که تحلیلهای ما در این نشست قصد روشنگری آن را دارد. آنچه در آمریکای جنوبی داریم فرهنگ ایبری- کاتولیک (فرهنگی که در شبه جزیره ایبری شامل اسپانیا و پرتغال حاکم است) که در برابر پیشرفت اقتصادی مقاومت میکند، با عدالت اجتماعی و دموکراسی سر ناسازگاری دارد و از لحاظ توانایی ایجاد جوامع دموکراتیک، بسیار عقبتر از فرهنگ آنگلو- پروتستان است. عدالت اجتماعی در آمریکای شمالی قطعا در درجات بالاتری از آمریکای لاتین بوده و رونق و رفاه آن هم که کاملا مشهود است.به طوری که در سال ۲۰۰۸ میلادی، آمریکای لاتین که زمانی از مستعمرات انگلیس در شمال قاره آمریکا در سال ۱۷۰۰ کاملا جلوتر بود، اینک شاید ۵۰ یا ۷۵ سال عقبتر است و در حالی که قطعا سایر عوامل هم در این عقبماندگی دخیل هستند، من معتقدم که تفاوت بین فرهنگ ایبری- کاتولیک و آنگلو- پروتستان یک تبیین اصلی است.
ادامه دارد
ارسال نظر