کاتعلیرضا داودنژاد به بهانه جمع شدن تبلیغات «تیغزن» از یک خطر جدی سخن میگوید
مشغول ضربه زدن به سینمای ملی هستیم!
تبلیغات و مواد اطلاعرسانی و تبلیغی یک فیلم سینمایی چگونه باید باشد تا هم مخاطب جذب کند و هم ایراد و اشکالی در آن دیده نشود که با مشکل مواجه نشود و با آن تبلیغ برخورد نشود؟ اتفاقی که برای تبلیغات فیلم جدید علیرضا داودنژاد در هفته گذشته رخ داد، این سوال و سوالهای مشابه را دوباره مطرح کرد و نبود یک مرجع تصمیمگیری در مورد این قضیه را بیش از گذشته عیان ساخت. علیرضا داودنژاد در واکنشی نسبت به این ماجرا چنین میگوید:
آیا اصولا تا این حد ما حق داریم به سکوتی که حاکم بر رابطه مخاطب و تبلیغ است، نفوذ کنیم و سعی کنیم انفعالات درونی مخاطب را حدس بزنیم و بر پای این حدس و گمانها تصمیم بگیریم و بر این رابطه، یعنی رابطه مخاطب و تبلیغ تاثیر تعیینکننده بگذاریم. آیا این به نوعی مخدوش کردن حریم شخصی مخاطب و دخالت در تصمیمگیریهایی که به او مربوط میشود، نیست؟ اگر در متن تبلیغ عیب و ایرادی قانونی و عرفی وجود داشته باشد، مسوولان این حق را دارند که بر کم و کیف تبلیغ تاثیر بگذارند، اما وقتی چنین ایراداتی در متن تبلیغ نیست اینگونه برخورد کردنها که بیشتر مبتنی بر حدس و فرض و گمان است، ناشی از نوعی خود بزرگبینی نیست؟ آیا این نشاندهنده آن نیست که ما با خودرایی و برپای سلایق شخصی عمل میکنیم؟ و حوزه اختیار مخاطب را مخدوش میکنیم و به طرزی توهینآمیز او را فاقد قدرت تشخیص و تصمیمگیری میدانیم ؟ به هر حال حاصل اینگونه برخوردها همچنان ناامن کردن بازار کالاهای فرهنگی است. بازاری که در طول همه این سالیان در آستانه استقلال و شکلگیری مورد تهاجم واقع شده و چنان که میبینیم گرفتار ناامنی و هرج و مرج است. آیا افرادی که این تصمیمات را میگیرند، تصمیمات خود را در ابعاد فرهنگی و مصالح ملی بررسی میکنند؟ به نظر میرسد اینگونه نیست و اینگونه تصمیمات، یک تصمیمات وسواسی و مقطعی است که بر اساس یک شرح وظایف فرضی صورت میگیرد، که مستقیما به خود تبلیغ مربوط نمیشود بلکه به تفسیر و برداشتی شخصی که از ذهنیات مخاطب در نظر گرفته میشود، برمیگردد. کارگردان «نیاز»، «مصائب شیرین» در ادامه اعتقادش را اینگونه مطرح کرد: من احساس میکنم کسانی که مسوول این تبلیغات هستند، ترجیح میدهند همهچیز کلیشهای و تکراری باشد تا در یکجور تکرار، سکوت و بدون هیچ تاثیرگذاری ویژهای فیلمها بیایند و بروند.
و برداشت خوشبینانه من این است که آنها دریافت صحیحی از تبلیغات و سینما ندارند و در عین حال یک احساس ناخوشایندی به من میگوید، چون همهجا دار و دستهبازی هست و با توجه به کمبود ظرفیتهای تبلیغاتی، بنابراین عدهای نمیخواهند بعضی فیلمها تبلیغ بشوند و در عین حال میخواهند برخی دیگر از فیلمها بیشتر تبلیغ شوند. آیا میارزد فضای تبلیغات در سینما را به خاطر وجود پیش فرضها و شبهاتی، ناامن بکنیم؟ و جلوی ابتکار و کار تازه در تبلیغات را بگیریم؟! آیا این افراد میدانند در سطح ایران ۳۰،۴۰میلیون مخاطب سینما وجود دارد که بخش عمدهای از این مخاطبان در اختیار ماهوارهها و ویدئوهای قاچاق قرار گرفتهاند، بنابراین اگر ارزیابی کلیتری از موضوع سینما داشته باشیم، متوجه خواهیم شد که در ایران با وجود ۳۰ تا ۴۰میلیون مخاطب و مصرفکننده کالای فرهنگی که توسط ماهوارهها و ویدئو قاچاق تصاحب شدهاند باید تلاشی صورت بگیرد تا آنها را به سالنهای فیلم ایرانی بکشایم، پس اگر چنین چشمانداز دلسوزانه به منافع مالی و عمومی سینما داشته باشیم، اینجور ناامنی ایجاد نمیشود و حرف و امضای مسوولان هم بیاعتبار نمیشود. آیا اگر تهیهکنندگان دیگر هم به تدریج ناگزیر شوند از تبلیغات شهری صرفنظر کنند و اینگونه تبلیغات به دلیل کلیشهای و تکراری بودند به تدریج تاثیر خود را از دست بدهند، این بدان معنا نیست که ما مشغول ضربه زدن به سینمای ملی هستیم؟
ارسال نظر