کتاب
رهبران بیمار
برخی از پزشکان معتقد هستند که رهبران کشورها مانند مردم عادی این حق را دارند که در زندگی خصوصی خود رازهایی داشته باشند.
یکی از این رازها میتواند ابتلا به بیماریهای مهلک باشد. اما اگر این بیماری مهلک با سرنوشت یک کشور یا ملت گره بخورد، چه حکمی پیدا میکند؟ آیا در آن صورت میتوان این بیماری را یک راز کوچک دانست یا این که باید آن را تهدیدی بزرگ محسوب کرد که قادر است پایههای یک حکومت را دچار تزلزل کند؟
تروریستهاى خاموش
از این رو شاید بتوان گفت که بیماری رهبران و روسای جمهور کشورها به مثابه تروریستهایی خاموش هستند که با از بین بردن قربانیان خود این توانایی را دارند که بیش از تروریستهای رایج خطرآفرین جلوه کرده و یک نظام سیاسی را با مشکلاتی جدی مواجه سازند.
بر اساس مطالعاتی که توسط سازمان سیای آمریکا انجام گرفته است، به طور میانگین ۶ تن از رهبران کشورها سالانه هدف اقدامات تروریستی قرار میگیرند که یکی از این اقدامات ناکام میماند.
این در حالی است که سالانه یکی از این رهبران به حمله قلبی دچار و یک یا دو تن از آنان به سرطان مبتلا میشوند.
یکی از خطرناکترین بیماریهای کنونی در جهان گرفتگی عروق قلبی است. این بیماری از آن دسته امراضی است که پیش از رسیدن به اوج خود که در نهایت ایست قلبی و مرگ را در پی دارد، نشانه چندانی را از خود بروز نمیدهد.
بر اساس تحقیقی دیگر که در سال ۲۰۰۱ از سوی سازمان سیا صورت گرفته است، گرفتگی عروق قلبی شایعترین بیماری در میان رهبران جهان طی نیمه دوم از قرن گذشته میلادی بوده است.
بر اساس این تحقیق که در مورد رهبران کشورهای مختلف طی سالهای ۱۹۶۵ تا ۱۹۹۶ صورت گرفته است، ۶۴ تن از آنان به بیماری گرفتگی عروق قلبی مبتلا بودند.
گاهی بیماری یک رهبر یا رییسجمهوری باعث میشود که افرادی با قدرت و نفوذی بینظیر ظهور کنند به گونهای که تاریخ یک کشور دچار تحولی غیرمترقبه شود. برای مثال استالین پس از آن که لنین به حمله قلبی دچار شد، بر جای وی تکیه زد و از آن زمان دورهای در تاریخ شوروی آغاز شد.
همچنین تاریخ نویسان به کرات از تاثیر نوشیدن مشروبات الکلی و مصرف بیرویه مسکنهای قوی بر تصمیمات وینستون چرچیل در دوران جنگ جهانی، یاد کردهاند.
یکی از نمونههای اخیر در این مورد بیماری فیدل کاسترو، رهبر کوبا است.
کاسترو به عنوان یکی از رهبران کاریزما در میان رهبران دنیا سالها به عنوان فرد اول در کوبا مطرح بوده و توانسته است نقاط عطف بسیاری را در تاریخ این کشور به ثبت رسانده و دشمنان بسیاری را برای خودش بتراشد.
به همین دلیل سلامتی جسمی کاسترو همیشه یکی از موضوعات جالب در زمینه بیماریهای مخفی رهبران جهان بوده است.
هراس از خلا قدرت
اما کاسترو پس از اضمحلال توانایی جسمانیاش بالاخره مجبور شد اداره امور کشور را به جانشینی که دوران کهنسالی را آغاز کرده است، بسپارد.
این درست همان کابوسی است که کوباییهای میهن دوست چند سالی است با پدیدار شدن اولین نشانهها از مزمن شدن برخی از بیماریهای کاسترو با آن دست و پنجه نرم کرده و خو گرفته بودند.
جایگاه و تصویر بدیلی که فیدل در خاطره و تاریخ مردم حک کرده است، رفتهرفته وحشت از آیندهای مبهم را در دل آنان تقویت کرد.
وجود همین وحشت است که اکنون باعث شده بسیاری از ملتها کنجکاوی بیشتر برای آگاهی یافتن از سلامت جسمانی رهبرانشان نشان دهند.
چندی پیش گروهی از پزشکان آمریکایی در پی انتشار گزارشی از سوی جان مک کین، نامزد ۷۹ ساله جمهوریخواهان در انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۰۸ آمریکا در مورد سلامتی جسمیاش، اعلام کردند که اکنون زمان آن فرارسیده تا یک آزمون سنجش توانایی فیزیکی برای نامزدهای انتخاباتی این کشور شبیه آنچه که خلبانان پشت سر میگذارند، ترتیب داده شود.
به عقیده این گروه از پزشکان گزارشی که برخی از نامزدها به طور داوطلبانه و با اهدافی تبلیغاتی در این مورد منتشر میکنند، کافی نبوده و انجام این مهم در واقع باید از سوی گروهی از پزشکان مستقل صورت پذیرد.
اما انتشار چنین گزارشهایی از نظر سیاسی تا چه حد میتواند منطقی باشد؟ اگر حضور یک رهبر در راس هرم تصمیمگیری یک کشور بسیار حیاتی بوده و خروج وی از این مسند به واسطه ابتلای وی به یک بیماری نه چندان مهلک به امری جنجالی در رسانهها تبدیل شود، چه باید کرد؟
شایدترس از این جنجالآفرینی باشد که باعث میشود مثلا ولادیمیر پوتین، رییسجمهور پیشین روسیه برای شرکت در اجلاس سران دریای خزر در تهران، توالتی شخصی را نیز همراه سایر وسایل شخصی به همراه آورد.
احتیاط کاریهایی از این دست به خصوص در مورد رهبرانی جهان شمولتر شیوع بیشتری داشته است.
برای مثال فرانکلین روزولت، رییسجمهور آمریکا در دوران جنگ جهانی دوم مجبور شد برای مخفی ماندن ابتلایش به سرطان فک، تن به جراحی بر روی یک قایق بدهد.
سوژهای براى مولفان
موضوع ابتلای رهبران جهان به بیماریهای مختلف از جمله پرخوانندهترین عنوانهای کتاب در جهان به شمار میرود.
یکی از معروفترین و پر رجوعترین کتابها در این مورد کتاب «تاثیر بیماری بر رهبران جهان» نوشته «برت ادوارد پارک» است.
این استاد دانشگاه پنسیلوانیا در کتاب خود که سال ۱۹۸۶ به چاپ رسید تاثیری را که امراض و ضعف جسمانی بر تصمیمات رهبران اروپایی و آمریکایی طی نیمه اول از قرن بیستم داشت، مورد بررسی قرار میدهد.
این پزشک عصب شناس با ارائه مثالهای متعددی از رهبران مختلف جهان معتقد است که مورخان از پرداختن به اهمیتی که بیماریهای این چنینی بر افول اروپا داشته است، غافل ماندند.او تصریح میکند که این دوره از حضور وودرو ویلسون در کنفرانس صلح پاریس شروع شده و با نخست وزیری آنتون ایدن در جریان بحران سوئز به پایان میرسد. مثالهایی که او از تاثیر بیماریهای عصبی بر رهبرانی از جمله آدولت هیتلر، فرانکلین روزولت، وینستون چرچیل و بسیاری دیگر از افراد برجسته در تاریخ کشورها میآورد شگفتآور و بیسابقه هستند.
چند سال پس از انتشار این کتاب دو نویسنده به نامهای رابرت رابینز و جرالد پست، کتابی را با عنوان «زمانی که بیماری به رهبر حمله میکند» به رشته تحریر در آوردند و در آن تلاش کردند که تاثیر بیماریهای روحی و جسمی را بر رهبران معاصر مورد مداقه قرار دهند.
این دو در کتاب خود به مواردی از رهبرانی نظیر شاه سابق ایران، ایدی امین، مناخیم بگین، مائو و دنگ شیائوپینگ و رهبران سالخورده دوران شوروی اشاره کرده و نشان میدهند که تا چه حد ابتلای این رهبران به بیماریهای مختلف برای ملتهایشان خطرآفرین بوده است. رابرت گیلبرت، یکی از پزشکان سرشناس آمریکایی نیز در کتاب خود با عنوان «دوران ریاستجمهوری مرگبار» از همین زاویه به موضوع سلامتی رهبران ایالات متحده پرداخته و افول توانایی جسمی آنان را در تغییر روند سیاستسازی در این کشور را مورد توجه قرار میدهد.
منبع: irDiplomacy.ir
ارسال نظر