کروگمن ردای کارآفرینی را از دوش جابز برمیدارد
جابز، شغلها و خودروها
مترجم: امین گنجی
منبع: نیویورک تایمز
میچ دانیلز، مدیر بودجه بوش که اکنون فرماندار ایندیانا است، از سوی جمهوریخواهان به بیانیه پرزیدنت اوباما خطاب به اتحادیهها پاسخ گفته است. اما نمایش دانیلز به واقع ملالانگیز و خستهکننده بود. با این حال، حرفی زد که ارزش فکر کردن دارد - البته به این معنا که کاملا عکس آن درست است!
نویسنده: پل کروگمن
مترجم: امین گنجی
منبع: نیویورک تایمز
میچ دانیلز، مدیر بودجه بوش که اکنون فرماندار ایندیانا است، از سوی جمهوریخواهان به بیانیه پرزیدنت اوباما خطاب به اتحادیهها پاسخ گفته است. اما نمایش دانیلز به واقع ملالانگیز و خستهکننده بود. با این حال، حرفی زد که ارزش فکر کردن دارد - البته به این معنا که کاملا عکس آن درست است! آقای دانیلز سعی کرد ردای استیو جابز مرحوم را بر تن حزب متبوع خود بپوشاند و برای این کار، استیو جابز را یک کارآفرین بزرگ تصویر کرد ــ دقیقا یکی از آن صفاتی که اصلا به استیو نمیچسبد و اگر از خود بپرسیم چرا شرکت اپل تعداد بسیار اندکی شغل برای آمریکاییها آفریده است، آن وقت خواهیم فهمید ایدئولوژی مسلط بر ذهن اغلب سیاستمداران ما چه ایرادی دارد.
ابتدا آقای دانیلز رییسجمهور را به خاطر «خوارشماری دائمی مردم در کسب و کار» سرزنش کرد؛ اتهامی که دست بر قضا کاملا مجعول است. آقای اوباما هرگز چنین کاری نکرده است. در هر حال، وی ادامه داد: «استیو جابز مرحوم ــ جابز، چه نام بامسمایی [جابز در انگلیسی به معنی «شغلها» است] ــ بیش از همه آن دلارهایی که رییسجمهور به عنوان مشوق وام داد، یا بهتر، به فنا داد، شغل آفریده است.»
خوب، مشخصا آقای دانیلز آینده چندان درخشانی در حرفه بذلهگویی و طنز نخواهد داشت! اما مساله مهمتر اینجا است که هرکس نیویورک تایمز بخواند، میداند که ادعاهای او درباره شغلآفرینی کذب محض هستند: شرکت اپل تعداد بسیار اندکی از آدمهای این مملکت را در استخدام خود دارد.
تایمز یکشنبه گذشته گزارش مفصلی منتشر کرده و فاکتهای مورد نیاز را در اختیارمان قرار داده است. اگرچه اپل اکنون بزرگترین شرکت ایالات متحده ــ البته بر حسب ارزش بازار - است، اما تنها ۴۳ هزار نفر آمریکایی در استخدام این شرکت هستند؛ یعنی یکدهم تعداد افرادی که در جنرال موتورز مشغول کار بودند، وقتی این شرکت بزرگترین شرکت ایالات متحده بود.
با این حال، اپل به طور غیرمستقیم حدود ۷۰۰۰۰۰ نفر را در عرضهکنندگان مختلف خود تحت استخدام دارد. اما متاسفانه، حتی یک تن از این ۷۰۰۰۰۰ نفر داخل آمریکا نیستند. چرا اپل در خارج از کشور و به خصوص در چین خط تولید خود را برپا کرده است؟ آنطور که مقاله تایمز توضیح میدهد، مساله صرفا بر سر دستمزدهای پایین نیست. بهعلاوه، چین از این واقعیت که قسمت اعظم زنجیره تولید در آن کشور قرار دارد، سود فراوانی به جیب میزند. یکی از مدیران سابق اپل در این باره گفته بود: «مثلا هزارتا واشر پلاستیکی لازم دارید. خوب، کارخانه همین کنار است. یک میلیون پیچ میخواهید؟ کافی است یک بلوک آن طرفتر بروید.»
دانشجویان جغرافیای اقتصادی با این قلمرو آشنا هستند: منفعتهای بیبدیل خوشههای صنعتی- که در آن تولیدکنندهها، تامینکنندهها و عرضهکنندگان کالاهای بهخصوص و کارگران برای به دست آوردن منفعت متقابل کنار یکدیگر جمع میشوند - از قرن نوزدهم به این سو مساله بسیار مهمی تلقی میشده است و ساخت و ساز در چین تنها مثال آشکار از این نوع منفعتها در جهان مدرن نیست و آلمان یکی از صادرکنندگان موفق و مهم جهان کنونی است و کارگران آن به طور متوسط ساعتی ۴۴ دلار در ساعت درآمد دارند، بسیار بسیار بیشتر از متوسط کارگران آمریکایی. این موفقیت آلمان به خاطر پشتیبانی از شرکتهای کوچک یا متوسط است که هر یک از آنها از خلال عرضهکنندگان مشترک و حفظ و حمایت از نیروی کار ماهر برای یکدیگر اقلام و کالاهای مورد نیاز را فراهم میآورند.
نکته مهم این است: شرکتهای موفق - یا شرکتهایی که به اقتصاد یک ملت کمک زیادی میکنند - هرگز تنها نیستند. شکوفایی و رونق به کوشش شرکتها در کنار یکدیگر و با یکدیگر وابسته است؛ یعنی بهطور خوشهای و نه در مقام یک کارآفرین تنها!
اما جهانبینی کنونی جمهوریخواهان جایی برای چنین ملاحظاتی باقی نمیگذارد. از چشمانداز جمهوریخواهان همه چیز در یک کارآفرینِ قهرمان خلاصه میشود. مثلا استیو جابزِ کارآفرین که باران منفعت را بر سر بقیه ما موجب میشود و البته به همین خاطر باید به عنوان پاداش، نرخ مالیاتهایی که میدهد کمتر از نرخ مالیات کارگرهای طبقه متوسط این کشور باشد!
و همین دیدگاه توجیه میکند که چرا جمهوریخواهان چنین خشمگینانه با ابتکارعمل بسیار موفق این سالهای اخیر مقابله میکنند: نجات مالی صنعت خودرو.
نجات مالی یادشده ــ که آقای دانیلز آن را با لفظ «کاپیتالیسم پارتیبازی» تقبیح میکند ــ بر این انگاره متکی بود که نجات هر یک از شرکتهای صنعت خودرو به نجات «زیستبوم» کلی این صنعت وابسته است؛ زیستبومی که خوشههای تولیدکنندگان و عرضهکنندگان در قلب صنعت آمریکا تشکیل داده بودند. اگر اجازه میدادیم آب از سر جنرال موتورز و کرایسلر بگذرد، احتمالا قسمت عمدهای از زنجیره عرضه را نیز با خود به اعماق میبردند و به اینترتیب فورد هم راه آنها را به زیر آبها پی میگرفت.
خوشبختانه دستگاه اداری اوباما اجازه چنین اتفاقی را نداد و بیکاری در میشیگان، که زمان آغاز طرح نجات مالی از ۱۴ درصد هم گذشته بود، اکنون به درصد بهترِ ۳/۹ رسیده است - اگرچه هنوز راه زیادی برای بهبود واقعی نرخ بیکاری باقی است و اگر جزئیات را کنار بگذاریم، قسمت عمده بیانیه اوباما خطاب به اتحادیهها را میتوان تلاشی برای کاربست آموزههای همین تجربه موفق در سطحی گستردهتر دانست.
پس باید به خاطر تذکرها و ملاحظات آقای دانیلز شکرگزار باشیم! او اشتباه کرده بود، اما با این کار، سهوا توانست به تفاوت مهم فلسفی میان دو حزب جمهوریخواه و دموکرات اشاره کند. یک سو تصور میکند که اقتصاد صرفا به لطف قهرمانان کارآفرین موفق میشود و سوی دیگر با اینکه هیچ نظر منفیای راجع به کارآفرینان ندارد؛ اما معتقد است کارآفرینها نیازمند محیطی حمایتی هستند و گاه دولت باید کمک کند تا این محیط حمایتی به وجود آید یا رشد کند یا دست کم از بین نرود.
و این دیدگاه بیش از دلگرمبودن به قهرمانان کسب و کار با واقعیتها جور در میآید.
ارسال نظر