روایتی از تحول نیروی کار خانگی

مترجم: منیر غلامزاده

منبع: اکونومیست

انگلستان در اوایل قرن بیستم و برزیل در اوایل قرن بیست و‌یک، نقطه مشترکی دارند که ثروتمندان را به خشم آورده، فقرا را قدرتمند ساخته و نمایشنامه‌نویسان را به وجد می‌آورد. «او آشپز خوبی بود، مثل همه آشپزها و مثل همه آشپزها، او نیز از دست رفت.» از جملات قصار ساکی، برگرفته از اثر «رجینالد در ستیز با گناهان» که به خوبی هم مورد استقبال قرار گرفت ولی وقتی که در سال ۱۹۰۴ انتشار یافت، خوانندگان نه فقط طنز این نوشته، بلکه نیش آن را نیز حس کردند. عصر، عصر «معضل خدمتکار» در بریتانیا بود: ضیافت‌های شام طبقه متوسط پر از همهمه‌هایی بود که نه در مورد پذیرفته شدن در دانشگاه یا قیمت‌گذاری عمارت‌ها، بلکه بیشتر بر سر کمبود مساعدت‌های مودبانه خدمتکاران در جشن‌ها و کم‌تحملی اخیرا شایع شده در میان آنها بود که با کوچک‌ترین حرفی از کوره در می‌رفتند. (مثلا آشپزی در برابر‌اندکی کلمات درشت که خانمش به او گفته‌ بود، عصبانی شده و مست کرده بود).

آشپزها همیشه نوشیدنی‌های الکلی می‌خوردند. «بیشتر اوقات مستبد، شرور و اغلب سخت الکلی هستند، همه مثل هم!» این‌ها کلماتی مندرج در فصلی از کتاب منتشر شده در سال ۱۸۹۹ است، با نام «معضل خدمتکار: تلاشی برای یافتن راه‌حل آن» که به موضوع خدمتکاران پرداخته است. توصیف این معضل - مواردی مثل «بیماری و نقص عضو» به دلیل «بی‌کفایتی و بی‌دقتی پرستاران و دایه‌ها» یا بی‌باکی دختران در مراکز استخدام که آنقدر جسور بودند تا کارفرمایان آتی‌شان را در مورد ساعات کار و دستمزد سوال‌پیچ کنند- بسیار متقاعدکننده‌تر است از راه‌حل آن یعنی خانه‌هایی که در آن بانوی خانه باید توسط پیشخدمتان کارآموز، پرستاری می‌شد. یک دوست که به عنوان یک کدبانوی باتجربه از او یاد شده است، به نویسنده می‌گوید: خدمتکاران روح مرا آزرده‌اند و سلامتی‌ام را به خطر‌انداخته‌اند. دیگری شکایت می‌کند که آنها ذاتا شرور هستند.

خانم‌ها همیشه از خدمتکاران شکایت می‌کردند: در مشاغل مشکلات اجتناب‌ناپذیرند ولی وقتی محل کار در منزل کارفرما باشد، روابط پرنیرنگ می‌شود. ترکیب مجاورت فیزیکی و تضاد طبقاتی، انبوهی از وقایع و داستان‌ها را ایجاد می‌کند، همانطوری‌که رمان‌نویسان و سازندگان برنامه‌های تلویزیونی از مدت‌ها پیش دریافته‌اند. «کمک»، رمانی در مورد خدمتکاران سیاهپوست و بانوان سفیدپوست آمریکای جنوبی در دهه ۱۹۶۰ است که بیش از ۵ میلیون نسخه به فروش رسانده و بیش از ۱۰۰ هفته در لیست پرفروش‌ترین‌های نیویورک تایمز بوده است. امسال یک مجموعه تلویزیونی بریتانیایی با نام «داون تاون ابی»، بر اساس روابط بین اشراف‌زاده‌ها و خدمتکاران است در سرتاسر جهان میلیون‌ها بیننده را به خود جذب کرده است و موفق به دریافت پنج جایزه امی‌ شده است. نمایش در محدوده زمانی جنگ جهانی اول رخ می‌دهد، زمانی که معضل خدمتکار تعادل قدرت را تغییر می‌داد و بین آنهایی که بالای پله‌ها و آنهایی که زیر پله‌ها بودند تنش‌ها را افزایش می‌داد.

در سال ۱۸۸۱، سرشماری انگلیس نشان داد که ۲۵/۱ میلیون زن(با ارقام گرد شده) مستخدم خانگی هستند و این رقم آنها را در بالاترین رده در بین زنان شاغل قرار می‌داد. در دهه‌های بعدی تقاضا برای «اسکیوی»‌ها، یا مستخدمان همه‌کاره، به دلیل اینکه طبقه متوسط تازه به دوران رسیده مثل طبقه‌های بالاترشان به دنبال خدمتگزار بودند، رشد بیشتری یافت. ولی تعداد دختران روستایی بی‌سوادی که این خانواده‌ها استخدام می‌کردند، کاهش یافت. از ۱۸۸۰ تا سال ۱۹۱۸، سن ترک تحصیل در مراحلی از سن ۱۰ سال به ۱۴ افزایش یافت.

در همین حین، فرصت‌های جدیدی مانند کار در فروشگاه‌ها، ادارات و کارخانجات برای زنان شاغل فراهم می‌شد. جنگ جهانی اول، جریان قبلی را تشدید بخشید. حدود ۲ میلیون زن در ساخت جنگ افزارها و جایگزینی رانندگان اتوبوس و پستچی‌ها مشاغلی یافتند و همه مردان شاغل دیگر به خط مقدم رفتند. بسیاری از افراد کار مستخدمی را به خاطر مشاغل فوق رها کردند و برخی هرگز به شغلشان برنگشتند. ولتر حدود یک قرن پیش گفته بود: «آسودگی ثروتمندان به حمایت وافر فقیران وابسته است.» در اوایل قرن بیستم، ثروتمندان این حس ناآرام را دریافتند که پایه‌های نظم اجتماعی در حال زیر و رو شدن است.

عقاید قدیمی در مورد تقدس خدمتکاری از سوی طبقه مرفه در حال ناامیدی، تجدید حیات یافت. (ویکتوریایی‌های قبل از آنها، شیفته تصاویر قبل و بعد ژولیده‌هایی بودند که جسم و روحشان پس از نجات، تبدیل به پیشخدمتان کوچک پاکیزه می‌شد.) دختران ایرلندی و یتیمان وابسته به شرکت‌هایی که یک قرن پیش در شرایطی سخت در مجاورت زغال‌سنگ‌های تلنبار شده و آب‌های داغ اقامت داشتند، اکنون قادر به عیبجویی و قدرت انتخاب بودند. در سال ۱۹۱۲، کریستین فردریک در کتاب «خانه داری نوین» ابراز داشت که بایستی برای خدمتکاران اضافه کاری در نظر گرفت و برای کسب مهارت در وظایف جدید برایشان انعام داد و با احترام باید از آنها تجلیل کرد. او با سوالی بدیهی می‌پرسد که: «چه تعداد از پیشخدمتان ذاتا خوب به دلیل لقب بدنام «بریگیت» تبدیل به تندنویسان فقیر شده‌اند؟» ولی هیچ فایده‌ای نکرده است. در دو سوی آتلانتیک زنان به رها کردن سینک‌های ظرفشویی کثیف مردم ادامه داده‌اند.

زندگی ویرجینیا وولف، از ۱۸۸۲ تا ۱۹۴۱، دوران معضل پیشخدمتان را شامل می‌شود. مادرش جولیا، در سال ۱۸۶۷ ازدواج کرده بود و خانه‌ای با آشپز، پیشخدمت‌های آشپزخانه، پیشخدمت خانه، پیشخدمت اتاق پذیرایی، پیشخدمت بانوی خانه، پرستار، دایه و باغبان دایر کرد. چنین کدبانویی بیشتر شبیه به جملات آغازین کتاب مشهور آشپزی خانم بیتون است: فرمانده لشگر، یا رهبر مافوق عملیاتی. ولی وولف قصد داشت زندگی ذهنی‌اش را زنده نگه دارد تا اینکه مدیر یک حرفه داخلی با تعداد کارگرانی متوسط باشد و به هر حال، او قادر به این هم نبود که کارکنانش را بیابد.

مثل بقیه کسانی که عضو فرهیختگان گروه بلومزبری بودند وولف به دنبال یافتن روش جدیدی برای زندگی بود: ساده‌تر و خودکفاتر؛ همانطور که برازنده نویسنده «اتاقی از آن خود» است. کتاب الیسون لایت با عنوان «خانم وولف و پیشخدمتان» از رمان‌ها، نامه‌ها و خاطرات وولف استفاده می‌کند تا این گذار را که هر چیزی جز گذاری نرم است، سندیت بخشد. وولف سنت پوشیدن لباس مزین برای میهمانی را رها کرد و آشپزی کردن را یاد گرفت و گاهی نامه را طوری به پایان می‌رساند که مفهوم «بایستی بروم و شام را آماده کنم» را یادآوری می‌کرد، که بیشتر همانند یک زن خانه‌دار حومه شهر دهه پنجاهی است. در جایی دیگر، او لحن پرافاده‌ای به خود می‌گیرد و برای افرادی که از آنها بیزار است واژه پیشخدمت را به کار می‌برد.

روابط وولف با خدمتکاران اندک خود پرآشوب بود. پس از پایان یکی از جدل‌های بسیاری که با یک آشپز به نام نلی‌بوکسال داشت، وولف در دفتر خاطراتش او را یک دورگه با ذهن خدمتکارمآبانه ترسو و کینه‌توزانه وصف کرد. او از دادوبیدادهای دوطرفه‌اش با خدمتکاران که پست و تنزل‌دهنده است و از نلی که نویسندگی او را قطع می‌کند، شکایت می‌کند. بخشی از این وقایع به دلیل تحولاتی که در اوضاع اجتماعی به وجود آمده و کماکان ناشناخته مانده‌اند، حادث شده است: با اینکه وولف نوشته است که قصد داشت با نلی دوستانه برخورد کند، او همچنین انتظار داشت که نلی فرمانبردارش باشد. بارها و بارها وقتی وولف تهدید به بیرون ‌انداختن نلی می‌کرد، نلی باید خواهش می‌کرد، تا اینکه بعد دوباره اخطار می‌داد و سپس صرف نظر می‌کرد. ولی به‌رغم این کشمکش‌های عاطفی، بانوی خانه نمی‌توانست بدون خدمتکارش حتی زندگی را تصور کند.

مدت طولانی طول کشید تا بریتانیایی‌های مرفه مثل خانواده وولف، که با فرهنگ خدمتکاری عجین بودند، برای حل مشکلاتشان رو به تکنولوژی بیاورند. یخچال یک نسل بعدتر از آمریکا در آنجا محبوب شد. خانم لایت می‌گوید این به دلیل کاهش نیروی خدمتکاران بود که تقاضا برای دستگاه‌های صرفه‌جو در کار را ایجاد کرد و نه بالعکس. خانواده وولف تنها در سال ۱۹۲۶ وقتی که در خانه روستایی‌شان با مصائب یافتن یک روستایی که بخواهد لگن اتاق خوابشان را دور بریزد و با سرویس بهداشتی خاکی در باغ سر و کار داشته باشد، مواجه شدند، مجبور شدند یک توالت سیفون‌دار نصب کنند.

نتایج معضل خدمتکار

شکاف در نابرابری‌های درآمدی؛ تحصیلات اندک برای توده مردم؛ تاریخچه‌ای طولانی از خدمتگذاری خانگی: برزیل در آستانه قرن بیست و یکم شباهت‌های بی‌شماری با دهه ۱۸۸۰ بریتانیا دارد. ولی در دهه اخیر طبقات پیشه‌ور در برزیل رشد کرده‌اند و یک طبقه متوسط به پایین -۲۵ میلیون مصرف‌کننده جدید- به مرحله ظهور رسیده‌اند. بیشتر کودکان برزیلی اکنون به تحصیلات متوسطه وارد می‌شوند و بخش شمال شرقی کشور، که به مدت طولانی فقیرترین منطقه بود، به بالاترین رشد دست یافته است.

در نتیجه بسیاری از پیشخدمتان که در دهه گذشته از شمال شرقی به شهرهای مرفه‌تر جنوبی مهاجرت کرده بودند وسیله‌های گردگیری را پرت کردند و به سوی خانه‌شان روانه شدند. تعداد بسیار کمی‌در کار تولید بتن هستند و تعدادی نیز کامیون‌های بالابر را در پروژه‌های عظیم زیرساختی که در منطقه ظاهر شده‌اند هدایت می‌کنند. در تحقیقاتی که توسط IPEA (یک سازمان تحقیقاتی) با پشتیبانی دولت انجام می‌شود، دریافته‌اند که در سراسر برزیل نسبت کارکنان داخل خانه با سن بیش از ۳۰ سال از ۵۷ درصد به ۷۳ درصد در طول دهه اخیر رسیده است. در چهار سال اخیر نیروی کار در منطقه شهری سائوپائولو به میزان ۱۱ درصد و میانگین درآمد تا ۸ درصد افزایش یافته است. ولی تعداد کارکنان خانگی ۴ درصد کاهش یافته است- و حقوقشان تا ۲۱ درصد افزایش یافته است.

«در جست‌وجوی کارکنان خانگی» در یکی از تیترهای روی جلد مجله وجا سائوپائولو به چشم می‌خورد. بانوانی که در مجله‌ای در بزرگ‌ترین و ثروتمندترین شهر برزیل به صورت هفتگی به فروش می‌رسد، مصاحبه شده‌اند، نگرانی‌هایشان را در قالب کلماتی بیان کرده‌اند که به طور نگران‌کننده‌ای مشابه کلماتی است که دوستان «بانوی باتجربه» بیش از یک قرن پیش استفاده کرده بودند: به ندرت می‌توان یک پیشخدمت صادق پیدا کرد؛ شعار من این است «با او بد است، بدون او بدتر»؛ پیشخدمت‌ها دشمنان اجرت گیر هستند.

ولتر نوشته بود: «آسودگی ثروتمندان به حمایت وافر فقیران وابسته است.» معضل خدمتکاران در برزیل غوغا می‌کند. مارگاریدا، مادر حدودا سی ساله دو فرزند در سائوپائولو، که پس از چهار سال زندگی در خارج به کشور برگشته است، در طی کمتر از یک سال گذشته، هفت پرستار بچه تعویض کرده است. موارد شکست‌خورده قبلی مربوط به زنانی بود که در مورد تجربه قبلی‌شان یا هزینه سفرشان (در برزیل باید توسط کارفرما تامین شود) دروغ گفته بودند، یا «همیشه تمام طول روز روی مبل می‌‌نشستند»، یا به ندرت ظاهر می‌شدند. سپس دنیللا، که قبلا به عنوان پیشخدمت برایش کار کرده بود، زنگ زد و پرسید آیا او دنبال کسی می‌گردد. «من با دانستن اینکه دنیللا برمی‌گردد، به هوا پریدم، چون به خاطر مراقبت از بچه‌ها، سه شغل را از دست داده بودم، به او علاقه‌مند بودم، او یک دوست خوب بود.»

ولی دنیللا پس از سه هفته در حالی که شکوه می‌کرد که مارگاریدا هر حرکت او را تحت کنترل دارد، کارش را ترک کرد. مارگاریدا می‌گوید: «او در یک هتل کار می‌کرد و دیگر دوست نداشت که به منزل کسی برگردد. ولی او این را در مورد خودش نمی‌دانست و من هم این را ندانسته بودم.» مارگاریدا اکنون دارد نهمین پرستار بچه را امتحان می‌کند. او می‌گوید: «من یاد گرفته‌ام که چیزهایی را که دوست ندارم، نادیده بگیرم. اکنون می‌دانم که من بیش از حد، انتظار داشتم. من درک نکرده بودم که برزیل در مدتی که من دور بودم، تا چه حد تغییر یافته است.»

اَلزیرا هر روز چنین داستان‌هایی را از زبان پیشخدمت‌ها می‌شنود. او دومین فرزند از یازده فرزند خانواده و بومی‌پیایی در شمال شرقی برزیل است که در سن ده سالگی شروع به کار نظافت، پرستاری بچه و نگهداری از مرغ‌ها کرد. در سال ۱۹۸۸ وقتی ۲۱ سال داشت او یک کوچ ۲۰۰۰ کیلومتری به سائوپائولو به امید یافتن اوضاعی بهتر داشت. او با ماشین خیاطی کار می‌کرد تا اینکه سندرم استخوان مچ دست به این حرفه او پایان داد، سپس یک فروشنده دوره‌گرد خانه به خانه محصولات آرایشی شد تا اینکه کمبود تحصیلات و نداشتن وسیله نقلیه، مانع از پیشرفتش شد. بنابراین در سال ۲۰۰۶ به کارهای خانگی رو آورد. از آن روز او به دیگر بومی‌های پیایی در یافتن شغل‌های مشابه کمک کرده است.

به طور روزافزون، او در مسیر برخوردهای یک جدال غیرمنتظره و در حال جریان قرار دارد. بعضی پیشخدمت‌ها تقاضاهای مضحکی دارند، همچون قرض‌های بزرگ از بانوی خانه (یکی از آنها می‌خواست هزینه سفر هوایی برای ملاقات پدر و مادرش را دریافت کند)؛ برخی از بانوها آنقدر گستاخانه برخورد می‌کنند که هیچ پیشخدمتی بدون در نظر گرفتن اینکه چقدر پرداخت می‌شود، راضی به ماندن نمی‌شوند. (از بدترین آنها، علی‌الظاهر، آنهایی هستند که خودشان زمانی فقیر بودند.) این روزها الزیرا تماس‌های بیشتری از بانوهای متقاضی نسبت به استخدام پیشخدمت دریافت می‌کند.او می‌گوید: «برایشان احساس تاسف می‌کنم. آنها زنگ می‌زنند و تمنا می‌کنند.»

بیشتر و بیشتر، به عقیده او، زنان برزیلی ترجیح می‌دهند که در خانه‌های افراد دیگر کار نکنند و پیشخدمت‌ها اکنون بسیار راحت‌تر از چند سال پیش کارشان را ترک می‌کنند. او فکر می‌کند افراد بسیاری با تحقیر به کار خانگی نگاه می‌کنند و آن را «بی‌ارزش» تلقی می‌کنند. او پیشخدمت‌هایی را می‌شناسد که در شرایط اجتماعی موجود دروغ می‌گویند در مورد اینکه برای امرار معاش به چه کاری مشغول‌اند. او می‌گوید: «برای من این شغل به‌اندازه هر شغل دیگری ارزشمند است- من این کار را انجام می‌دهم تا خانواده ام را تامین کنم. ولی هر کسی چنین نمی‌اندیشد. طبق روال فقط زنان سیاهپوست این شغل را دارند و تعصب همچنان ادامه دارد.»

از آن زمان که پریسیلا لیت و ایزابلا ولتری یک مرکز استخدام خانگی «کارکنان خانگی» راه‌اندازی کرده‌اند، ۵۰۰۰ بانوی متقاضی با آنها تماس گرفته‌اند و آنها توانسته‌اند برای ۶۵۰ خانوار، پیشخدمت پیدا کنند. خانم لیت می‌گوید: این کار سخت‌تر شده است. در حال حاضر آنها یک پیشخدمت را در دفترشان برای ۳۰ مشتری ثبت کرده‌اند. کمیابی، به طور شگفت‌آوری، حق الزحمه‌ها را بالا برده است: افراد ماهر در نگهداری نوزادان تازه متولد می‌توانند به ‌اندازه ۵۰۰۰ ریس (۲۷۵۰ دلار) در ماه دریافت کنند. برخی اوقات این مرکز از بانوهای عصبانی نامه‌های نفرت آمیزی دریافت می‌کند که آنها را متهم به بالا بردن قیمت می‌کنند. - او می‌گوید: «ولی ما بازار را هدایت نمی‌کنیم، ما فقط آن را دنبال می‌کنیم.»

اغلب مشتریان انتظار دارند پیشخدمتی پیدا کنند که مثل شمال-شرقی‌هایی که ۳۰ یا ۴۰ سال پیش به شهر آمدند و به دلیل اینکه همه چیز را پشت سرشان رها کرده بودند، مجبور بودند تمام‌وقت کار کنند، او نیز در منزل زندگی کند و از هر دو هفته، یک آخر هفته را به تعطیلات برود. ولی زنان جوان امروز نمی‌خواهند مسیر مادرانشان را دنبال کنند. آنها کسانی هستند که خانه خودشان را دارند تا در آن بخوابند و دوستان و خانواده‌ای دارند که با آنها عصرها و آخر هفته‌ها را بگذرانند. خانم لیت می‌گوید: «کار ما افکار مردم را بیشتر با حقایق آشنا می‌سازد.»

خصوصا مشتریان قدیمی‌انتظار دارند که بتوانند برای پیشخدمت‌های همه کاره مبلغ پایینی بپردازند. آنها به زودی از حقیقت آگاه می‌شوند، یا توسط مرکز («ما به سادگی خاطرنشان می‌کنیم که قانون بردگی در سال ۱۸۸۸، از میان برداشته شده است») یا توسط دخترانشان که توضیح می‌دهند پیشخدمتان دیگر بیش از این راغب نیستند که در حضور کارفرمایشان در همه جا حاضر شوند و اینکه اگر به آنها توهین شود، آنها ممکن است کارشان را رها کنند. خانم لیت در مورد زوج جوانی می‌گوید که در آپارتمان کوچکشان کنار خانه سگ در قسمت رختشوی خانه برای پیشخدمت جدید تختخواب درست کرده بودند. وقتی او آنها را ترک کرد متعجب شدند. بریتانیا معضل خدمتکاران را که هم اکنون برزیل تجربه می‌کند گذرانده است. بنابراین بریتانیا در خصوص آن سوی دیگر زندگی چه می‌تواند به برزیل بگوید؟ اینکه خدمتگذاری نابود نمی‌شود، بلکه به شکل دیگری متولد می‌شود.

طبق گزارش اداره ملی آمار بریتانیا، (ONS)، از زمانی که مخارج خانوار در خدمتگزاری‌های خانگی چهار برابر شده بود، این مقدار در سال ۱۹۷۸ به میزان پایینی رسید. تخمین زده می‌شود که امروزه در لندن همان‌اندازه مستخدم خانگی وجود دارد که در دوران ویکتوریا وجود داشته است، ولی همه چیز به جز تعداد نفرات تغییر یافته است. امروزه تعداد‌ اندکی در خانه‌های کارفرمایانشان سکونت دارند. بسیاری خود اشتغالی دارند و خدمت‌رسانی تخصصی چون به گردش بردن سگ یا تمیزکردن فر را به مشتریان متعدد ارائه می‌دهند. بیشترشان کار در مراکزی چون شیرخوارگاه‌ها را به خانه‌های شخصی ترجیح می‌دهند. برخی توانایی بالا دارند و حقوق‌های خوبی دریافت می‌کنند: زوج‌های فرهیخته به پرستاران دارای تحصیلات بالا که در کارهای ابتدایی و مواردی مشابه به آنها کمک کنند، اجرت خوبی می‌دهند. از ارقامی‌که در این آمار ملی قرار نگرفته مشاغل کارخانه‌ای هستند که جایگزین مشاغل مستخدمی در خانه شده‌اند. به عنوان مثال به جای استخدام پیشخدمت منزل و آشپز، خانواده‌های پرمشغله حقوق کارگرانی را می‌پردازند که سالاد خرد کرده و بسته‌بندی می‌کنند و وعده‌های غذایی را آماده می‌نمایند.

حتی پیشخدمتان مخصوص میز غذا که از گذشته تا به امروز باقی مانده‌اند، با تغییر روش از زندگی کردن با کارفرما، به مدل خوداشتغالی بر جای مانده‌اند. ریک فینک شغلش را به عنوان یک دستیار آشپز در سال ۱۹۵۳ در نیروی دریایی سلطنتی آغاز کرد، سپس یک پیشخدمت سفره مقیم در منزل یک فرمانده نیروی دریایی بازنشسته که زن ثروتمندی داشت، شد و هفته‌ای ۱۰ پوند دریافت کرد. در سال ۱۹۸۵او مستقل کار می‌کرد و به طور مرتب برای تعداد محدودی خانواده که برای مراسم ویژه همچون شام‌های رسمی و جشن‌های آخر هفته کمک می‌خواستند کار می‌کرد. در سال ۲۰۰۲ او مدرسه کوچک آموزش پیشخدمتی سفره و ملازمت را باز کرد تا مهارت‌های سنتی خدمتگزاری را آموزش دهد. شاگردان او دختر و پسر هستند، که حدود دو سومشان توسط کارفرما که شامل صاحبان قایق‌ها، اشراف‌زاده‌های انگلیسی و خارجی و تازه به دوران رسیده‌های سرتاسر جهان، به این مدرسه فرستاده می‌شوند. یک سوم دیگر هزینه آن را می‌پردازند به این امید که بتوانند با کار مستقل ۳۰۰ پوند در روز، یا ۷۰۰۰۰تا ۸۰۰۰۰ پوند در سال به طور تمام وقت دریافت کنند.

در برزیل خدمات پرستاری کودک و روش‌های غذا دادن به کودکان، در مواردی که زندگی پیشخدمت در خانه کارفرما غیرضروری است، شروع به رشد خواهند کرد. فروشگاه‌های پوشاک اقدام به فروختن لباس‌های بشور بپوش (نیازی به اتو ندارند) می‌کنند. خشکشویی‌ها و خدمات اتوکشی نیز می‌تواند موثر واقع شود. مدارس نیز باید شکل بهتری بگیرند: حتی گرانترین مدارس خصوصی تحصیلات پاره وقت ارائه می‌دهند- و هیچ تضمینی نمی‌دهند که خواهران و برادران آنها با هم در یک شیفت باشند- و این به آن معنا است که خانواده‌ها اغلب بایستی هم برای شهریه مدرسه فرزندانشان و هم برای دایه‌ای که تمام وقت کار می‌کند، سر کیسه را شل کنند. مردان می‌توانند اوضاع را بهبود بخشند: خانم لیت از موسسه خدمات خانگی می‌گوید: «شوهر من پوشاک بچه‌ها را عوض می‌کرد این باعث می‌شد دوستانم او را بهترین پدر دنیا بدانند.»

غذاهای آماده بسیار محبوب خواهند شد. برزیلی‌ها هنوز هم بیشتر غذاهایشان را سرهم‌بندی می‌کنند و این در حالی است که این کشور یکی از بزرگترین شرکت‌های غذاسازی را در جهان داراست و کنسروها و بسته‌های غذایی را به آمریکا و اروپا صادر می‌کند. مصرف غذای مفصل در منزل به میزان قابل توجهی کاهش خواهد

یافت.

خانم لیت می‌گوید: یک آشپز واقعا خوب حدود ۴۰۰۰ ریس در ماه می‌گیرد، شما می‌توانید با همین مقدار ۱۰ بار در بهترین رستوران‌های سائوپائولو غذا بخورید. بسیاری از عمارت‌های بزرگ برزیل لوله‌کشی آب گرم در آشپزخانه‌هایشان ندارند و پولدارانی وجود دارند که می‌توانند هلیکوپتر را با اشتراک زمانی خریداری نمایند؛ در حالی که در منزلشان ماشین ظرفشویی ندارند. این شرایط هم تغییر خواهد کرد آنگاه که دیگر کسی که شغلش پاک کردن چربی از روی ظرف دیگران است، این کار را نکند.

در حالی که هنوز تقاضا برای استخدام پیشخدمت از معضلات خدمتکاری بیشتر است، استانداردهای خانه‌داری نیز افول کرده‌اند. یک کار این قابلیت را دارد که به طور قابل توجهی طولانی گردد و تمام وقت موجود را بگیرد و این گفته در مورد کار خانه بیش از سایر کارها صحت دارد. بریگت‌اندرسون از مرکز مهاجرت، سیاستگذاری و جامعه وابسته به دانشگاه آکسفورد، نتایج یک نظرسنجی را بیان می‌کند که از مستخدمین خانگی در تعدادی از کشورهای مختلف پرسش شده بود که هر یک از آنان بیشتر زمانشان را به چه کاری اختصاص می‌دهند و کاملا با تعجب دریافته بود که پیشخدمت‌ها در ایتالیا بخش اعظم کارشان را صرف گردگیری سقف‌ها کنند. او می‌گوید: «من هرگز به گردگیری سقف فکر هم نکرده بودم. ولی وقتی سرم را بلند کردم و به سقف خانه‌ام نگاه کردم، دیدم گرد و خاک بسیاری گرفته است.»