یادداشت
جعبه خیال
در کتاب شازده کوچولو نوشته آنتوان دوسن تگزوپری بخشی وجود دارد که یادآور حکایت تجربه برنامهریزیهای اقتصادی در کشور ما است.در بخش یادشده شازده کوچولو از مرد سرگردان در بیابان میخواهد برایش یک بره نقاشی کند.
دکتر سعید افشار
در کتاب شازده کوچولو نوشته آنتوان دوسن تگزوپری بخشی وجود دارد که یادآور حکایت تجربه برنامهریزیهای اقتصادی در کشور ما است.در بخش یادشده شازده کوچولو از مرد سرگردان در بیابان میخواهد برایش یک بره نقاشی کند. مرد میگوید نقاشی بلد نیستم. پاسخ میدهد و اصرار، که عیب ندارد یک بره برایم بکش، نقاشی اول که تمام میشود شازده کوچولو میگوید این بره حسابی مریض است، یکی دیگر را بکش. دومی را میکشد پاسخ میشنود که خودت که میبینی این بره نیست قوچ است، شاخ دارد. نقاشی سوم که تمام میشود شازده کوچولو میگوید، این یکی خیلی پیر است من یک برهای میخواهم که حالا حالاها عمر کند. مرد در آخر از روی بیحوصلگی جعبهای میکشد و در دیوارهاش سه سوراخ میگذارد و میگوید این یک جعبه است، برهای که تو دوست داری و میخواهی، داخل این جعبه قرار دارد. شازده کوچولو میگوید این درست همان چیزی است که من میخواستم...
داستان برنامهریزیهای اقتصادی و صنعتی و بازرگانی در کشور ما در سه دهه اخیر مصداق همین جعبه است، هر کسی از ظن خود برداشتهایی و عملهایی دارد. سالها است اقتصاددانان میگویند یارانههای دولتی در حال و آینده مشکلآفرین خواهند بود، اقتصاد دولتی مردم را کم توجه و غیرمسوول بار میآورد. مشکلات اقتصادی مانند دیگر مشکلات در زمینههایی مانند علوم فنی و مهندسی یا پزشکی راه درمان خاص خود را دارد که تنها اقتصاددانان باسواد و با تجربه و حقوقدانان متخصص در مسائل بینالمللی میتوانند با مشورت دیگر متخصصان با تجربه مانند استادان دانشگاه یا مدیران با تجربه بازرگانی و صنعتی آن را حل کنند. البته آنچه در این جابهجایی نمیرسد، همین فریادها است و هنوز هم عدهای دنبال راهحلهای داخل جعبه خیال هستند.سالها است راجع به قیمت بنزین و سایر حاملهای انرژی بحث میشود. قرار میشود که به نرخ واقعی به دست مصرفکننده برسد، ولی در عمل هیچ گامی به جلو برداشته نمیشود که هیچ، دو گام هم به پس میرویم و الان دوسال و نیم است که حتی قیمت اسمی بنزین هم ثابت مانده است. نمیدانیم چه کسی به ما این حق را داده است که برای برنامههای دهها بار تجربه شده و شکست خورده سرود بخوانیم و باز هم به بیراهه به جای راه گام بگذاریم. البته بخشی از علل نداشتن شجاعت تصمیمگیری درست را باید در ریشههای فرهنگی ملت ما جست. ملل شرقی و ما ایرانیها آموختهایم که نسبت به هر پدیده حیرت نشان دهیم و از حیرت غرق لذت شویم و به دنبال کشف و شهود و راهحلهای بارها تجربه شده و به قول خودمان سنتی و البته خیالپردازانه برویم. اگر حمله اسکندر یا مغولها و دیگران باعث شکست ما و رواج فرهنگ یاس و نومیدی و غمگینی انسان ایرانی شده و بخش عمدهای از هنر و موسیقی ما بوی نومیدی و سرگشتگی میدهد و بخشی از ادبیات ما بنیانگذار و مشوق مسوولیتگریزی و دلمردگی گردیده تا در خلوت خود بنشینیم و دسته کوزه را دستی بر گردن یار دیده یا کنار جوی آب بنشینیم و گذر عمر را ببینیم، وجود ثروت بادآورده نفتی و مدیریت اقتصادی متمرکز هم باعث عدم پذیرش مسوولیت جدی از سوی همه آحاد شده است. دوستان عزیز مشکلات اقتصادی یک راهحل بیشتر ندارد و آن راه آزاد کردن اقتصاد از همه قیود غیر منطقی دولتی است و سپردن مسوولیت به خود مردم. بگذارید مردم خود تصمیم بگیرند که چه باید بکنند. وظیفه مدیریت کشور فقط برنامهریزی برای توسعه پایدار با توجه به واقعیتهای امروز دنیا و پدیده جهانیسازی است و فکر میکنم سازمانهای غیردولتی مانند انجمن اقتصاددانان ایران هم بتوانند راهحلهای عملی ارائه دهند. با این شرط که راهحل در جعبه دارای سه سوراخ نخواهد بود و علمی و حقیقی و قابل رویت است.
ارسال نظر