یادداشت
علل مغفول ماندن علم اقتصاد در ایران
علم اقتصاد در مفهوم کلاسیک آن به معنای علم تخصیص منابع محدود به نیازهای نامحدود است، به نحوی که ماحصل آن به تعادل در بخشهای مختلف زندگی مادی و معنوی جوامع بیانجامد.
دکتر حسین وکیلی
علم اقتصاد در مفهوم کلاسیک آن به معنای علم تخصیص منابع محدود به نیازهای نامحدود است، به نحوی که ماحصل آن به تعادل در بخشهای مختلف زندگی مادی و معنوی جوامع بیانجامد. این علم یکی از قدیمیترین علوم بشری است و اصول مربوط به آن با اندکی تغییر در شکل و محتوا به هزارههای قبل زندگی انسان برمیگردد. پس با استناد به دو واقعیت، صدرالذکر میتوان گفت که جوامع بشری برای ایجاد زندگی مادی و اجتماعی مطلوب (optimum)، از سالهای دور به تفکر در زمینه منابع مادی و معنوی در دسترس خود پرداخته و برای یافتن راهحلهایی که به بهبود زندگیش کمک کند اندیشیده و در غالب موارد بدان دست یافتهاند.
اصول اقتصاد در تمامی ادوار زندگی بشر چندان تغییر اساسی و محتوایی نداشته و فقط با تغییر عادات و روشهای زندگی که ناشی از تغییرات علمی و فناوری بوده دستخوش تغییرات شکلی شده است.
تعاریفی مانند بشر اقتصادی، آزادی انتخاب حرفه و فعالیت، آزادی انتخاب محل کار و زندگی، اصول عرضه و تقاضا، پدیدههای مازاد و کمبود، میل به رشد فردی و اجتماعی، ایدههای توسعه و دگرگونی و دستیابی به مطلوبیتها و دهها اصطلاح و تعاریف دیگر که در علم اقتصاد مطرح بوده و میباشد، همگی در کلیه لحظات زندگی بشر حضور داشته و حتی نگارنده معتقد است که اقتصاد، مادر علوم انسانی و علوم نظری و حتی علوم و فنون فیزیکی و مادی است. بیجهت نیست که قدما گفتهاند احتیاج مادر اختراع است که احتیاج هم یک فاکتور از معادلات اقتصادی است.
ارائه مقدمه فوق که از واضحات بوده و برای همگان روشن و ملموس است و مردم در زندگی عادی روزمره خود با آن برخورد مکرر دارند، برای این منظور بوده است که وسعت و گسترهتسری این علم به تمامی شئون زندگی بشر تبیین شود و این مقدمات و مسلمات مبنای مباحث آتی این مقاله گردد.عوامل تولید که به قول اقتصاددانها به عوامل ۵M معروف هستند و عبارتند از نیروی کار (Manpower) و نیروی مدیریت (Management) و سرمایه و پول (Money) و ماشینآلات و تجهیزات (Machinery) و مواد اولیه (Material) همگی دارای اختصاصاتی هستند که دهها اصل و قاعده و قانون اقتصادی بر آنها حاکم است و برای هر کدام از آنها نهادها و سازمانهای حقیقی و حقوقی و تمهیدات نرمافزاری و سختافزاری فراهم و تدوین شده که شرح آن نه تنها به ساعات و روزها بلکه به سالها توصیف و تعریف و تبیین نیاز دارد و مراجعه به هزاران کتاب و رساله و تقریرات و تفاسیر را میطلبد، لذا مشاهده میشود همین کلمه ساده تولید که خود یک عنصر ساده از صدها عنصر تعریف شده در علم اقتصاد است، به چه وسعتی نیاز به تدقیق و تعمیق و تمهید دارد تا با جامعنگری و کلاناندیشی بتوان امر تولید را به نظم درآورد و در برخورد با سایر مولفههای زندگی اقتصادی بشر آن را همگون و همخوان نمود و تعادل و توازن ایجاد کرد. از مقدمه فوق چند جمعبندی ساده انجام میدهیم که اکثر اقتصاددانان در آن اتفاق نظر دارند. به شرح زیر:
۱ - علم اقتصاد علم زندگی و به خصوص زندگی نوین است.
۲ - علم اقتصاد در تمامی شئون زندگی مادی و معنوی بشر حضور دارد و تاثیرگذار است.
۳ - علم اقتصاد علم پذیرفته شده تمامی جوامع بشری است.
۴ - علم اقتصاد تنظیم کننده روابط داخلی و بینالمللی مالی و تولیدی و توزیعی بین جوامع بشری امروز است.
۵ - اصول علم اقتصاد و به کارگیری صحیح آنها از پیشنیازهای رشد و توسعه در کلیه زمانها و مکانها بوده و هست و خواهد بود.
با این جمعبندی، اندکی نظر کنیم به کاربری (Application) این علم در کشور عزیزمان جمهوری اسلامی ایران.بیپرده ولی کاملا محترمانه عرض کنیم که علم اقتصاد و نقش اقتصاددانان در کشور ما و به خصوص در دو دهه اخیر کاملا مغفول مانده و ناموثر شناخته شده و نماد آن در پدیدههای مختلف مشهود است.استفاده از روش سعی و خطا (Try and Error) که از اختصاصات روشهای لابراتواری و پایلوتی است، بدون ابا و نگرانی از آثار مخرب و مشکلساز آن به دفعات در سنوات اخیر در اقتصاد ایران به کار گرفته شده و پس از تحمل لطمات و صدمات و زیانهای مالی و زمانی و احتمالا اجتماعی فراوان به تغییر روشهای اجباری و قهری انجامیده است. ذکر نمونه در این مورد کاملا غیرضروری است، زیرا تمامی دستاندرکاران و فعالان اقتصادی کشور و نیز آحاد مردم عادی بر نمونههای فراوان آن واقفند و از آنها لطمات و صدمات دیدهاند.
این پدیده را چگونه میشود تحلیل کرد و نتیجه گرفت؟ اگر فرض کنیم که مسوولان اقتصادی کشورمان اقتصاددان نیستند و اصول و مسلمات این علم را نمیشناسند، غیرمنصفانه گفتهایم و فرض نادرستی را مطرح کردهایم و یا اگر فرض کنیم این مسوولان و مدیران زیرنظر غیرمتخصصان و غیراقتصاددانان انجام وظیفه میکنند، این هم چون از مصادیق عالمان بدون عملند که نه تنها علمشان به کمک تعالی کشور به کار نمیآید، بلکه عملشان هم موجب مشکل و رنج بیشتر مردم میشود که این هم گزافهگویی است و با صداقت و تعهدی که در مسوولان وجود دارد، نتیجهگیری معقولی نمیباشد. پس چرا امروزه در کلیه مطبوعات اقتصادی و غیراقتصادی کشور از عدم موفقیت طرحهای اقتصادی و به طور مثال از مقوله کاهش نرخ سود بانکی و تبعات مخرب آن (فینفسه و بدون همخوانی با سایر فاکتورهای متعدد اقتصادی) سخن فراوان میرود که اصولا این اقدام و تصمیم بدون ژرفنگری و کلاننگری صورت گرفته که اکنون آثار منفی آن در کوتاهترین زمان به صورت هجوم بیرویه درخواست تسهیلات از سیستم بانکی و اعتراض معقول مدیران بانکها را به دنبال داشته و در برخی موارد خدای ناکرده ایجاد رانتهای ناسالم و گسترش بدبینی و نارضایتی در هر دو قشر سپردهگذار و تسهیلات بگیر نموده است و...؟ اشکال در کجا است؟ نگارنده معتقد است متاسفانه امروزه حضور و نظرات اقتصاددانان در تصمیمگیری و سیاستگذاری و کنترل متغیرهای اقتصادی کشور بسیار بیرنگ و نامشهود است و بهای لازم به آن داده نمیشود. هدف از ایجاد بانکهای مرکزی در اقتصادهای جهان ایجاد یک نهاد سیاستگذاری و اجرایی مستقل میباشد تا مسائلی مانند بیکاری و تورم را کنترل و رشد و توسعه مطلوب و تعادل اقتصادی و نظایر آن را در اقتصاد کشور حاکم کند. از اهرمها و تکنیکهای شناخته شده که در ید و اختیار دارد، از طریق نهادهای مالی و پولی کشور استفاده نماید و در یک دید کلاننگر، کل اقتصاد کشور را در تنظیم و تعادل (Equilibrium) قرار دهد. در هر لحظه با تکنیکهایی مانند تعیین میزان سپردههای اجباری بانکها نزد بانکمرکزی (Compulsory Deposits) تعیین نرخ پایه سود بانکی (Prime Rate)، تعیین نرخ پایه سود خرید اسناد بانکها (Discount Window)، تعیین و تدوین مقررات اعطای تسهیلات و یا جذب سپردهها و نظایر آن و چندین تکنیک و روش و اختیار دیگر که همگی همانطور که در فوق گفته شد در خدمت تعادل اقتصادی، کنترل حجم پول در گردش، ایجاد سرعت مطلوب رشد و توسعه اقتصادی، تقلیل بیکاری و نزدیک شدن به اشتغال مطلوب (و در حد امکان اشتغال واقعی کامل) و تولید و مصرف و صادرات و غیر از آن بوده و با یک جامعنگری داخلی و بینالمللی قرار خواهد گرفت، موجب حفظ و سلامت اقتصاد کشور در مقابله با اقتصادهای بینالمللی و حضور معتبر در نهادها و پیمانهای اقتصادی جهانی خواهد شد.اگر خوانندگان محترم اعم از اقتصاددانان، مسوولان و فعالان بخشهای دولتی و خصوصی، قانونگذاران و مجریان قانون تولیدکنندگان و حتی مصرفکنندگان که همه اقشار جامعه را در بر میگیرند، به نوشته فوق دقت فرمایند بر این واقعیت پی میبرند که در حق اصول اقتصادی و اقتصاددانان بسیار کم توجهی و بیعنایتی شده که میتوان مشکلات و پیچیدگیهای ناخواسته اقتصاد امروز کشور را از آثار و تبعات آن دانست.برای شاعری، نویسندگی، نقاشی، هنرهای ظریفه، فیزیک، شیمی، پزشکی، برق، الکترونیک، معماری و شاید هر فن و علم و هنر دیگری دارای چهره ماندگار هستیم و مراسم اهدای لوح و تهیه کتاب و زندگینامه و غیره داریم ولی آیا تاکنون از یک اقتصاددان و تئوریهایی که ارائه نموده ذکر نام شده و تقدیر بهعمل آمده و تئوریهایش بهکار گرفته شده است؟ نگارنده چندین مجلد کتابهای اسامی و تصاویر و زندگینامه و خدمات چهرههای ماندگار چندین دوره را که از روسایجمهور محترم لوح تقدیر دریافت نمودهاند، مرور نمودم، نام حتی یک اقتصاددان را نیافتم.
آیا علم اقتصاد و اقتصاددان باید تا این حد در کشور ما مغفول و بیاعتبار بماند و نقش آن بیرنگ باشد؟
مسوولان و سیاستگذاران محترم کشور را به گفتوگو در این زمینه دعوت مینماییم تا شاید از این رهگذر از سرمایههای انسانی و اقتصادی موجود کشور بیشتر بهره گرفته شود و بار سنگین هدایت اقتصاد کشور از دوش سیاستمداران برداشته و به اقتصاددانان واگذار شود. انشاا...
ارسال نظر