جدال شاهزادهها با شوستر
گروه تاریخ و اقتصاد: مورگان شوستر در کتاب «اختناق در ایران» مینویسد: امیر اعظم، معاون و کفیل وزارت جنگ مبلغ ۴۲۰۰۰ تومان برای پرداخت مواجب عقبمانده قشون تهران میخواست. شوستر به او میگوید «حضرت اجل ده روز پیش عین همین مبلغ را از من دریافت کردید، چه شد؟» حضرت اجل میفرمایند «تمام شد و رفت. همهاش بین تفنگچیهای بدبخت و گرسنه تقسیم شد. » در اینجاست که آمریکایی «بیچشم ورو» دفتر و دستک را درمیآورد و به امیر اعظم نشان میدهد که جناب ایشان در طول یک ماه کل مبلغ ۸۳۰۰۰ تومان به همین اسم دریافت کردهاند.
گروه تاریخ و اقتصاد: مورگان شوستر در کتاب «اختناق در ایران» مینویسد: امیر اعظم، معاون و کفیل وزارت جنگ مبلغ ۴۲۰۰۰ تومان برای پرداخت مواجب عقبمانده قشون تهران میخواست. شوستر به او میگوید «حضرت اجل ده روز پیش عین همین مبلغ را از من دریافت کردید، چه شد؟» حضرت اجل میفرمایند «تمام شد و رفت. همهاش بین تفنگچیهای بدبخت و گرسنه تقسیم شد.» در اینجاست که آمریکایی «بیچشم ورو» دفتر و دستک را درمیآورد و به امیر اعظم نشان میدهد که جناب ایشان در طول یک ماه کل مبلغ ۸۳۰۰۰ تومان به همین اسم دریافت کردهاند. ناگهان دیگ خشم حضرت اجل به جوش میآید و فریاد و فغان برمیدارد که مردک آمریکایی قصد هتک حیثیت او را دارد. اما باز این آمریکایی خو کرده به صراحت، حسابدار قسم خورده او را احضار میکند و او هم شهادت میدهد که کل این ۸۳۰۰۰ تومان سرراست به حساب شخص امیراعظم واریز شده. ملتفت که هستید؟ چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار. حتی یک شاهی هم از دستهای بسیار پاک معاون وزیر جنگ چکه نکرده بود. نمونه دیگری در صفحه ۲۱۸ میخوانیم که عبدالحسین میرزا فرمانفرما که به گفته شوستر و به شهادت همه مورخان ایرانی «در سه دوره سرداری و حکومت و وزارتش میلیونها دلار» به جیب زده بود، وقتی اظهاریه مالیاتی را با امضای شوستر میبیند به هیات وزیران میرود و تقاضا میکند به پاس خدمات ذیقیمتش به دولت مشروطه (!) از پرداخت مالیات معاف شود و آنگاه سر بر شانه رئیسالوزرا میگذارد و سیل سرشک از چشم نازنین جاری میکند. هیات دولت هم که همگی از همپالکیهای فرمانفرما هستند، لابد بعد از گریهای دسته جمعی از داغ این «فاجعه مولمه» نامهای به شوستر مینویسند تا از آن طفلک مالیات نگیرد. اما باز این آمریکایی ساده دل که به راستی باور کرده قرار است در این مملکت کاری به سامان برسد به فرمانفرما میگوید: «یا تمام مالیاتهای پسافتادهتان را میپردازید یا اجازه میدهید انبارهای غلهتان را مصادره کنم.»
اینها نمونهای اندک از مشکلات مورگان شوستر در مصاف با بزرگان این مملکت است. از این رو است که میخواهم بگویم جدا از اولتیماتوم روس و کارشکنیهای انگلیس، همین رجال و اعیان ایرانی که شوستر نقرهداغشان کرده بود، درناکام ماندن اصلاحات او و سرانجام اخراج او از ایران نقشی تردیدناپذیر داشتهاند.
برگرفته از مقاله «حکایت آمدن و رفتن مورگان شوستر» نوشته عبدالله کوثری
ارسال نظر