کودتا از نگاه دیگر
گروه تاریخ اقتصاد - یرواند آبراهامیان در خانوادهای ارمنی در تهران به دنیا آمد. در ده سالگی ایران را ترک کرد و در یک مدرسه شبانهروزی در انگلستان مشغول به تحصیل شد. او به آکسفورد رفت و پس از آن موفق به اخذ درجه دکترا از دانشگاه کلمبیا شد. قبل و بعد از انقلاب او برای ملاقات والدینش که در ایران مانده بودند به کشور بازگشت. آبراهامیان چند کتاب مهم نوشته است که از آن جمله میتوان به «ایران بین دو انقلاب»، اشاره کرد. او در حال حاضر استاد برجسته تاریخ ایران و خاورمیانه در کالج باروخ دانشگاه نیویورک است.
گروه تاریخ اقتصاد - یرواند آبراهامیان در خانوادهای ارمنی در تهران به دنیا آمد. در ده سالگی ایران را ترک کرد و در یک مدرسه شبانهروزی در انگلستان مشغول به تحصیل شد. او به آکسفورد رفت و پس از آن موفق به اخذ درجه دکترا از دانشگاه کلمبیا شد. قبل و بعد از انقلاب او برای ملاقات والدینش که در ایران مانده بودند به کشور بازگشت.
آبراهامیان چند کتاب مهم نوشته است که از آن جمله میتوان به «ایران بین دو انقلاب»، اشاره کرد. او در حال حاضر استاد برجسته تاریخ ایران و خاورمیانه در کالج باروخ دانشگاه نیویورک است. آخرین کتاب او «کودتای ۱۹۵۳، سیا، و ریشههای روابط معاصر ایران و آمریکا» نام دارد.
فریبا امینی، روزنامهنگار مستقل ساکن ایالات متحده، به بهانه انتشار کتاب اخیر دکتر آبراهامیان، «کودتای ۱۹۵۳، سیا و ریشههای روابط معاصر ایران و آمریکا» گفتوگویی با او انجام داده که بخشهایی از آن را در زیر میخوانید:
***
شما کتاب جدیدی با عنوان «کودتا» نوشتهاید. کتاب شما چه تفاوتهایی با آنچه در چند سال اخیر منتشر شده، دارد؟ آیا شما به سند تازهای در آرشیوها دست یافتهاید؟ شما اشاره میکنید که «رئیس شرکت شرکت بریتیش پترولیوم در تهران مدتها بعد پذیرفت که مذاکرات با ایران جدی نبوده است؛ چرا که دولت بریتانیا مطلقا علاقه نداشت با دولت مصدق به توافق برسد.»
درباره کودتا و بحران نفت زیاد نوشته شده و ممکن است بپرسید چرا کتاب دیگری با موضوعی مشابه نگاشته شده است. دلیلی که من را به نوشتن این کتاب ترغیب کرد این بود که هرچه بیشتر آرشیو وزارت امور خارجه و شرکت بریتیش پترولیوم را بررسی میکردم، بیشتر متوجه میشدم که دو مساله مهم در این میان از نگاه عقلا پنهان مانده است. اول اینکه تقریبا تمام کسانی که در مورد بحران نفت نوشتند از جمله آنها که به مصدق گرایش داشتند، استدلال میکنند که او میتوانست موضوع را حل و فصل کند. آنها ادعا میکنند موضوع به این دلیل فیصله نیافت که با وجود پیشنهادهای خوب آمریکا و بریتانیا، مصدق تمایلی به مصالحه نداشت. تحلیلی که من در کتاب مطرح کردهام این است که اگر به مذاکرات واقعی که پشت درهای بسته انجام شد به دقت نگاه کنید و به آنچه در انظار عموم مطرح میشد بسنده نکنید، درخواهید یافت که بریتانیا با برخورداری از حمایت آمریکاییها همواره بر این موضع پافشاری میکرد که ایران نباید حق نظارت بر صنایع نفت خود را داشته باشد.
آنها در ظاهر از ملی شدن صنعت نفت پشتیبانی میکردند. در انظار عمومی خود را حامی ملی شدن نفت نشان میدادند؛ اما هنگامی که قرار میشد توافقی روی میز قرار گیرد، میخواستند صنعت نفت را تحت کنترل خود داشته باشند و دست ایران را کوتاه سازند. البته بریتانیا میخواست نظارت بر صنعت نفت را به شرکت نفت ایران و انگلیس (انگلوپرشن) بسپارد و از طرف دیگر آمریکا طرفدار ایجاد کنسرسیومی برای نظارت و کنترل بود. مشکل اصلی بحران این بود که چه کسی اختیار نظارت بر صنعت نفت را به عهده دارد. در تمام زبانها ملی شدن به معنی دارا بودن حق نظارت و کنترل است. از نگاه رسانهها و عامه مردم، بریتانیا و آمریکا طرفدار ملی شدن صنعت نفت بودند. طبق قوانین بینالمللی تمام کشورها حق داشتند که صنایعشان را ملی کنند و خود بریتانیا برخی از صنایعش را ملی کرد، پس در پیشگاه عموم آنها قادر نبودند مخالفت خود را علنی کنند. در عالم واقعیت آنها نمیخواستند کنترل صنعت نفت در دست ایران باشد. از نظر مصدق که در ملی کردن صنعت نفت مصمم بود، ملی شدن این گونه تفسیر میشد که ایران نظارت کامل بر صنعت نفت را در اختیار گیرد و از حق حاکمیت بر آن برخوردار شود. او
نمیتوانست از این ایده دست بردارد و هیچ گزینه قابل قبولی برای دستیابی به توافق بر سر این موضوع پیش رویش نبود. بیشتر مورخین، حتی طرفداران دکتر مصدق فریب بیانیههای عمومی را خوردند. آنها متوجه نشدند که هرگز یک حق انتخاب واقعی که بر اساس آن بتوان به سازشی مناسب دست یافت به مصدق داده نشد. بنابراین من میگویم که عامل شکست مذاکرات، بریتانیا و آمریکا بودند که هرگز پیشنهاد مورد پسندی ارائه نکردند.
ارسال نظر