در ایران بست‌نشینی با آنکه دلیلش معلوم نیست ظاهرا در سه محل مقدور است. اول در بناهای مقدس یا مساجد، دوم در اصطبل‌ها و بر دم اسب‌های ارباب یا سلطان یا افراد خانواده سلطنتی، سوم در جوار توپخانه تهران به‌خصوص در برگرفتن توپ بزرگی که در بیرون قصر است.
شاردن می‌‌نویسد که در قرن پیش، بست در مزار مقدسان بزرگ و دروازه قصر همایون در اصفهان و در آشپزخانه و اصطبل پادشاه هم مرسوم بوده است. انتخاب اصطبل شاه برای پناهگاه خاص شاید به مناسبت توجه سرشاری بود که در آن سرزمین به انواع اسب‌های اصیل و سوارکاران ماهر به این قسمت از دستگاه سلطنتی مبذول می‌داشتند. در ایران مثلی هست که می‌گوید: هرکس به حرمت پناهگاه اسبی تخطی کند هیچ‌وقت این اسب، سوار خود را در جنگ به پیروزی نمی‌رساند. ملکم در جلد دوم تاریخ خود به یک نسخه خطی فارسی استناد کرده است که تمام بدبختی‌های نادرمیرزا نواده نادرشاه از آن ناشی شده بوده است که یکی از افراد فراری را که به اصطبل شاهی پناه آورده بود به قتل رسانید.پادشاه یا اربابی که مجرمی به اصطبل او پناهنده می‌‌شود باید تا وقتی که متهم آنجاست، شام و ناهارش را بدهد. می‌توان آن را قبل از ورود یا بعد از خروج از آنجا نابود کرد، ولی غلامی که ارباب خود را کشته باشد تا موقعی که در پناهگاه است نمی‌‌توان او را دست زد. محل مصون جوار کله اسب است و اگر سر اسب در فضای آزاد به افسار، بند شده باشد، مرد پناهنده، باید کلگی اسب را در دست بگیرد. بعدها دم اسب با وجود خطر بیشتری که در بر دارد به همان اندازه سر وسیله پناهندگی قرار گرفت.
لرد کرزن، ایران و قضیه ایران، ترجمه غلامعلی وحید مازندرانی، انتشارات علمی و فرهنگی.