«پیش‌ترها نوشته بودیم یکی از هموطنان غیرتمند (میرزا حسن رشیدیه تبریزی، پدر آموزش نوین ایران) که سال‌ها در ممالک خارجه اقامت داشته از وضع تدریس و سهولتی که در امر تحصیل در مکاتب هر مملکت به غیر از مملکت بدبخت ما مجری است به بهترین وجهی آگاهی یافته، حمیت ملیت دامنگیر آن مرد باغیرت شده پس از بازگشت به وطن مالوف خود که تبریز باشد، مکتبی موافق اصول جدیده به نام «رشدیه» باز و در آنجا از روی علم و آگاهی به تعلیم و تربیت اطفال ملت آغاز نموده است.
واقعا آن نیک‌مرد با دانش اسباب خوبی فراهم آورده، جمعی از ابنای وطن خصوصا اطفال مردمان بی‌چیز و عدیم‌الاستطاعه را دور خود جمع کرده، به تعلیم و تدریس آنان همت گماشت. از یمن علم و آگاهی و خلوص نیت او شاگردان را در اندک زمانی در تعلیم و تربیت خیلی ملکه و مهارت حاصل آمده، شهرت انتظام و حسن تعلیم و تربیت شاگردان آن مکتب فیض مکسب گوشزد اعالی و ادانی اهل مملکت گردیده، آنانکه بویی از انسانیت و ترقی و تمدن برده بودند، از این معنی شاد و کسانی ‌که از زمره‌ «لایفلحون» به شمار می‌روند، آتش خصومت و عناد در نهادشان شعله‌ور گشته، در گوشه و کنار از در نکوهش وضع آن مکتب درآمده منتظر فرصت بودند، آن شمع برافروخته را که بدرقه‌ سرمنزل ترقی و تمدن بود، به باد نفس خاموش کرده، روشنایی‌طلبان ملت را در ظلمت جهالت پایمال سازند… یکی از ارباب‌ها که از جوفروشان گندم‌نما است… دور از نظر دیده به اظهار غرض فرصت یافته، شبانگاه جمعی از غولان وادی نافرمانی را که برای حطام دنیویه به او گرویده‌اند، به تاخت مدرسه مامور داشته آنان نیز با چوب و تبر به مدرسه ریخته اول سربازان قراول را به تهدید از در مدرسه کنار کرده، سپس داخل آنجا شده، بعد از شکستن شکستنی‌ها و بردن بردنی‌ها که سوزن و جارویی از مبل مدرسه باقی نگذاشته‌اند، چند تن را نیز که در ظاهر از زمره‌ طلبه و در باطن آلت تعدیات خود او است در اطاق‌های آنجا سکنا می‌دهد. بامداد مدیر بیچاره به مکتب آمده، می‌بیند که اطفال همگی سر به گریبان تحیر فرود آورده، در صحن مدرسه صف بسته چند نفر طلبه در جای آنان نشسته است. معلم بیچاره را از دیدن این حال، هوش از سر پریده. خلاصه اساس مکتبی بدان انتظام که زمان پس از قرن‌ها اسباب آن را فراهم آورده بود، پایمال غرض شده، اکنون شاگردان آنجا پس از زحمات دوساله پیش از آنکه تحصیل خودشان را به پایان آورده به اقطاف ثمر آن نائل گردند، پراکنده شده، دوباره در مکتب‌های قدیم مشغول تلف کردن عمر عزیزند.»
منبع: روزنامه اختر، ش ۴، س ۲۲، این روزنامه توسط دو روزنامه‌نگار جوان به نام میرزا مهدی (تبریزی) و میرزا محمدطاهر (تبریزی) از سال ۱۸۷۵ تا ۱۸۹۶ در استانبول منتشر می‌شد و نقشی مهم در روشنگری جامعه آن روز ایران داشت