استقبال از روزنامه صوراسرافیل
روزنامه صور اسرافیل از نشریات مهم و تاثیرگذار دوره مشروطیت بودهاست. بیشتر توسط اطفال روزنامهفروش در تهران پخش میشد. استقبال از این روزنامه به آنجا رسید که تیراژ آن از شماره ۱۰ به بعد از مرز ۲۴ هزار گذشت. مردم به تدریج به این حقیقت پی میبردند که مقالات روزنامهای که قصد بیدار کردن و آگاهی بخشی دارد شایسته احترام است. دهخدا در خاطرات خود از پیرمرد پارچهفروشی سخن میگوید که «یک روز به سختی از پلههای دفتر صوراسرافیل بالا میآمد تا روزنامه را بخرد. وی در پاسخ درخواست دهخدا که لازم نیست تا از این پلهها بالا بیایید، من خود روزنامه را برای شما پایین میآورم، میگوید: پس ثوابش چه میشود؟»
طنز دهخدا
هر سخن طنز دهخدا دمیدن شور تازهای در شیپور بیداری است.
روزنامه صور اسرافیل از نشریات مهم و تاثیرگذار دوره مشروطیت بودهاست. بیشتر توسط اطفال روزنامهفروش در تهران پخش میشد. استقبال از این روزنامه به آنجا رسید که تیراژ آن از شماره ۱۰ به بعد از مرز ۲۴ هزار گذشت. مردم به تدریج به این حقیقت پی میبردند که مقالات روزنامهای که قصد بیدار کردن و آگاهی بخشی دارد شایسته احترام است. دهخدا در خاطرات خود از پیرمرد پارچهفروشی سخن میگوید که «یک روز به سختی از پلههای دفتر صوراسرافیل بالا میآمد تا روزنامه را بخرد. وی در پاسخ درخواست دهخدا که لازم نیست تا از این پلهها بالا بیایید، من خود روزنامه را برای شما پایین میآورم، میگوید: پس ثوابش چه میشود؟»
طنز دهخدا
هر سخن طنز دهخدا دمیدن شور تازهای در شیپور بیداری است. عبدالله مستوفی در خصوص اهمیت روزنامه صوراسرافیل و بخش چرند و پرند در کتاب شرح زندگانی من مینویسد:
«چرند و پرندهای این روزنامه به قلم ایشان (دهخدا) بود و شماره چاپ آن به ۲۴ هزار هم بالغ گردید. من در طهران نبودم که ازدحام مردم را در خرید این روزنامه ببینم، ولی خودم [که در آن زمان در روسیه بودم] در پطرزبورغ (پترزبورگ) روز میشمردم تا هفته سرآمده، این ۴ صفحه روزنامه به دستم برسد. مقالات اساسی آن جدی و محکم و صحیح و با موازین علمی مطابق و چرند و پرند آن در شوخی و ظرافت به منتهی درجه بود. خیلیها خواستند از چرند و پرند دهخدا تقلید کنند، ولی تا امروز کسی را ندیدهام که از عهده این کار برآمده باشد.»
پرشورترین اظهار نظر را در این باره، طنزنویس نامآور معاصر مرحوم ابوالقاسم حالت دارد:
«طنز دهخدا، نمک صوراسرافیل بود، روح صوراسرافیل حکم نفخهای را داشت که در این صور دمیده میشود. بدون مقالات او، این هفتهنامه مانند شیپوری بیصدا یا صبحی بیجان به نظر میآمد...»
یکی از هدفهای صوراسرافیل ـ چنان که خود اعلام کرده بود ـ تکمیل معنی مشروطه بود، اما مثل معروف در اینجا مصداق داشت که قاچ زین را بگیر، سواری پیشکشت! مساله این بود که در اول باید معنی را تفهیم کرد و بعد به تکمیل آن پرداخت و تفهیم مشروطه لازمهاش این بود که به عوام کوچه و بازار بقبولاند که مشروطیت غیر از بیدینی است و حکومت قانون با اصول شرع تضاد و تعارض ندارد.
دهخدا علاج نابسامانیهای مملکت را در استقرار حکومت قانون و برچیدن بساط خودسری و خودکامگی میداند، و هرقدر مخالفت محمدعلی شاه با آزادیخواهان شدت بیشتری به خود میگیرد زبان «دخو» در طنز و طعنه و هجو و تخطئه حکومت او تند و تیزتر میشود و در همان مقالهای که از کرامات ببریخان سخن میگوید مطلب را به این نتیجه ختم میکند که: «من که سواد درستی ندارم، اما به عقل ناقص خودم همچو میفهمم که از حرفهای متولی باشی همچو برمیآید که این مجلس موافق قانون جدید اروپاست و کارهای دوره ببریخان طبق قانون خدا، ای مسلمانها؟ اگر اینطور است چرا ساکت نشستهاید؟»
ویژگی دیگری که در اغلب طنزهای دهخدا دیده میشود تجاهلالعارف است، گویی دخو در مواردی برای حکومت، عقل و شعور قائل نیست و بنا را بر این گذاشته است که کسی از دستگاه حاکمه متوجه سخنان بودار و نیش و کنایههای رساتر از هر حرف بیپرده و شوخیهای رندانه او نیست. دخو با این تجاهل میخواهد بگوید همانطور که دولت ملت را تحمیق میکند ملت هم حق دارد حکومت را تحمیق کند. فرمان لیاخوف و غرش توپهایی که بر سر مجلس و مجلسیان باریدن گرفت، طنین طنز دهخدا را خاموش کرد. تجربه حکومت مشروطه در اولین مرحله و هنوز عمر مجلس اول به آخر نرسیده با شکست مواجه شد. اختلافی که قاعدتا و قانونا باید با بحث و مذاکره و استدلال و احتجاج حل و فصل گردد به تسویه حساب منجر شد و قانون و قاعده و نظامنامه، جای خود را به شمشیر و زنجیر و داغ و درفش داد. حکومت باغشاهی، جای حکومت پارلمانی را گرفت.
میرزا جهانگیرخان شیرازی و ملکالمتکلمین را به باغ شاه بردند و آن دو را به وضع فجیعی به فرمان محمدعلی شاه به قتل رساندند، اما دهخدا و بسیاری از آزادیخواهان موفق به فرار شدند. به اینگونه شاه به آرزوی خود رسید. مجلس را منحل و مشروطیت را تعطیل کرد. دهخدا توانست از ایران خارج شود و جان سالم به در برد.
ارسال نظر