نکتهها- در نامه صدیقه دولتآبادی به فخرتاج عنوان شد
خودمان را برای آینده بهتر حاضر کنیم
«صدیقه دولتآبادی» در سال ۱۲۵۸ هجری خورشیدی در اصفهان به دنیا آمد. او از پیشگامان جنبش اجتماعی زنان در ایران و نخستین زن روزنامهنگار ایرانی است. دولتآبادی نخستین دبستان دخترانه را به نام «مکتبخانه شرعیات» گشود و سال بعد انجمنی را به نام «شرکت خواتین» تاسیس کرد و همزمان با این فعالیتها دبستانی را برای دختران بیبضاعت ایجاد کرد. «صدیقه دولتآبادی» در سال ۱۳۰۱ به آلمان رفت و در کنگره بینالمللی زنان در برلین شرکت کرد. او نخستین زن ایرانی است که در یک کنگره بینالمللی به نمایندگی از زنان ایران حاضر شد و سخنرانی کرد. وی درسال ۱۳۰۲ خورشیدی به اروپا رفت و تحصیلات خود را در مدرسه بینالمللی آلیانس پاریس ادامه داد. سپس در کالج شبانه روزی زنان دوره ۳ساله تعلیم و تربیت را به پایان رسانید و موفق به گرفتن مدرک لیسانس در تعلیم و تربیت از دانشگاه سوربن فرانسه شد. «دولتآبادی» در سال ۱۳۰۵ خورشیدی نیز در دهمین کنگره بینالمللی برای حق رای زنان به نمایندگی از زنان ایران شرکت کرد و در اواخر سال ۱۳۰۶ خورشیدی به ایران بازگشت. در زمان حضور در این کنفرانس نامهنگاریهایی را با دختر خویش داشت. آنچه میخوانید متن یکی از این نامهها به قمرتاج است.
کاغذهای ۱۹ فروردین و ۱۷ اردیبهشت تو را در یک وقت دریافت کردم. نمیدانم چرا آنها اینقدر در راه مانده بودند؟ از سلامتی تو، شوهر و فرزند عزیزت شکر خدا را به جای آوردم. عزیزم برای دیدن و اشتیاق در برگرفتن تو هر آن در فشارم. چه کنم؟ این تکلیف است که مرا از تو جدا کرده و ادای وظیفه این قدر مدت فراق را طولانی نمود! پس ببین ادای وظیفه و انجام تکلیف چقدر مهم است در دنیا که مادر از فرزند جدا میشود، فرزند آرزوی بوسیدن مادر در زحمتش دارد، اما هر کدام باز دنبال تکلیف خود هستند. ما اگر تمام وقت با هم میبودیم و یکی از گوشهخانههایی که در مدت زندگی با هم- مثلا باغ کربلایی خان با خانه میرزا علیاکبرخان را تا حال ول نکرده بودیم- من کی میتوانستم زنان ایران را در کنگره انترنسیونال دنیا جا بدهم و بیرق ایران را مابین بیرقهای چهل دولت بالای سر یک زن ایرانی به نام زنان ایران بزنم؟ تو کی میتوانستی مادر بشوی و یک پسر خوب برای وطن تربیت کنی؟ عزیزم، روح روان من، تو هستی که باید یک ایرانی شریف تربیت کنی، تویی که میتوانی به وسیله آن دستهایت که گهواره را می جنبانی به ایران خدمت کنی و نام نیک از خودت باقی بگذاری. خدمت من تو هستی که باید یک پسر برای فدایی بودن به واقع برای وطن تربیت کنی. این کاغذ مرا نگاه بدار وقتی او به حد رشد رسید اگر من زنده بودم این را به او نشان بده و بگو مربی من مرا برای خدمت یک چنین پسری تربیت کرده است.
دختر جان، ایران نامیترین ممالک عالم بوده است و اکنون گمنامترین است. اگر تو با من بودی [و] روزی که وارد کنگره شدم و اسم خودم را ثبت کردم به عنوان نماینده زن ایران، احساسات خانمهای آمریکایی را نسبت به من میدیدی خون گریه میکردی. در ظاهر فوقالتصور خوشحالیآور بود؛ اما در معنا هر کلمه آنها از دو هزار فحش به من سختتر بود. مثلا میگفت: «وقتی کاغذ شما رسید که یک خانم ایرانی به سمت نمایندگی حاضر است، ما اعضای خصوصی کنگره با هم خوشحالی کردیم. این مدال و اسبابی که به شما تقدیم میکنم، این دفعه پنجم است که ما با خودمان به هر مملکت که رفتیم بردیم و منتظر نماینده ایران بودیم بالاخره بی ثمر پس بردیم. الحمدلله که حالا جای خودش را گرفت.» مرا به نهار دعوت کردند، وقتی رفتم ۵ دقیقه دیر کردم چون که ترن رتار [تاخیر] داشت. از آنها معذرت خواستم، گفتند در صورتی که مدتی است زنان مملکت شما را منتظریم ۵ دقیقه شما را منتظر باشیم نقلی نیست. در (تیرُکاردرُد) در یک مجمع عمومی تمام نمایندگان معرفی شدند. مرا که با بیرق ایران میدیدند، میپرسیدند شما ایتالیایی هستید؟ چون رنگ بیرق آنها هم مثل مال ماست. وقتی میگفتم ایرانیام، خیال میکردند یک زن اروپاییام نماینده زنان ایران شدهام. مجبور بودم برای هر کدام شرحی بخوانم که ایران زنان فاضله هوشمند دارد. چنین و چنان. بالاخره یک انگلیسی بدجنس گفت شما اهل کدام مملکت هستید؟ ما ایرانیان را خوب میشناسیم، مردهاشان هنوز داخل در این چیزها نیستند یقین شما شوهر ایرانی کردهاید؟ من خیلی متغیر شدم و به قدر نیم ساعت راجع به ترقی زنان ایران و مدارس به طرز جدید و غیره حرف زدم. حالا میفهمی که چه میگویم؟ آری عزیزم، باید در دنیا کار کرد. فایده برد و فایده رساند. امیدوارم باز روزی برسد که ما به هم بربخوریم و انشاءالله باز من به تو کمک میدهم که در ادای وظیفه مادری و تربیت خودت کوتاهی نکنی. حالا هر دو در جاده تکلیف قدم میزنیم و باید خودمان را برای روزهای آینده بهتر حاضر کنیم. من اگر عمری داشته باشم تقریبا نصف بیشترش رفته است؛ اما تو اول عمرت است و باید از کوشش خودت، خودت را برای آینده بهتر حاضر کنی؛ چون که مایهاش را داری و طبیعت هم وسایل آن را برایت فراهم کرده است.
ارسال نظر