از مقرری هذه‌السنه تا به حال که هشت ماه و نیم از سال نو می‌گذرد، اثری و خبری ظاهر نشده است. از این بابت نهایت افسردگی و پریشانی حاصل است. در حقیقت به این طورها نمی‌توان در اینجاها زندگانی کرد. به جسارت عرض می‌کنم که وجه مقرری که از دیوان‌ معین شده است، کفایت مخارج اینجا را نمی‌کند. هرگاه آن هم به این‌ طورها برسد اسباب افتضاح برپا خواهد شد. نمی‌دانم چرا در اینجاها سفارت داریم! هر گاه به جهت شهرت است باید مثل سایر دول‌ رفتار کرد و الا به این طورها بودن سفارت به جز اسباب رسوایی، حاصل‌ دیگر ندارد. جناب مسیو دبالوا که حالا مامور ایران شده است‌ دوازده هزار تومان در مثل طهران جایی مواجب دارد، علاوه بر آن‌ چهار هزار و چهارصد تومان از بابت مخلفات خانه و جابه جاشدن در طهران به او داده‌اند و از آن گذشته قریب دو هزار و دویست تومان‌ هم از بابت مخارج راه و کرایه اسباب و مخلفات و کالسکه‌هایی که برای‌ استعمال خود می‌برد می‌دهند، اما مقرری این سفارت در مثل پاریس‌ جایی که مخارج ده مقابل طهران است، من حیث المجموع پنجاه هزار و چهار صد تومان است. که بعداز کسر ما‌به‌التفاوت چهل و شش هزار فرانک‌ به اینجا می‌رسد. جناب مستطاب بندگان عالی را به وحدت خداوند قسم‌ می‌دهم که از سفرای خارجه مقیم دارالخلافه استفسار فرمایند تا معلوم بشود که آیا یک سفارت با چهل و شش هزار فرانک در مثل پاریس‌ جایی می‌تواند راه برود؟ یقین دارم همه آنها خواهند گفت که در قوه احدی نیست که به آن وجه قلیل چنین دستگاه بزرگ را بتواند راه ببرد.با وصف این احوال چه خاک بر سر کنم و چگونه این دستگاه را راه برم؟تا به حال محض حفظ شان و ناموس دولت و ملت ایران با قرض‌ و فروش املاک، این سفارت را مثل گل نگه داشته‌ام و اسباب نیکنامی‌ را به طوری فراهم آورده‌ام که همه تعجب می‌نمایند و تحسین می‌کنند، اما بعد از آنکه این جزیی مقرری به این طورها برسد اسباب معاش و اعتبار بالکلیه مقطوع و رسوایی عالمگیر خواهد شد. در ایام سفارت‌ جناب وزیر فواید، مقرری این سفارت با تفاوت پول سیزده هزار تومان می‌رسید و قرض از حد گذشته بود حالا با ثلث آن این سفارت‌ را با همان شکوه راه می‌برم باز هم اولیای دولت از رسانیدن مقرری‌ به موقع مضایقه دارند. خدا شاهد است از بس که عرصه به فدوی تنگ‌ شده است، مجبورا به این حقیقت‌گویی جسارت می‌نماید و الا چرا باید مامور، عمل ماموریت خود را کنار بگذارد و مشغول چنین مساله‌ بشود. به حق خدا مرگ از این زندگانی بهتر است؛ زیرا که هیچ‌ نمی‌دانم بعد از این ضررها و خسارت‌ها و خانه خرابی عاقبت کار ما به کجا خواهد کشید؟! استدعا دارم چاره به درد ما فرمایند، تا اینکه‌ سنواتی و مخارج سفر روم و وینه و ولادی قفقاز که بر عهده دیوان‌ باقی‌مانده است با مقرری هذه‌السنه برسد و رفع این همه علت‌ها بشود و الا زندگی در اینجا به این‌طورها حرام است و به جز بدنامی ثمر دیگر نداشته و نخواهد داشت.

عریضه ۱۰ ذی الحجه الحرام ۱۲۹۸

به نقل از دو ماهنامه «بررسی‌های تاریخی» بهمن و اسفند ۱۳۵۴ - شماره ۶۱