روایت دیگر
مورگان شوستر و روایت درد
محمد قائد: پزشک درمانگاهی در شیراز وقتی از مادر کودک پرسید چرا نام فرزندش را «هاریـو» گذاشته و معنی آن چیست، فهمید پدر او زمانی هر صبح این لفظ را از مردی خارجی میشنید و چون از آن خوشش میآمد روی بچهشان گذاشت. مرد آمریکایی، مهندس نفت یا گاز، بنا به عادت با جمله «هاو آر یو؟» (حالتان چطور است؟) با همکارانش خوشوبش میکرده. در فرهنگ ایران که فرد مهم جوابدادن سلام دیگران را ضروری نمیداند، تا چه رسد به پیشدستی در سلامکردن، کارگر تحت امر مرد فرنگی چنان شیفته لبخند و فروتنی و صفای مستر «هاریـو» شد که خاطره خوش کارکردن با او را در نام فرزند خویش تـداوم بخشید.هفتاد هشتاد سال پیش از ایجاد این پیوند مهرآمیز در ممسّنی، (ساموئل جردن بعدها مشهور شد). مجلس دوم برای اصلاح نظام مالیه ایران، مورگان شوستر، کارشناس آمریکایی و سیوچهارساله گمرک را در راس هیاتی پنجنفره استخدام کرد. ترقیخواهان تلاش میکردند، راهی برای بیرونرفتن از شیوه باستانی زورگیری از مردم و بخوربخور در نظام مالیه بیابند.
اما شوستر فقط هشت ماه توانست در تهران دوام بیاورد. نارضایی هیات حاکمه از حساب و کتاب و شلیک دو اولتیماتوم پیاپی از سوی دولت روسیه، نه تنها جوانه اصلاح نظام مالیات را قیچی کرد بلکه به عمر مجلس دوم پایان داد.عارف قزوینی در حسرت و شرم اخراج شوستر از ایران، در قطعهای دردمندانه سرود:
گر رود شوستر از ایران رود ایرانبر باد
ای جوانان مگذارید که ایران برود
شوستر در اردیبهشت ۱۲۹۰، در زمان مجلس دوم، همراه با چهار دستیار آمریکاییاش وارد تهران شد. گرچه قراردادی سهساله برای ریاست خزانهداری کل با دولت ایران بسته بود، در دی ماه همان سال ناچار از ایران رفت. فضای مالیـ اداریـ گمرکی کشور خودش هم ضدعفونی نبود و او تجربه کار در کوبا و فیلیپین داشت، اما طی اقامت هشتماههاش در ایران آدمهایی وقیح، اعمالی رذیلانه و روابطی چنان تبهکارانه در دستگاه دولت دید که انگار اینها از داستان های مخوف بیرون پریده باشند.
در خرداد رسما مسوولیت امور مالی ایران را به عهده گرفت. وظیفهای که مجلس بر عهده شوستر گذاشته بود حکم میکرد در همان حال که راه را بر دستبرد مقامها به خزانه دولت میبندد عایدات را افزایش دهد. مستوفیان و ممیزان مالیاتی چوب لای چرخ میگذاشتند و «روزی نبود که اعتصابی در وزارتخانهای سازماندهی نشود. ناچار شدیم اعلام کنیم هرکس سر کارش حاضر نشود از خدمت منفصل خواهد شد.»جمعآوری مالیات از سراسر مملکت نیاز به نفرات سازمانیافته مسلح داشت: «در ایران کشاورزان و کارگران و خردهمالکان در خودداری از پرداخت مالیات لجاج به خرج نمیدهند، ولی شرایط خاص کشور ایجاب میکرد که حکومت نیرویی داشته باشد تا به پشتگرمی آن بتواند به وصول مالیات از طریق ماموران غیرنظامیاش امیدوار باشد.» ریاست صاحبمنصبان ایرانی بر ماموران جمعآوری مالیات منتفی بود. شوستر در میان آنها کمتر کسی که پولکی نباشد میدید و وزارت جنگ «پاتوق اونیفورمپوشهای بیکاره... و لانه حقیرترین رشوهگیران و خندهروترین خونخواران و پستترین اراذلی بود که من تا امروز دیدهام.» این آدمها از علم و فن نظامیگری چیزی نمیدانستند؛ سردسته مشتی تفنگچی بودند که بیشتر برای ارعاب خلایق و حفاظت از خانههای هیات حاکمه در تهران به کار میرفت.دولت به شوستر دستور داد اموال دو برادر شاه مخلوع را که همراه او دست به توطئه و شورش و مردمکشی زده بودند به دارایی خزانه کل اضافه کند. دولت روسیه ادعا کرد باغ یکی از آن دو در تهران در اجاره یک تبعه آن کشور است. ماجرا بالا گرفت. ابتدا یک ضربالاجل برای عذرخواهی و سپس اولتیماتوم دیگری برای پایاندادن به استخدام مستشاران آمریکایی رسید، وگرنه ارتش تزار در رشت وارد عمل میشد و به تهران میآمد. مجلس مقاومت کرد، هیات حاکمه در آن را بست و اولتیماتوم را پذیرفت و شوستر از ایران رفت.خشم و اندوه چنان در کتابش موج میزند که گویی رمانی تراژیکـ رمانتیک مینویسد. اندوه عمیقش از ناکامی ملیـون ایران است که شریف بودند اما قدرت کافی نداشتند (از میان مقامهای حکومت، حسینقلیخان نواب و از بازرگانان تهران، شاهرخ ارباب کیخسرو را میستاید). خشمش از شقاوت روسیه، زورگفتن بریتانیا به ایران و تندادنش به حرف زور روسیه، و به خصوص از هیات حاکمه پولکی ایران بود که یک روده راست در شکم نداشتند.
* بخشی از یک مقاله
ارسال نظر