اوضاع صنعت و تجارت عهد ناصری از نگاه دکتر پولاک، مدرس دارالفنون
معادن فراوان، بهرهبرداری ناچیز
گروه تاریخ اقتصاد- بخش نخست گزارش تاریخی دکتر یاکوب ادوارد پولاک، طبیب و استاد مدرسه دارالفنون، پریروز در همین صفحه منتشر شد. امروز بخش پایانی گزارش صنعت و تجارت در دوران ناصرالدین شاه به نقل از سفرنامه پولاک با ترجمه کیکاووس جهانداری به نظرتان میرسد. ناگفته پیدا است که نگاه دقیق و فراگیر این طبیب و محقق اتریشی جای تامل دارد. او در جایی از سفرنامهاش با اشاره به ناتوانی دستگاه حاکمه آنروز در استخراج معادن غنی و کمنظیر ایران، مینویسد: «ناصرالدین شاه به من گفت هر کس یک من آهن ذوب کند من یک من طلا به او میدهم» یادآوری همین نکته خود گویای اوضاع تاسفبرانگیز تولید کشور در روزگاری است که انقلاب صنعتی اروپا یکصد سال پیش از آن کلید خورده بود.
چرمسازی بیش از همهجا در شهر کوچک همدان رواج دارد. از پوستهای گوسفند که بسیار عالی دباغی شده در اینجا «چرم همدانی» تهیه میشود و از پوست پشت خر وحشی چرمهای ممتاز ساغری فراهم میگردد که رنگ سبز قوس و قزحی آن که به کمک زنگار مس ایجاد شده تا آخرین لحظهای که مورد استفاده قرار میگیرد همچنان ثابت و پابرجا میماند. فقط اهالی کرمانند که در کار تهیه جیر از پوست بز کوهی و آرغالی بصیرت دارند. در بقیه قسمتهای ایران پوست گوزن، آهو، آرغالی و بز کوهی را بدون استفاده به دور میافکنند.
قوانین شرعی و مذهبی استفاده از پوست حیوانات شکار شده را منع میکند. مقادیر مختصری از چرم گوزن که به رنگ قهوهای تیره درآمده است، به نام جیر به قبایل و عشایر قفقازی فروخته میشود. صادرات پوست گوسفند و بز قدری از آنچه گفته شد بیشتر است.
در پوستدوزی از پوستهای محصول داخل فقط پوستهای بره شیراز و قم مورد استفاده قرار میگیرد. این پوستها که خود به رنگ طبیعی سیاه است در اثر رنگ شدن با استات آهن و پوست انار به رنگ سیاه شفاف پررنگ درمیآید. طبقات ثروتمند، پوست سیاه بره بخارا یا پوست سنجاب سیبریه یا مینک وارد شده از سوریه را در برمیکنند. اما چون از طرف دیگر پوستهای نجس از قبیل پوست شیر، ببر، پلنگ، روباه، گرگ، شغال، کفتار، سمور آبی و دله به مقدار نسبتا زیادی به خارج صادر میشود، میتوان گفت که با واردات پوست تعادلی برقرار است. تجارت پوست منحصرا در دست ارامنه است، زیرا هیچ مسلمانی حق ندارد پوست نجس را لمس کند. به این ترتیب میبینیم که قسمت زیادی از پوست یعنی پوست تمام حیواناتی که شرعا نجس شمرده میشوند از حیطه استفاده و مصرف خارج میگردد.
از نظر ذخایر معدنی و فلزات، بهخصوص مس به زحمت ممکن است کشور دیگری در دنیا را بتوان با ایران سنجید. تقریبا در هر ناحیهای یک معدن مس وجود دارد، حتی در دامنه شمالی کوه البرز تعداد این معدنها سر به بیست میزند و تقریبا به همین تعداد هم معدن در قزوین وجود دارد.
سرشارترین معادن در قرهداغ نزدیک تبریز است، منتها ایرانیان در کار استخراج معادن سخت عقب ماندهاند و از ماشینهایی که به اروپا سفارش دادهاند نمیتوانند استفاده کنند. از معادن غنی و سرشار خراسان مقدار ناچیزی استخراج میشود و آن هم در اثر دستبردها و شبیخونهای ترکمانان اغلب معوق و متوقف میشود. حال هرگاه یکی از ایرانیان که در اثر اشتغال به کیمیاگری بعضی معلومات مقدماتی را کسب کرده به کار استخراج یکی از معادن بپردازد یا کلیه سرمایه خود را که در این راه به کار انداخته از دست میدهد یا همین که کار رونقی پیدا کرد و درآمدی از آن عاید شد حاکم آن را ضبط میکند و چون در آن امر بصیرتی ندارد، به زودی معدن دچار رکود میشود و سرانجام به صورت متروک درمیآید. تمام این اوضاع و احوال باعث شده است که بهرغم سنگهای معدنی غنی این کشور، قسمت اعظم مسی که در ایران مصرف دارد از روسیه وارد شود و چون بیشترین قسمت لوازم آشپزی و خانهداری از مس تهیه میگردد، میتوان پی برد که احتیاج به آن فلز چقدر زیاد است. در کلبههای محقر فقیرترین افراد نیز اسباب و لوازم مسی پیدا میشود و برای آنکه فشار و ظلم فوقالعاده و غیرعادی حاکمی را به بیان آورند، میگویند: «کار را به جایی رسانده که دو خانه به یک بادیه مس محتاجند.» مسگری زنجان و کاشان قبول عامه یافته است، در کارگاههای مسگری کاشان در سال ۱۸۵۹ ششصد کارگر مشغول بودهاند.
لوازم مسی که از کاشان میآید به استحکام در لحیمکاری، زیبایی شکل و حکاکی دلپسند شهرت دارد و سراسر ایران خواهان آن هستند. من خود نیز در آنجا کاسهها و جامهایی دیدم که با خطوط اسلیمی، نقوش و کلمات و آیات قرآنی حکاکی شده بودند و آن هم چنان زیبا که بحق میتوانستند نام استاد سازنده خود را شهره کنند. قلع و نوشادر که برای مسگری مورد نیاز است ناگزیر باید از هندوستان وارد شود، زیرا نوشادر محصول خود مملکت که ناخالص هم هست کفاف مصرف را نمیدهد. بوره (براکس) از دریاچههای داخل به دست میآید.
معادن غنی و سرشار آهن مملکت نیزمانند مس آن مورد بیاعتنایی و بیتوجهی است. سنگآهنی که از معادن مازندران و خراسان به دست میآید چندان نیست که قابل ذکر باشد. بقیه آهن مورد نیاز از اورال و از طریق ولگا و دریای خزر به کشور وارد میشود؛ فقط ولایات جنوبی و جنوب شرقی کشور قسمتی از احتیاج خود را از هندوستان تامین میکنند. آهنگری ایران روزگاری از شهرت برخوردار بود و حتی امروز نیز تیغههای دمشقی شیراز و مشهد آوازهای در خور توجه دارد، ولی دیگر نمیتوان آنها را از لحاظ خوبی در کنار تیغهها و لوله تفنگهای قدیمی قرار داد؛ یعنی از نظر زیبایی حکاکیهای روی فولاد و پولکهای طلایی که داخل آن حکاکیها کار گذارده شده است به پای آنها نمیرسد. در قورخانههای اصفهان، شیراز و تهران اسلحه گرم، بهخصوص تفنگ و تپانچه را طبق نمونههای اروپایی میسازند و حتی علامت کارخانه سازنده را به دقت تقلید میکنند و البته این را هم باید گفت که تقلید شده خیلی نزدیک به اصل است، اما تقلید از ابزار و لوازمی که برندهاند به این درجه موفقیتآمیز نیست به عنوان مثال میتوان قلمتراشهای ساخت اصفهان را که در معرض فروش گذارده میشود، ذکر کرد. ایرانیها خیلی زیاد به قلمتراش اهمیت میدهند؛ قلمتراش خود را به اروپاییان نشان میدهند و میپرسند که آیا تیغه آن اصل و ساخت انگلیس است یا نه.
اغلب وزیر هنگامی که من نزدیکش بودم، قلمتراش خود را از کیسه شالش بیرون میکشید و میخواست که من نظر خود را نسبت به مرغوبیت و ارزش آن بگویم. در رمان «حاجیبابا» هنگامی که شاه از سفیر خصوصیات ملل مختلف اروپایی را میپرسد، وقتی پای انگلیسیها به میان میآید سفیر میگوید: «این همان ملتی است که چاقوی قلمتراش میسازد.» چون قیمت آهن گران است طبیعی است که مصرف آهن در اسباب و لوازم، خیلی محدود باشد و البته این امر به حال مجموع صنعت این کشور سخت مضر است.
طبیعتا شاه فعلی تا به حال چندین بار کوشیده است که با دخالت دادن اروپاییان به ذوب سنگآهن بپردازد، اما همه این کوششها بهرغم هدر رفتن مبلغ معتنابهی پول بیحاصل مانده است، تا حدی که وی سرانجام از ذوبآهن در مملکت خود مایوس گردیده است. شاه روزی به من گفت: «هموزن اولین من آهنی که از معادن ایران به دست آید من طلا خواهم داد.» به این ترتیب میتوانیم بگوییم وی خبر نداشته است از معادن مازندران و خراسان قدری آهن به دست میآید. ظروف برنجی و حلبی و از آن جمله سماور را به مقدار نسبتا زیاد از روسیه وارد میکنند.
تجارت فلزات تقریبا به صورت مطلق در دست شرکتهای روسی- ایرانی است که در نقاط مختلف ساحلی مراکز تجاری خود را برپا کردهاند.
سرب به آن اندازه استخراج میشود که کاملا مصارف داخلی را تامین کند و مقداری هم برای صدور باقی بماند. قسمت اعظم سنگ سرب از کرمان به دست میآید که عیار نقره آن هم بسیار است.
از آن بیشتر تنگ آبخوری میسازند که به «تنگرو» معروف است و منحصرا از روسیه وارد میشود.
خاک لاجورد (کبالت) از نوع مرغوب آن در حوالی کاشان در دهی به نام قمصر وجود دارد و معدن آن متعلق به یکی از خانوادههای سادات است. گویا مقدار قابل ملاحظهای از خاک لاجورد به روسیه صادر میشود. سنگ لاجورد مرغوب از ترکستان است، اما نوع کمتر خالص آن در آذربایجان هم دیده میشود.
آرسنیک به صورت زرنیخ و زرنیخ قرمز به مقدار زیاد در کردستان و حوالی قزوین یافت میشود؛ صادرات آن به قسطنطنیه چندان اندک نیست.
سنگ منگنز یا مغنسیا و سنگ سیاه شیشهگران که در شیشهسازی مصرف داخلی دارد در حوالی کرمان استخراج میشود.
گوگرد به مقدار زیاد در نواحی مختلف ایران وجود دارد و مسلما روزی که جادههای ارتباطی پدید آید مقدار بسیار زیادی از آن به اروپا صادر خواهد شد. زیباترین گوگرد لعلرنگ در زیر قله دماوند یافت میشود و در طول ماههای تابستان اهالی قصبه اسک آن را جمع میکنند؛ در معاملات به آن «گوگرد احمر» یا «دماوندی» میگویند تا آن را از نوع دیگر گوگرد که «گوگرد فارسی» نامیده میشود متمایز کرده باشند.
نمک طعام و شوره به صورت تراوشهایی بلوری شکل اغلب دیده میشود و فقط برای استفاده از آن باید مخارج حملونقل را پرداخت. از این گذشته طبقات و قشرهای متعددی از نمک ترکی وجود دارد. تا آنجا که شنیدهام قدری شوره به هندوستان صادر میشود. با ثروتی که ایران از نظر نمک طعام و سایر املاح چون اسید نیتریک و اسید سولفوریک دارد، میتواند مصرف تمام جهان را از این لحاظ تامین کند.
زغالسنگ که به مقدار عظیم و بعضا به صورت آماده و روباز وجود دارد تاکنون به علت وجود نداشتن راههای مواصلاتی و همچنین فقدان مصارف صنعتی، استخراج نگردیده است. ایرانیها خود میگویند از زغالسنگ که برای آتش سرقلیان نمیتوان استفاده کرد و مصارف دیگر هم دارد!
ارسال نظر