تاریخ‌اقتصاد ایران در دوران پرآشوبی که نادرشاه در ایران سلطنت می‌کرد مغشوش، مبهم و غیرشفاف است. استبداد شاهی اجازه نمی‌داد تاریخ‌نویسان ایرانی واقعیت‌ها را بازگو کنند و آنچه از تاریخ اقتصادی ایران در دوران نادرشاه باقی مانده است از قلم خارجی‌ها باید خوانده شود که البته معلوم نیست داوری‌های آنها چقدر با واقعیت مطابقت می‌کند. خسرو معتضد در کتاب «تاریخ تجارت و سرمایه‌گذاری صنعتی در ایران» به نقل از فردی به نام جان آلتون که برای نادرشاه کشتی می‌ساخته است نکاتی را یادآور شده که در زیر می‌خوانید: «در سال ۱۷۳۹، تقاضایی پیش رضاقلی میرزا، پسر نادر فرستادم و پیشنهاد کردم با شرکت من دادوستد کند. برخی شرایط را نیز یادآور شدم از جمله اینکه عمال شرکت حق داشته باشند آزادانه به تمام بنادر دریای خزر وارد شوند و در تمام ایالات زیر حکومت شاه ایران، هندوستان و خان‌نشین‌های آسیایی به تجارت بپردازند.

اجازه داشته باشند ابریشم خام صادر کنند جز مالیات‌هایی که به اتباع شاه تعلق می‌گیرد عوارض دیگری بر آنها تحمیل نشود و... مطابق فرمان رضاقلی میرزا، بازرگانان انگلیسی و اعضای شرکت تجارتی روسیه که در پترزبورگ تاسیس شده بود تمام حقوق و امتیازهای درخواستی آلتون را به دست آوردند... خود رضاقلی میرزا هم به وسیله کارگزارانش تجارت پرسودی می‌کرد.

او در زمان قائم‌مقامی خود در تجارت ابریشم حق انحصار داشت و ابریشم را با قیمتی که خود تعیین می‌کرد از تولیدکنندگان خریداری می‌کرد و در عین حال تولیدکنندگان پارچه‌های ابریشمی را وادار می‌کرد که ابریشم خام را با قیمت‌های جدید و زیاد شده از عمال او بخرند... ثروت رضاقلی میرزا، بر اثر احتکار کالای فوق به ۵/۱ میلیون تومان رسیده بود و خود او ادعا داشت که این ثروت را از راه تجارت به دست آورده است... عمال نادرشاه برنج و کالاهای دیگر کشاورزی را در مناطقی که قیمت پایین بود می‌خریدند و سپس در بازارهای قشون می‌فروختند یا صادر می‌کردند.

احتکار تجارتی، حق انحصاری شاه بود و هرکس سعی می‌کرد به این تجارت دست زند سخت مجازات می‌شد... با این وجود نادرشاه به بازرگانان خارجی توجه داشت و از منافع آنها حمایت می‌کرد. مثلا در استرآباد کالاهای یک بازرگان انگلیسی که در شورش محمدحسن خان قاجار به دست شورشیان افتاده بود با پیگیری‌ها و پس از سرکوب شورش به او پس داده شد.

وضع بازرگانان چنان خراب شده بود که آنها مجبور بودند تمام کالاهای خود را فقط به تجاری که از سوی پسر شاه معین شده بود بفروشند و ابریشم و کالاهای دیگر را نیز از همان‌ها خریداری کنند.

فرماندهان نظامی شاه برای بازرگانان دردسرهای پی‌درپی تولید می‌کردند و از آنها ماهوت، کتان و کالاهای دیگر می‌خواستند... بسیاری از بازرگانان که ورشکست نشده و وضع بهتری داشتند از ایران رفتند و آنهایی که ماندند نیز دچار فقر و بینوایی شدند.

در سال ۱۷۴۷ در ایران کاملا احساس می‌شد که بازرگانان نه‌تنها کالاهای خود را از دست می‌دهند، بلکه خودشان را هم به سختی اداره می‌کنند.

تجارت ابریشم- چشم و چراغ و مایه رونق تجارت خارجی ایران- نیز دستخوش توقف و نابودی شده و مراکز مهم تجاری ایران رو به تعطیل می‌رفت. فشار دولت بر دریافت مالیات‌های بیشتر که با مجازات‌های سنگین و مخوف از جمله اعدام‌های دسته‌جمعی توام بود یکی از عوامل نقصان کار و کسب و متواری شدن مردم و خالی شدن شهرها و دهات بود... نادر در حالی ایران را خراب می‌کند که با پول‌ها فقط کیسه حکومت (محل گنجینه نادر) را پر می‌کند ... .