تجارت و سیاست در خلیجفارس-۱
مترجم: معصومه ارباب
بخش تاریخ وزارت امورخارجه بریتانیا در رهنمودنامه کنفرانس صلح درباره خلیجفارس، آن منطقه را «یکی از صحنههای عمده رقابت آلمانیها و انگلیسیها قبل از جنگ » معرفی میکند. گزارشهای بسیاری درباره تحرکات روی صفحه شطرنج سیاسی و نگرانیهای سیاستمداران در مورد این منطقه استراتژیک خاورمیانه منتشر شده است.
نویسنده: یوجین استیلی
مترجم: معصومه ارباب
بخش تاریخ وزارت امورخارجه بریتانیا در رهنمودنامه کنفرانس صلح درباره خلیجفارس، آن منطقه را «یکی از صحنههای عمده رقابت آلمانیها و انگلیسیها قبل از جنگ » معرفی میکند. گزارشهای بسیاری درباره تحرکات روی صفحه شطرنج سیاسی و نگرانیهای سیاستمداران در مورد این منطقه استراتژیک خاورمیانه منتشر شده است. بیشتر این گزارشها ضمنا به فعالیتهای یک شرکت خصوصی آلمانی به نام ربرت وُ نکهاوس و شرکا اشاره کردهاند که نقش آن در این بازی بزرگ در کتابهای تاریخی مورد توجه قرار گرفته است. در این مقاله سیاستهای قبل از جنگ درباره خلیجفارس عمدتا از دیدگاه آن شرکت مورد بررسی قرار گرفته است.
تجربیات واقعی یک بازرگان خصوصی در قبال زمینه سیاسی این منطقه بعضی از مراحل تاثیر متقابل امور خصوصی و سیاستهای بینالمللی را مشخص میسازد.
ماجرایی که میخواهیم شرح دهیم نشان میدهد که چگونه یک شرکت قانونی بدون داشتن هیچگونه مقاصد سیاسی گرفتار مخمصه بدگمانی و رقابت سنتی بین ملتها گردید و ناگزیر خواه وناخواه اهمیتی سیاسی یافت و سرانجام در جنگی که پیش آمد، دستکم از جهتی، با شکست روبه رو شد. این امر از نتایج نظامی بود که تحت آن ملتها مغرورانه مسوولیت و فرصت «حمایت» از اینگونه اقدامات برجسته شهروندان خود را برعهده میگرفتند. در این مقاله ارزش صداقت بازرگانانی از قبیل آقای وُنکهاوس مورد تردید قرار گرفته که عبارت از روش ملیگرایانه تشویق و حمایت است و در تحت تشکیلات کنونی امور جهانی، منافع شهروندان خصوصی را در خارج با جاهطلبیهای وسیع ملی مربوط میسازد و آنها را به سوی درگیری با منافع و جاهطلبیهای ملتهای دیگر سوق میدهد.
در دهه ١٨٩٠ م جوانی فعال به نام ربرت وُنکهاوس برای شرکتیهامبورگی در زنگبار واقع در ساحل شرقی آفریقا کار میکرد. کشتیهای بومی برده فروشان به طور مرتب بین زنگبار و خلیجفارس در رفت وآمد بودند و گروههایی از بردگان را به عنوان صیاد مروارید به این منطقه میبردند و در بازگشت کالاهایی از این ناحیه را با خود میآورند. از جمله یک بار با مقداری صدف مروارید، در واقع برای حفظ تعادل کشتی بازگشتند. این صدفها توسط شرکتهامبورگی خریداری و به اروپا حمل شدند و با سود زیادی به فروش رفتند. وُنکهاوس آگاه شده بود که چنین صدفهایی به عنوان اشیای بیارزش در خلیجفارس به دورانداخته میشوند و بنابراین تصمیم گرفت که به آنجا برود و ببیند که با آنها چه کاری میتواند انجام دهد. این واقعه در سال ١٨٩٧ اتفاق افتاد و کمی بعد او در بندرلنگه مستقر شد.
با توجه به عقیده بعدی در میان انگلیسیها، فرانسویها و روسها در خلیج[فارس] در مورد اینکه آقای وُنکهاوس از سوی دولت آلمان با کمک مالی به آنجا فرستاده شده است او دقیقا به این نکته تاکید میورزد که شرایط ورود او به این منطقه تقریبا اتفاقی بوده است. وی میگوید: من به هیچ وجه اهداف سیاسی نداشتم و با دولت آلمان یا هر دولت دیگر در ارتباط نبودم. هیچ کس در برلین اطلاعی درباره من نداشت و هیچ کس در آلمان چیزی درباره تاسیس شرکت من نمیدانست. شرکت مزبور کاملا یک شرکت خصوصی بازرگانی بود و البته من نقشههای خود را اعلام نمیکردم. بعدها با پیشرفت کارم و مشهور شدن من در منطقه فکر میکنم ماموران آلمانی درباره یک بازرگان آلمانی اطلاع یافتند که به طور موفقیت آمیزی در خلیجفارس مشغول فعالیت است، ولی من هرگز با وزارت امورخارجه در تماس نبودم و جز در یک مورد تقاضای کمک نکردم و غیر از آن کمکی دریافت نداشتم. در آن زمان از کنسول آلمان درخواست کمک کردم و به هر حال، آن کمک به شیوه و اندازهای که مورد تایید من بود داده نشد.
هدف و وظیفه مقاله مزبور آن نیست که مجلدات عظیم گزارشهای سیاسی را مورد بررسی قرار دهیم، گزارشهایی که در آنها اهداف پنهانی وزارت امورخارجه در سیاستهای خاورمیانهای آنها آشکار است، اما در این مورد لازم است به طور کلی خطوط اصلی اوضاع سیاسی را در خلیجفارس طی گسترش تجارت آقای وُنکهاوس شرح دهیم. برای دولت انگلیس، خلیجفارس یکی از مسیرهای منتهی به هند بود که موجبات ضروری دفاع از امپراتوری مستلزم این بود که هیچ دولت دیگری نباید در آنجا پایگاهی داشته باشد. بازرگانان انگلیسی پستهایی را در امتداد سواحل آن در قرن هفدهم تاسیس کرده بودند و از آن زمان به بعد سلطه جویان بریتانیایی در نظارت بر آن علاقهمند شده بودند. ناوگان بریتانیا خلیج را از دزدان دریایی پاک کرد، فانوسهای دریایی و چراغهای دریایی در آبهای آن مستقر ساخت. طبق عهدنامهای با امیرمسقط مقرر شد که بریتانیای کبیر بندری در اختیار داشته باشد که از آنجا از مدخل خلیج[ فارس] دفاع کند و هرچندگاه یک بار ماموران سیاسی بریتانیا معاهداتی را با روسای عرب در امتداد سواحل آن منعقد میساختند.
لرد کرزن در کتاب پیشین مشهور خود، ایران و قضیه ایران، میگوید: هر وزیر بریتانیاییای را که به روسیه اجازه تاسیس پایگاهی در خلیجفارس بدهد خائن به کشور خود میداند و اقدام شدید او به عنوان نایب السلطنه هند، یک بار در زمانی که فرانسه میخواست یک معدن زغالسنگ در مسقط اجاره کند و بار دیگر هنگامی که طرحهای آلمان برای احداث راهآهن که به پایانهای در کویت میانجامید نشان داد که وی قاطعانه مخالف استقرار هر دولت دیگر در منطقه است. با وجود این، لرد لنزداون ١ در سال ١٩٠٣ م به جهان اعلام کرد که: «ما باید استقرار پایگاه دریایی یا بندر دارای استحکامات را در خلیجفارس از سوی هر قدرت دیگری به عنوان یک تهدید شدید برضد منافع امپراتوری در نظر بگیریم و باید به طور قاطع با همه ابزارهایی که در اختیار داریم با آن مقابله کنیم.»روسیه قدرت بزرگی بود که پیشروی آن به سوی خلیجفارس در پایان قرن نوزدهم سیاستمداران بریتانیایی را نگران میساخت. روسها معتقد بودند که آنها به علت ضرورت شدید توسعه ملی مجبورند سلطه خود را در جهت جنوب و غرب به سوی بنادر گرم و مرزهای هند گسترش دهند. انگلیسیها نیز که ضرورت دفاع از هند برای آنها چندان کمتر نبود، احساس کردند که مجبور به مقاومت هستند. رقابت بر سر خلیجفارس یک بخش از کشمکش وسیع روس و انگلیس در جبهه عظیمی از تبت تا افغانستان و ایران و همچنین در خاوردور بود.
در زمان آغاز فعالیت شرکت وُنکهاوس مصالح سیاسی آلمان در امتداد خط آهن پیشنهاد شده بغداد از طریق ترکیه عثمانی رو به گسترش نهاد. این برنامه عظیم احداث راهآهن که تحت رهبری دویچه بانک مطرح و به لحاظ مالی تامین شده بود، با همکاری پرشور قیصر و وزارت امورخارجه آلمان اجرا میشد.
نویسندگان مقالات سیاسی آلمانی این پروژه را به عنوان تهدیدی بالقوه علیه دولتهای دیگر و همچنین نمادی از اعتبار فزاینده آلمان را مورد ستایش قرار میدادند که تجسم جاهطلبیهای سلطهجویانه این کشور به شمار میرفت و از این جهت موجب رنجش مسوولان اجرای پروژه میشدند. این پروژه منافع سیاسی دولت آلمان در خلیجفارس را دربرداشت که در آنجا با منافع بریتانیا برخورد میکرد.
با گسترش شرکت وُ نکهاوس و رونق کار آن در این کانون سیاستهای سلطهجویانه شرکت مزبور به طور اجتناب ناپذیری اهمیت سیاسی یافت. نخستین تایید این واقعیت از سوی روسها صورت گرفت. در حدود سال ١٨٩٩ م روسیه تصمیم گرفت آنچه را که در بنادر خلیجفارس میگذشت مورد توجه بیشتری قرار دهد. در ابتدا این کشور جهانگردان و کشتیهای جنگی به آن منطقه فرستاد، سپس کنسولگریها و قرارگاههای تجاری را افتتاح کرد و اندکی بعد یک سرویس دریایی میان ادسا و خلیجفارس برقرار ساخت و آن را تحت حمایت مالی خود قرار داد. در این زمان، دولتهای متعدد کنسولگریهایی را در امتداد خلیج برقرار کردند، اما کنسولگری روسیه در بوشهر دارای ظاهری مجلل و به خوبی مجهز بود اگر چه هیچ فرد روسی در منطقه نبود. دولت روسیه نهایت تلاش خود را به عمل میآورد که از همه این امور سودی تجاری در خلیجفارس به دست آورد.
روسیه میخواست منافعی در آنجا داشته باشد تا به این بهانه بتواند از انگلیس بخواهد درباره مسائل خلیجفارس با آن کشور مذاکره کند. آقای وُنکهاوس میگوید: «یک افسر داوطلب ناوگان روسیه به نام گورسکی ٢ به منظور رونق بخشیدن به تجارت روسیه به منطقه فرستاده شد. البته دولت روسیه به او کمک مالی میکرد و این اقدام، در کل، یک اقدام تجاری مخاطره آمیز دولتی بود. این امر با شکست روبه رو شد زیرا از آغاز تا انجام یک ساختار مصنوعی داشت. به عنوان نمونه، آنها شکر را با کشتی وارد میکردند که برای آن هیچ بازاری در آنجا وجود نداشت و بیشتر فعالیتی که انجام میدادند به ضرر منتهی میشد.»
آقای وُنکهاوس ادامه میدهد:
در چنین اوضاع و احوالی بود که سرکنسول روس، نیکولاس پاسک که با من روابط شخصی بسیار خوبی داشت نزدم آمد. او از من درخواست کرد حفظ منافع تجاری روسها در خلیجفارس را برعهده بگیرم و از طریق ارتباطات تجاری خودم که تا این زمان کاملا توسعه یافته بود، تجارت روسها را رونق ببخشم. من را متوجه ساختند که این عمل حقوق خوبی خواهد داشت و عملا دریافت مقرری در مقابل کار کمی خواهد بود. من این پیشنهاد را نپذیرفتم زیرا میخواستم به امور تجاری خودم بپردازم بدون اینکه مجبور باشم به کسی گزارش بدهم و اگرچه من هرگز یک میهن پرست افراطی نبودم اما، روی هم رفته، خودم را یک آلمانی میدانستم و در واقع مجذوب فکر کارکردن برای جاهطلبیهای ملی روسها نمیشدم.
مدتی بعد، احتمالا بعد از دریافت دستورهایی از سن پطرزبورگ، پاسک دوباره با من تماس گرفت. این بار او گفت:ما واقعا در مورد این پیشنهادی که به شما کردیم جدی هستیم و این موضوع اهمیت زیادی برای ما دارد. بازرگانان ما هیچ پیشرفتی نمیکنند در صورتی که شما چند سال پیش کارتان را با دست خالی شروع کردید و تجارت و ارتباطات را در حدی افزایش دادید که مایه نگرانی شرکتهای انگلیسی شدید. اگر شما نمایندگی تجارت روسیه را قبول کنید میتوانید شرایط خودتان را بگویید. هنگامی که من سخن از شرایط شما به میان میآورم. مقصود من دقیقا همان شرایطی است که شما میخواهید. ما مصمم هستیم که برای روسیه منافع اقتصادی در خلیج به دست آوریم و حاضریم برای آن پول خرج کنیم. آقای وُنکهاوس مجددا امتناع کرد، با آنکه حدس میزد حتی اگر خواهان شرایطی شده بود که امکان داشت سودهای افسانهای برای او به بارآورد، روسها موافقت میکردند.
ارسال نظر