دکتر محمد علی همایون کاتوزیان

اما بعضی از مشاوران دیگر مصدق نظر دیگری داشتند. ازجمله، دکترعلی شایگان از محمدحسین خان و خسروخان قشقائی درخواست کرده بود که به دیدن مصدق روند و بکوشند که او پیشنهاد بانک بین‌المللی را بپذیرد و هنگامی که مصدق بالاخره نظر مخالفان پیشنهاد بانک جهانی را پذیرفت، محمد سروری و ابوالقاسم نجم‌الملک (که هر دو سناتور و پشتیبان دولت بودند و سروری پس از این توسط شخص مصدق رییس دیوان عالی کشور شد) به دیدار او شتافتند و حجت آوردند که صلاح دولت و نهضت ملی در قبول پیشنهاد بانک است. اما مصدق به آنان گفته بود که اگرچه پیشنهاد بانک اساسا قابل قبول است، ولی اگر دولت آن را بپذیرد دشمنانش به مردم چنین القا خواهند کرد که خیانت کرده است.با این همه باید توضیح داد که چرا پذیرفتن پیشنهاد بانک بین‌المللی به صلاح دولت مصدق و نهضت ملی بود. در وهله نخست لازم به تاکید است که اولا این پیشنهاد بین دی و اسفند ۱۳۳۰ بررسی شد و در اواخر اسفند به بن‌بست رسید (در حالی که پیشنهاد دوم انگلیس و آمریکا- یعنی پیشنهاد هندرسن- یک سال پس از این تاریخ طرح و رد شد)؛ ثانیا، این پیشنهاد یک راه‌حل نهایی برای پایان دادن به دعوای نفت عرضه نمی‌کرد و طرف آن شرکت نفت و دولت انگلیس نبود، بلکه وساطتی بود برای مدت دو سال. به این دلیل، اینکه عملیات تولید و فروش نفت در آن دوره دو ساله در دست شرکت ملی قرار نمی‌گرفت لطمه‌ای به سیاست دولت ایران نمی‌زد. با در نظر گرفتن این دو نکته:

۱- در تاریخی که پیشنهاد بانک جهانی طرح و رد شد دولت مصدق در موقعیت بسیار خوبی (و در هر حال، موقعیت بسیار بهتری از زمان طرح پیشنهاد هندرسن) بود. هنوز بین مصدق و شاه تصادم‌های بزرگی نشده و کار به کینه و نفرت نکشیده بود. هنوز نهضت ملی یکپارچه و از پشتیبانی گسترده مردم برخوردار بود. هنوز مردم به عاقبت کار خوش‌بین بودند و یاس و نگرانی در دل‌ها ایجاد نشده بود.

۲- پیشنهاد بانک بین‌المللی را می‌توان با اعلام نوعی آتش‌بس در جنگ میان دو کشور مقایسه کرد (که قرارداد نهایی صلح پس از آن بسته خواهد شد). بر اثر آن کوشش‌های انگلیس برای برانداختن دولت مصدق متوقف می‌شد، صنعت نفت ایران به کار می‌افتاد و تحریم نفت ایران هم به پایان می‌رسید.

۳- تا آن زمان دولت مصدق امیدوار بود که دعوای نفت را به زودی به پایان رساند به مشکل «اقتصاد بدون نفت» گرفتار نیاید. شکست پیشنهاد بانک جهانی دولت را ناچار کرد که به اقتصاد بدون نفت تن در دهد، یعنی بدون اینکه درآمدی از صنعت نفت داشته باشد هم هزینه‌های کارمندان و کارگران آن را بپردازد، بودجه و تراز پرداخت‌های کشور را اداره کند. دولت مصدق با در پیش گرفتن سیاست‌های عاقلانه‌ای توانست که - دست‌کم در کوتاه‌مدت- اقتصاد بدون نفت را اداره کند، اما این سیاست اضطراری هم از نظر سیاسی زیان‌بخش بوده هم از نظر رفاه و پیشرفت اقتصادی. بدتر از همه این بود که خیلی از سیاستمداران مردم باور نمی‌کردند دولت بتواند اقتصاد بدون نفت را اداره کند.

۴- اگر این آتش‌بس اعلام می‌شد، مصدق ناگزیر نبود که - بیشتر به خاطر اداره کردن اقتصاد بدون نفت- از مجلس شورا و سنا اختیارات بخواهد. این کار غیرقانونی بود نه خلاف دموکراسی، اما بر شدت اختلاف بین دولت و مخالفانش افزود و یکی از علل یا بهانه‌های برخورد و دشمنی در داخل نهضت ملی را فراهم آورد. در زمانی که پیشنهاد بانک جهانی مطرح بود عمر مجلس شانزدهم، در آن اقلیت بسیار کوچکی دولت مصدق را می‌کوبیدند، به پایان رسید و به دنبال آن انتخابات مجلس هفدهم شروع شد- انتخاباتی که در آن زد و خوردهای شدید شد و بالاخره پس از انتخاب شدن ۸۰ نفر از ۱۳۶ تن نمایندگان مجلس ناگزیر در حوزه‌هایی که در آن خطر تصادمات و خونریزی‌های بزرگی می‌رفت، انتخابات توقف یافت. آن ۸۰ نماینده فقط ۳۰ تن هوادار نهضت ملی بودند که چندین تن از آنان نیز بعدا با دولت مصدق شدیدا مخالف شدند. اگر پیشنهاد بانک پذیرفته شده بود، انتخابات مجلس هفدهم در محیطی بسیار آرام‌تر انجام می‌گرفت و تعداد بسیار بیشتری از هواداران نهضت ملی انتخاب می‌شدند.

۵- شاید زاید بر توضیح باشد که حتی حوادثی چون سی تیر و نهم اسفند- با همه خونریزی‌ها و دشمنی‌ها و کینه‌هایی که در جامعه سیاسی ایران پدید آوردند، ممکن نمی‌شدند؛ ۲۸ مرداد که جای خود دارد.

۶- به همه دلایل بالا، راه‌حل نهایی که (پس از آغاز به تولید و فروش نفت توسط بانک جهانی) برای دعوای نفت ایران و انگلیس یافته می‌شد به احتمال نزدیک به یقین از پیشنهاد هندرسن (که یک سال بعد- وقتی که دولت مصدق از هر جهت بسیار ضعیف‌تر از اواخر سال ۱۳۳۰ بود- مطرح شد) برای ایران سودمندتر می‌بود، اما حتی اگر هم در حدود همان پیشنهاد هندرسن بود تازه ایران و دولت مصدق از همه مزایایی که در بالا شمردیم برخوردار شده بودند.شاید از چشم‌انداز آخر سال ۱۳۳۰ آنچه در بالا گفتیم در جزئیات و دقایق مساله کاملا روشن نبود؛ اما اصول و کلیات آن بی‌تردید قابل درک و قابل پیش‌بینی بود و درست به همین دلیل هم بود که مذاکره با نمایندگان بانک چند ماه به طول انجامید؛ که مصدق اصولا مایل به رسیدن به توافقی با بانک بود؛ که یاران و مشاورانش به دو گروه موافق و مخالف پیشنهاد بانک جهانی تقسیم شده بودند.تحلیل بالا نشان می‌دهد که پیشنهاد بانک جهانی باید پذیرفته می‌شد، اما البته پس از فوت شدن آن فرصت بازهم چاره‌ای نبود؛ جز اینکه برای حفظ دستاوردهای نهضت ملی و امید به پیشرفت آن بالاخره به دعوای نفت خاتمه داده شود. اینجانب در این نکته اساسی کوچک‌ترین اختلاف نظری با آقای روحانی ندارم؛ زیرا چنان که در سال ۱۳۵۷ نوشتم، حتی پس از شکست پیشنهاد بانک جهانی دولت مصدق باید خود را برای یافتن و پذیرفتن بهترین شرایط ممکن آماده می‌ساخت.در نبرد برای استقلال و دموکراسی، ملی کردن نفت تنها یکی از استراتژی‌ها بود؛ این نهضت وسیله مهمی بود برای رسیدن به هدفی بزرگ‌تر. از این رو مصدق باید بهترین شرایط ممکن را از موضع قدرت به دست می‌آورد و مساله را بدون توجه [مخالفت دشمنان و تزلزل دوستانش] حل می‌کرد. همه آنها، بنابر ماهیتشان و در پی موفقیت اجتماعی- سیاسی ناشی از حصول چنان توافقی، مخالفت را کنار می‌گذاشتند و به دنبال او به راه می‌افتادند؛ انگلیس لااقل به‌طور موقت اقدامات خود را علیه مصدق متوقف می‌کرد؛ شاه و محافظه‌کاران خلع سلاح می‌شدند؛ تزریق عواید نفت به پیکر اقتصاد که به وسیله دولتی دموکرات و غیرفاسد مورد استفاده قرار می‌گرفت، می‌توانست سطح و دامنه رفاه

اقتصادی‌-اجتماعی مردم را افزایش دهد؛ اصلاحات اجتماعی و اقتصادی اساسی هم امکان‌پذیر می‌شد و سرانجام تمامی این تحولات راه را برای افزایش و حتی احقاق حقوق کامل ایران از تولید نفت در خلال چند سال بعدی هموار می‌کرد. ما وجدان اجتماعی و عقل سلیم سخت‌گیرترین ضدامپریالیست‌های ایران را به قضاوت می‌طلبیم: آیا این سیر وقایع بهتر از صدمات جبران‌ناپذیری که شکست ملی بر اقتصاد سیاسی ایران وارد آورد، نمی‌بود؟