تحـلـیـل ۲ - ذوبآهن به روایت ابتهاج
«قانون ابتهاج» در مجلس آلمان
بخش پایانی
در این سفر «ارهارد» هیات ایران را به ناهار دعوت کرد و طی نطقی از پیشرفتهای ایران تعریف کرد و من هم با تشکر به خدمات برجسته ارهارد اشاره کردم. وقتی از سر میز برخاستم خلیل اسفندیاری، پدر ملکه ثریا که سفیر ایران در آلمان بود، به من گفت احترامی که ارهارد برای شما قائل شد نسبت به هیچ ایرانی دیگری قائل نشده بود، حتی وقتی دکتر امینی به عنوان وزیر دارایی به اینجا آمد به هیچ وجه تا این حد از او تجلیل نشد، ولی حیف که شما نسبت به آلمانها نظر خوبی ندارید.
نمایی قدیمی از ذوبآهن اصفهان
بخش پایانی
در این سفر «ارهارد» هیات ایران را به ناهار دعوت کرد و طی نطقی از پیشرفتهای ایران تعریف کرد و من هم با تشکر به خدمات برجسته ارهارد اشاره کردم. وقتی از سر میز برخاستم خلیل اسفندیاری، پدر ملکه ثریا که سفیر ایران در آلمان بود، به من گفت احترامی که ارهارد برای شما قائل شد نسبت به هیچ ایرانی دیگری قائل نشده بود، حتی وقتی دکتر امینی به عنوان وزیر دارایی به اینجا آمد به هیچ وجه تا این حد از او تجلیل نشد، ولی حیف که شما نسبت به آلمانها نظر خوبی ندارید. گفتم چه کسی چنین چیزی را گفته است؟ گفت شما فلان مناقصه را که شرکت زیمنس در آن شرکت کرده بود به یک شرکت بلژیکی دادید. گفتم آقای اسفندیاری یعنی شما خیال میکنید هر کس به من بیشتر احترام بگذارد، برنده مناقصه خواهد شد؟ گفت زیمنس شرکت معتبری است و چنین و چنان است. گفتم زیمنس که تنها شرکت معتبر دنیا نیست، دیگران هم هستند و هر کس که صلاحیت داشته باشد به مناقصه دعوت میشود و کسی هم مناقصه را میبرد که شرایطش بهتر از شرایط دیگران باشد. شرکت بلژیکی چون شرایط بهتری داشت برنده شد و اگر خیال میکنید طرحهای فنی باید منحصرا به شرکتهای آلمانی واگذار شود، اشتباه میکنید.
مدتها خبری از دماگ- کروپ نرسید تا اینکه پیشنهادی از طریق وزارت اقتصاد آلمان فرستادند و با مطالعه آن دیدم که به هیچ وجه جنبه سرمایهگذاری ندارد و آنها میخواهند یک نوع اعتبار صادراتی به ما بدهند که معمولا شرکتهای سازنده و صادرکننده این نوع کارخانهها به خریداران میدهند تا آنان بتوانند ماشینآلات مورد نیاز خود را به اقساط خریداری کنند. شرایطی که دماگ- کروپ برای این اعتبار معین کرده بود به قدری نامناسب بود که پاسخ دادم پیشنهاد آن بههیچوجه انتظار ما را برآورده نمیکند و نظر ما تامین نمیشود.
پیشنهاد دماگ-کروپ موقعی رسید که من برای شرکت در جلسه مشترک صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی (۱۳۳۶) عازم دهلی نو بودم. شرکت من در این کنفرانس هم مانند استانبول به عنوان نماینده رسمی دولت ایران نبود، بلکه من هم جزو اشخاصی دعوت شده بودم که آنها را به سبب موقعیت و سوابق کارشان به این اجلاس دعوت کرده بودند. ارهارد به عنوان رییس هیات نمایندگی آلمان فدرال در این جلسه شرکت داشت. یک روز به ملاقات او رفتم و ضمن صحبتهای دیگر گفتم که بعد از این همه اقدامات شما و ما و بعد از این همه معطلی، تازه دماگ-کروپ پیشنهادی برای ما فرستاده است که به علت فقدان جنبه مشارکت و سرمایهگذاری برای ما اصلا رضایت بخش نیست. ارهارد گفت من اطلاعی از جزئیات پیشنهاد دماگ -کروپ ندارم، ولی قول میدهم بعد از مراجعت از سفری که به خاور دور دارم به این موضوع رسیدگی کنم. گفتم پیشنهاد دماگ-کروپ اهانتی است به من و همکارانم، آیا اینها گمان کردهاند که ما آن چنان ناشی هستیم که فرق بین اعتبار صادراتی و فروش قسطی را با مشارکت و سهیم شدن در سرمایهگذاری نمیدانیم؟ ارهارد وعده داد که شخصا به موضوع رسیدگی کند و نتیجه را اطلاع بدهد.
در همین کنفرانس یکی از آشنایان سابق من به نام «ادگار کایزر» که از بزرگترین صاحبان صنعت در آمریکا محسوب میشد، بهعنوان میهمان در کنفرانس حضور داشت. فکر کردم بهتر است با کایزر هم که در ذوبآهن وارد بود صحبت کنم. در گفتوگویی با او موضوع را مطرح کردم و گفتم اگر کار ما با دماگ- کروپ به جایی نرسید آیا شما حاضر هستید با ما در این کار وارد شراکت بشوید؟ کایزر گفت با کمال میل. گفتم پس خواهش میکنم یک نفر را برای مطالعه این کار به تهران بفرستید.
قبل از مسافرت به دهلی به تقاضای من بلاک متخصصی را که سابقا در آمریکا رییس کارخانه ذوبآهن و در آن هنگام بازنشسته بود به ایران فرستاد. پس از مطالعاتی که این شخص انجام داد به من گزارش کرد که به عقیده او ایران با داشتن کلیه عوامل ضروری شرایط لازم را برای ایجاد صنعت ذوبآهن دارا است. من از شنیدن این مطالب بسیار خوشوقت شدم و اطمینان پیدا کردم که دیگر میتوانم برای تامین اعتبار لازم به منظور اجرای این طرح با بانک جهانی وارد مذاکره شوم.
در دهلی با بلاک در مورد ایجاد ذوبآهن صحبت کردم. بلاک با تاسیس ذوبآهن در کشورهای در حال توسعه موافق نبود و به من گفت تعدادی از کشورهای آمریکای لاتین دست به این کار زدهاند و همه زیان دیدهاند. از بلاک پرسیدم آیا گزارش متخصصی را که خود او به ایران فرستاده بود دیده است؟ جواب منفی داد. نتیجه مطالعات را به او گفتم و اضافه کردم که وضع ایران با وضع کشورهایی که در این کار ضرر کردهاند تفاوت دارد، زیرا ایران با داشتن سنگآهن، زغالسنگ و بازار مصرف صلاحیت این کار را دارد، در صورتی که کشورهایی که در این کار موفق نشدهاند عوامل لازم را در اختیار نداشتهاند.
ذوبآهن و پیمان بغداد
هنگامی که تشکیل پیمان بغداد مطرح بود من مخالفتم را با ایجاد این پیمان به شاه ابراز کردم و گفتم اعلیحضرت این کار را نکنید، ما چه سودی میتوانیم از ترکیه و عراق ببریم؟ شاه پاسخ داد آمریکاییها اصرار دارند و مرا در فشار گذاشتهاند که این پیمان بسته شود.وقتی سرانجام پیمان بغداد ایجاد شد شاه به من تکلیف کرد که بهعنوان رییس هیات نمایندگی اقتصادی ایران به بغداد بروم. به شاه گفتم من به این شرط این ماموریت را قبول خواهم کرد که ایجاد چنین پیمانی زمینه همکاری در سرمایهگذاریهای مشترک صنعتی ایران و دیگر کشورهای عضو را فراهم کند. شاه موافقت کرد و من با این نیت به بغداد رفتم. همراه من عدهای از معاونین وزارتخانهها، از جمله جمشید آموزگار معاون وزارت بهداری، (که بعدها نخستوزیر شد) هم بودند.
در بغداد در مذاکراتی که با وزیر برنامهریزی عراق داشتیم من نظرات خود را درباره اجرای طرحهای مشترک اقتصادی، از جمله طرح ذوبآهن، مطرح کردم و گفتم ما در ایران مطالعاتی برای ایجاد کارخانه ذوبآهن انجام دادهایم و با دماگ- کروپ هم مذاکراتی کردهایم ولی هنوز در این باره تصمیم نهایی نگرفتهایم. در آن زمان مصرف سالانه آهن ایران هفتاد هزار تن بیشتر نبود و تاسیس کارخانه ذوبآهن برای تولید این مقدار محصول سودآور و اقتصادی محسوب نمیشد. عراقیها ظاهرا از پیشنهاد من استقبال کردند و گفتند اگر ممکن است گزارش دماگ- کروپ را برای ما بفرستید و ما هم طرح ذوبآهن خود را برای شما خواهیم فرستاد.
وقتی به تهران برگشتیم با کمال حسن نیت گزارش دماگ- کروپ را برای عراقیها فرستادم ولی هرقدر سعی کردم طرح آنها را به دست بیاورم ممکن نشد و نامهها و تلگرامهای متعدد ما را بیجواب گذاشتند. موضوع را به شاه گزارش دادم و گفتم ملاحظه بفرمایید همانطوری که عرض کردم اینها حسن نیت ندارند و عضویت ایران در این پیمان هیچ فایدهای ندارد.
اینجا بیمناسبت نیست که بگویم در زمان رضاشاه قراردادی، معروف به پیمان سعدآباد، بین ایران و ترکیه منعقد شد. پس از اشغال ایران توسط قوای انگلیس و شوروی انوشیروان سپهبدی سفیر ایران در ترکیه به دستور رضاشاه به دیدن عصمت اینونو رییسجمهور ترکیه رفت و یادآور شد که به موجب پیمان، اکنون که ایران مورد حمله قرار گرفته است انتظار دارد ترکیه طبق تعهد خود به دفاع از ایران بیاید. عصمت اینونو که قدری گوشش کر بود مانند شخصی که به کلی کر باشد طوری رفتار کرده بود که گویی مطالب سفیر ایران را اصلا نشنیده است. این شرح را خود سپهبدی برای من نقل کرد.
نامه ارهارد
در این بین نامهای از ارهارد رسید. او، با اشاره به پیشنهادی که درآلمان نموده بودم، نوشته بود که ما سرانجام لایحهای به مجلس بردهایم تا بتوانیم منع سرمایهگذاری شرکتهای آلمانی را در خارج رفع کنیم و این قانون را باید «قانون ابتهاج» نامید. چندی بعد نامه دیگری از ارهارد به این مضمون رسید که او، با مطالعه طرح پیشنهادی کنسرسیوم کروپ، آن را بسیار خوب و مناسب میداند.
بعد از دریافت این نامه تلگرامی برای ارهارد فرستادم به این مضمون که اگر تا سه هفته دیگر پیشنهادی که شامل شرایط زیر باشد ارائه نکنند مذاکرات با کروپ قطع خواهد شد:
۱- دماگ- کروپ باید در ایجاد کارخانه ذوبآهن ایران مشارکت کند.
۲- میزان مشارکت نباید کمتر از ۲۰درصد باشد.
۳- مسوولیت مدیریت باید با دماگ- کروپ باشد و آموزش کارمندان ایرانی را باید طوری ترتیب بدهند که در مدت معینی اداره کارخانه را ایرانیها به عهده بگیرند.
قبل از انقضای سه هفته مهلتی که به آنها داده شده بود تلگرامی از دماگ- کروپ رسید مبنی بر اینکه تمام شرایط ما را قبول کردهاند. ولی به فاصله چند هفته من از سازمان برنامه رفتم و اجرای طرح ذوبآهن هم منتفی شد.پیش از دسترسی به اسناد رسمی دولت فدرال آلمان همیشه فرض میکردم اشکال کار ذوبآهن از ناحیه دستگاههای دولتی آلمان است، در حالیکه اسناد مزبور به وضوح نشان میدهد که تمام دستگاههای دولتی آلمان فدرال و حتی یکی از نمایندگان مجلس آن کشور به نام دکتر «لورکن» که نماینده قوه مقننه در وزارت اقتصاد بود، نسبت به انجام این معامله علاقهمند بودند و در واقع اشکال مربوط به کنسرسیوم دماگ- کروپ بود که نه مایل بود در طرح ذوبآهن مشارکت نماید و نه میل داشت من و سازمان برنامه طرف معامله آنها باشیم.در یکی از گزارشهای داخلی آن وزارتخانه دکتر «شولتز»، معاون مدیرکل وزارت اقتصاد، از قول لورکن که از بدو امر در کار ذوبآهن ایران وارد بود مینویسد که خودداری کروپ از انجام معامله به این امید که شریفامامی به جای ابتهاج قرارداد را امضا خواهد کرد، کار درستی نیست. شولتز اضافه میکند که او نیز با نظر لورکن موافق است. لورکن طفره رفتن کنسرسیوم کروپ را به آرماو یر ملیکیان، نماینده کروپ در ایران، نسبت میدهد و میگوید ملیکیان با شریفامامی که خود سابقا نماینده کروپ در ایران بوده، تبانی دارد.
در گزارش دیگری در همین زمینه شولتز مینویسد در ملاقاتی که با نمایندگان کروپ داشته آنها اظهار کردهاند که قرارداد ذوبآهن را احتمالا ابتهاج امضا نخواهد کرد و شریفامامی، وزیر اقتصاد، طرف قرارداد خواهد بود؛ چون طبق اطلاعی که به آنها داده شده سازمان برنامه دیگر صلاحیت امضای این قرارداد را نخواهد داشت و کروپ «بهدلایل دیگر» ترجیح میدهد قرارداد را با شریفامامی امضا کند؛ زیرا شریفامامی به هیچ وجه عقیده ندارد کنسرسیوم کروپ در طرح ذوبآهن ایران مشارکت داشته باشد و به ضرورت آموزش ایرانیان جهت تربیت مدیران و کادر فنی کارخانه ذوبآهن معتقد نیست.بعد از دسترسی به اسناد وزارت خارجه آلمان فدرال و اطلاع از این گزارشها به یاد آوردم که من همیشه شریفامامی را برای مذاکره درباره قرارداد ذوبآهن دعوت میکردم، چون اصفیا معاون من در سازمان برنامه که به او اعتماد کامل داشتم، نسبت به شریفامامی نظر بسیار مساعدی داشت. وانگهی تصور میکردم حضور وزیر صنایع در این جلسات مفید خواهد بود. اما او در طول تمام جلسات یک بار دهان به صحبت نگشود.
اکنون، با توجه به مطالبی که به صراحت در اسناد مذکور آمده است، برای من روشن شده که دلیل سکوت شریفامامی در آن جلسات این بوده که مطمئن بوده است من از سازمان برنامه خواهم رفت و این قرارداد را خود او امضا خواهد کرد.
دلیل تعلل کنسرسیوم دماگ- کروپ هم این بوده که آنها اطمینان حاصل کرده بودند پس از رفتن من از سازمان برنامه امضاکننده قرارداد کسی خواهد بود که برای تحمیل شرایط من به کنسرسیوم، یعنی پذیرفتن اصل شرکت با ایران و آموزش کادر فنی مورد احتیاج آینده کارخانه ذوبآهن، اصراری نخواهد کرد.
ارسال نظر