نقد قرارداد ایران و انگلستان به قلم عبدالله مستوفی-۹
قحطی به دلیل خشکسالی بود نه چیز دیگر
عبدالله مستوفی در ادامه نقد بیانیه وثوقالدوله و توجیه وی که چرا قرارداد با انگلستان را امضا کرده است، نکات ارزندهای از وضعیت ارزاق عمومی را توضیح میدهد که جذاب و خواندنی است. وی در اینباره مینویسد، اینکه نخستوزیر وقت از قحطی مینویسد و آن را برای عقد قرارداد یک ضرورت میداند را نباید واقعی تلقی کرد. قحطی نان به دلیل جنگ و خشکسالی بوده است... علاءالسلطنه در شرایط آن روزها، نان را گران خریده و ارزان به مردم میفروخت... فراوانی برنج نیز در دوره مستوفیالممالک آشکار بود...
وثوقالدوله عاقد قرارداد ۱۹۱۹ در دوران میانسالی
عبدالله مستوفی در ادامه نقد بیانیه وثوقالدوله و توجیه وی که چرا قرارداد با انگلستان را امضا کرده است، نکات ارزندهای از وضعیت ارزاق عمومی را توضیح میدهد که جذاب و خواندنی است. وی در اینباره مینویسد، اینکه نخستوزیر وقت از قحطی مینویسد و آن را برای عقد قرارداد یک ضرورت میداند را نباید واقعی تلقی کرد. قحطی نان به دلیل جنگ و خشکسالی بوده است... علاءالسلطنه در شرایط آن روزها، نان را گران خریده و ارزان به مردم میفروخت... فراوانی برنج نیز در دوره مستوفیالممالک آشکار بود... پس از این دو مقدمه، میتوانیم نتیجه بگیریم که شما روابط کابینهای را که امتیاز به خارجه ندهد و حقوق دولت را ولو به پروتست و اعلان هم باشد حفظ کند، تیره میدانید. از این رو معلوم میشود قبول اولتیماتوم روس و تحمل سلطنت مستقله صمدخان شجاعالدوله در آذربایجان و عضو متفرقه، به خصوص ارباب جمشید به حساب دولت و تصدیق پلیس جنوب و عقد قراردادی که سرتاسر شمال این مملکت را ملک طلق خوشتاریای روس میکرد و عملی کردن کمیسیون مختلط که روسها بهزور اجازه آن را تحصیل کرده و هیچیک از اسلاف شما جرات عملی کردن آن نداشتند همه را برای ایجاد حسن روابط کردهاید و رسیدگی نکردن به دعاوی تجار ایرانی بر بانکهای خارجه و همراهی با اتباع دول، در ضبط املاک مردم و دادن وجهالخسارههای بیاساس به اتباع دول خارجه و تحمل تاخت و تازهای قشون روس انگلیس در سرتاسر این مملکت و آخرالامر افزایش قیمت بلیت تراموای و راهآهن حضرت عبدالعظیم که کابینه صمصامالسلطنه با همه گربهرقصانیهای کمپانی رد کرده و جواب قانونی به نماینده آن اداره داده بود، همه به جهت ترس از تیرگی و ابهام روابط بوده است. ای وای! فراموش کردیم. شاید شما تیرگی و ابهام روابط ایران و انگلیس را از این راه تصور کردهاید که دولت انگلیس به هیچ یک از رییسالوزراهای دوره تجدد ایران نشان نداده و برای شما نشان درجه دوم حمایل فرستاده است. بلی! شک نیست که بعد از مرحوم میرزاعلیاصغرخان، اتابک اعظم این نشان به رییسالوزراهای ایران داده نشده بود و البته این ارسال نشان نشانه کمال مودت و علامت بزرگ حسن روابط بین دولتین است. ولی اگر در سابق برای رییسالوزراها و حتی نایبالسلطنه هم نشان حمایل نمیفرستادند برای وزرای مختار خود هم که در این پایتخت مقیم بودهاند نشانی اهدا نمیکردند. آیا دلیل اینکه کابینه سنژام در آن واحد هم برای شما نشان حمایل فرستاده و هم جناب سر پرسیکاکس وزیر مختار خود را به نشان ژژ سنمیشل (که معمولا به سفرای کبار داده میشود نه وزرای مختار) ممتاز نموده است چیست؟
سختی و شقکمانی دولت انگلیس، در محترم داشتن نشانهای خود چیزی است که همه کس شنیده و همه میدانند که آن دولت در این موضوع چه اندازه دقیق است تا کسی که بزرگی برای آن دولت نکرده و خدمت شایانی تقدیم ننموده باشد به او نشان، آن هم بالاتر از مقام او نمیدهند. معلوم میشود خیانت شما به ایران و خدمت جناب سرپرسیکاکس به مملکت خود، در عقد این قرارداد خیلی در نزد اولیای کابینه لندن اهمیت و قدر داشته است که در آن واحد، برای شما نشان درجه دوم حمایل و برای ایشان، نشان سنژرژ سنمیشل فرستادهاند.
مینویسید:
«بالاخره تمام موجبات بدبختی و انقراض مهیا و به اندک اشتباه و خودپرستی یا تعلل و لاقیدی و یا جبن و بددلی ممکن بود آخرین ضربه مخاطرات متوجه حیات سیاسی و استقلال ملی ما گردد.»
بعد از تشریحاتی که اوضاع زمان قبل از ریاست وزرای شما کرده و توضیحاتی که از بیانات سابقه شما دادهایم، دیگر اینجا محتاج به هیچگونه اطاله و تطویلی نخواهیم بود و میدانیم که اوضاع داخلی و خارجی مملکت ما در آن روزها نه فقط اوضاعی بالمره عادی و معمولی، بلکه از خیلی جهات از اوقاتی که شما از ریاست وزرای سابقتان کنارهجویی کردید بهتر و برای اجرای اصلاحات مناسبتر بوده است.
مینویسید:
در چنین موقع خطیر و ایام سیاهی بود که متوکلا علیالله، با اعتماد به نفس و اتکا به وجدان و حقیقت، خودخواهی و خودپسندی را از نظر دور کرده و منافع ملت را به مصالح شخصی ترجیح داده و از هیچ مخاطره جانی و شرافتی نهراسیده بار سنگین مسوولیت خدمتگزاری مملکت را بر دوش گذاردم.
نوشتن این جمله در بیانیه رییسالوزرایی شایسته و درخور است که در این زمینه، اقدامی هم کرده و عامه هم از اقدامات او نتیجهای برده باشند. اقدامات شما، در این موضوع منحصر به این بوده است که مقاصد انگلیسها را به عنوان منافع مملکتی اجرا کرده، جلوی مالالتجاره داخلی یا خارجی را که تجار از این مملکت به خاک عثمانی و روسیه و قفقاز و ترکستان میفرستادند، برای اینکه دشمنان انگلیس در مضیقه بمانند، بگیرید و بعد چند روز، بهطور استثنا جوازهای خصوصی صادر نموده، کیسه خود و پارتیهای طماع خود را که به همه چیز بندند، بر ضرر سایر مردم بخصوص تجار پرکنید.
میگویید: «سختی ارزاق عمومی در مرکز و ولایات با قیافه فجیع خود، حیات هیات اجتماعیه را تهدید و قحطی و استیلای امراض چرخ نظام اجتماعی و زندگانی افراد را متوقف.»
نظر به اینکه موضوع قحط و غلای سال ئیلان[ئیل] ۱۲۹۶ خیلی موضوع نقادی شما شده و روزنامههای مزدور شما به طرق مختلفه و خود شما در بیانیههای خویش خواستهاید عوامفریبی نموده، این بلای آسمانی را به عدم کفایت اولیای اموری که در فاصله دو کابینه شما، زمامدار کارهای مملکت بودند، حل نمایند و گرسنگی خوردن مردم را پیراهن عثمان کرده، تقصیر آنها وانمود کنید، لازم میدانیم، در این موضوع قدری بسط مقال دهیم.
قحط و غلای سال ئیلان ئیل ۱۲۹۶ و دو ماهه بهار سال یونت ئیل ۱۲۹۷ نتیجه پنج سال خشکسالی و تاخت و تاز قشون اجنبی در سرتاسر خاک ایران بود که مایه زراعتی را در کلیه این مملکت به مرور تحلیل برده و ته انبارها و ذخیرههای شخصی و عمومی را بالمره بالا آورده و در تهران مساله سنخوارگی ورامین که در این سه ساله اخیر مالک و رعیت را از هستی انداخته، مزید بر علت گشته بود. سال قبل از مجاعه (لوی ئیل ۱۲۹۵) هم به قدری خشکی و کمبارانی در این مملکت وجود داشت که غالبا زارعین به اندازه بذر هم برداشت نکردند. اختلال روسیه و گرسنگی خود اهالی آن مملکت و جنگهای بینالمللی که در تمام حدود ایران به منتها درجه شدت در کار بود، توسل به هر همسایه را غیرممکن میکرد. حبوبات ماکوله چیزی هم نیست که به جدیت و اقدام و فعالیت، به ایجاد آنها بتوان مبادرت نمود. تنها چاره که برای هیات دولت وقت باقی ماند، همان گران خریدن و ارزان فروختن بود که به این وسیله کمکی به مردمان فقیر نموده و از ترقی قیمت تا اندازهای جلوگیری نماید و از گندم و جو گذشته، برنج را به جای نان، قوت عمومی قرار دهد.
در تمام مدت کابینه علاءالسلطنه و یک قسمت از زمامداری عینالدوله، نانی که یک من چهار پنج قران برای دولت تمام میشد از قرار یک من دوهزار و دو عباسی به فروش رفت، بعد هم که گندم تمام شده یقین کردند که دیگر نمیتوان با نان مردم را سیر کرد، قیمت آن را به چهار قران و سه عباسی ترقی داده، دمپخت را به جای نان یک من سی و دو شاهی یعنی نصف قیمت واقعی آن برای مردم تدارک کردند. فراوانی دمپخت را هم در کابینه مستوفیالممالک همهکس در نظر دارد. فقط یک ماهه ثور، یعنی اواسط دوره زمامداری صمصامالسلطنه، این غذای برنجی هم نسبتا کمیاب بود که آن را هم به خرابکاریهای مشارالملک وزیر مالیه آن کابینه، نسبت داده، میگویند برای کارچاقی شما عمدا دمپختپزیها را بست و برنجهای دولتی را به خانهدارها فروخت که مردم زودتر به جان آمده، بلوا کنند، صمصامالسلطنه برود و شما بیایید.
از اول جوزا هم که فراوانی شروع و در اوایل سرطان قیمت نان به سه قران و قحطی به آخر رسید، تلفات مردم اگر درست بنگریم، نه از گرسنگی بلکه غالبا از حصبه بود که مردم به واسطه عدم اعتیاد به برنج و خوردن چیزهایی که مواد تغذیه آن کم بود ضعیف شده و برای قبول امراض مهیا و قوه مقاومت با مرض از آنان سلب شده بود. اگر سرایت مرض حصبه را هم که به علل سابقالذکر داءالقحطش مینامند، بر این جمله بیفزاییم میبینیم که عده کثیری از تلفات، از جمله اشخاصی بودهاند که با غلا و تنگی سروکاری نداشته و مردمان مرفهی بودهاند و معذلک به این مرض مبتلا شده و بدرود زندگی گفتهاند.
ارسال نظر