نخست‌وزیر وقت در اواخر سده گذشته رفتارهای دوگانه‌ای داشته است که موجب داوری‌های متفاوت درباره او می‌شود. در این بخش از نوشته حاضر، وعده‌های سپهسالار به انگلیس‌ها از جمله تعهد او به عقد قرارداد با رویتر است. او تعهد کرده بود که شاه ایران را به انگلیس بفرستد که ... هنوز بیشتر از چهل‌وهفت روز از صدارت میرزاحسین‌خان سپری نشده بود که او میرزاملکم‌خان ناظم‌الدوله، دوست و همفکر خود را از اسلامبول به تهران احضار نموده و به معاونت صدارت منصوب کرد. اعتمادالسلطنه در کتاب خلسه، پیرامون همکاری سپهسالار با ملکم‌خان ــ از زبان خود میرزاحسین‌خان ــ می‌نویسد: «بعد ملکم‌خان را پس‌ از آنکه مدت‌ها دولت و ملت ایران از شر او آسوده بودند به ایران طلبیدم و چندی مستشار مخصوص خود نمودم.»

و چندی بعد سپهسالار در انتخابی تامل‌برانگیز ملکم را به وزیرمختاری ایران در لندن! فرستاد تا به گفته بامداد، راهنمایی و دلالی قرارداد رویتر را برعهده داشته باشد.

وفای به عهد

سپهسالار به محض رسیدن به مقام صدارت، درصدد برآمد تعهدات خود به دولت انگلستان را ایفا کند. نخستین اقدام او در این راستا، آن بود که پذیرفت حکمیت انگلستان را در اختلافات مرزی آن دولت با ایران در نواحی بلوچستان و سیستان (در مرز هند آن روز) وفق‌نظر آن دولت به انجام رساند. خان‌ملک ساسانی گزارش جزئیات این مساله را چنین تشریح می‌کند: «راجع به حدود بلوچستان هرچه میرزا معصوم‌خان انصاری، کمیسر ایران، به وزارت‌امورخارجه نوشت و تلگراف کرد که کیچ و تمپ و بلین و جالق و ذرک و مندر و کوهک و اسپندار و پیشین سرباز و دشت و یاهو مطابق اسناد ثابته که در دست داریم همیشه متعلق به ایران بوده و هست و چابهار و طبس و کوادر بنادر مسلم ایران‌اند که گلداسمیت نماینده انگلیس می‌خواهد آنها به خان کلات واگذار شود، کسی گوش نداد و میرزاحسین‌خان توسط گلد اسمیت به میرزامعصوم‌خان تلگراف کرد که «موافق رضای مامور انگلیس عمل نمایید».»

بدین‌ترتیب مشیرالدوله تعهد اول و دوم خود به دولت انگلیس را مطابق نظر آن دولت به انجام رساند.

قرارنامه رویتر

سومین قول سپهسالار به انگلیسی‌ها، این بود که امتیاز منابع ثروت سراسر ایران را به آقای رویتر واگذار کند و این چنین بود که میرزاحسین‌خان هشت‌ماه پس از صدارتش، نام خود را به‌عنوان عاقد نخستین قرارداد استعماری (معروف به امتیازات رویتر) با یک مسیحی یهودی‌الاصل از اتباع انگلیس به نام بارون جولیوس دورویتر در تاریخ ایران ثبت کرد.

بر‌اساس این قرارداد امتیاز انحصاری‌کشیدن راه‌آهن و تراموا در تمام ایران، استخراج و بهره‌برداری از کلیه معادن (زغال‌سنگ، آهن، مس، سرب، نفت و...) و جنگل‌ها، آبادکردن کلیه اراضی بایر، حفر قنوات در سراسر کشور، کندن مجاری آب و احداث بند، سد، چاه و تمام مسائل مربوط به آبیاری، ساختن آسیاب و کارخانجات، دایرکردن بانک دولتی، احداث هرگونه راه، کشیدن خط تلگراف در سراسر کشور همگی یکجا، برای مدت هفتادسال به رویتر واگذار می‌شد. اجاره تمام گمرکات کشور برای مدت بیست‌وپنج سال نیز بخش دیگری از این قرارداد بود. همچنین کلیه اراضی لازم برای احداث خط‌آهن، چاه، معدن، سد، بند و نیز مصالح لازم برای احداث و تعمیر راه‌ها (از قبیل آهک و سنگ و گچ و...) به‌طور رایگان از اراضی دولتی در اختیار کمپانی قرار می‌گرفت. علاوه بر این، در قرارداد پیش‌بینی شده بود تمام مصالحی که برای ساخت راه‌آهن و بهره‌برداری از معادن باید به کشور وارد شود، از هرگونه مالیات و گمرک معاف خواهد بود و قرار بود زمین‌های دولتی لازم برای معادن به‌طور رایگان به ملکیت کمپانی درآید و مقرر بود چنانچه معدنی در مالکیت یکی از اتباع ایران باشد و کمپانی نتواند با آن شخص به توافق برسد، دولت ایران اتباع خود را به فروش زمین مجبور سازد. رویتر همچنین از اولویت خرید اراضی مربوط به جنگل‌ها پس از بریدن درخت‌های آن نیز برخوردار بود و در صورت تمایل ایران به اعطای امتیازات تلگراف، آسیاب، کارخانجات آهن‌آلات و...، کمپانی رویتر ارجحیت داشت.

مطابق قرارداد، مقرر شده بود درآمد دولت ایران از عواید حاصل در بخش‌های آهن، معادن و جنگل‌ها به ترتیب ۲۰، ۱۵ و ۱۵ درصد باشد.حال با وجود این کارنامه، باید از کسانی که مهم‌ترین اقدامات ترقی‌خواهانه در آن دوره را پس از امیرکبیر به سال‌های صدارت میرزاحسین‌خان سپهسالار مربوط می‌دانند، سوال کرد: درصورت اجرای این قرارداد آیا چیز دیگری باقی می‌ماند تا به خارجی‌ها واگذار شود؟ در واقع باید گفت: ماهیت اصلی سیاست سپهسالار در آنچه طرفدارانش «بازگذاشتن دست سرمایه‌های خارجی به‌ویژه سرمایه‌های انگلیسی» در ایران می‌نامیدند، در این قرارداد متجلی بود.

شاه و سفر فرنگ

با انجام سومین تعهد سپهسالار به انگلستان یا همان قرارداد رویتر، اکنون زمان اجرای قول چهارم فرا رسیده بود و باید شاه را به انگلستان می‌برد. دولت انگلیس درصدد بود طی این سفر ضمن نمایش پیشرفت‌های صنعتی خود، ناصرالدین‌شاه را ازیک‌سو مرعوب قدرت این امپراتوری نماید و ازدیگرسو او را شیفته و فریفته تمدن غرب سازد و به‌این‌ترتیب با تغییر دیدگاه شاه (به‌عنوان شخص اول‌کشور) راه را برای نفوذ خود در ایران هموار کند.

سر دنیس رایت، نویسنده و سفیر اسبق انگلیس در ایران، به‌خوبی علت تعلق‌خاطر میرزاحسین‌خان و هم‌مسلکان او به غرب و به‌ویژه انگلستان و اصرار آنان بر ضرورت سفر شاه به فرنگستان و مخالفت روحانیت با این سفر را چنین بیان می‌کند:‌«روحانیون و عناصر محافظه‌کار که مایل نبودند پادشاهشان به فرنگ برود و زیر نفوذ غربی‌ها قرار گیرد و با افکارشان آشنا شود، با این سفر مخالفت می‌ورزیدند و ازطرف‌دیگر بودند کسانی از جمله میرزاحسین‌خان مشیرالدوله صدراعظم که شاه را به این سفر تشویق می‌کردند.

آنان از عقب‌ماندگی و ضعف کشورشان در مقایسه با کشورهای فرنگ به‌خوبی آگاه بودند و امید داشتند که شاه و اطرافیانش با دیدن فرنگستان چشمشان باز شود و لزوم اصلاح و نوسازی نظام کهنه سیاسی و اقتصادی کشور را احساس کنند.