روزگار اقتصادی در آستانه کودتای رضاخان

رضاخان پشت شصت‌تیر

عبدالله مستوفی در پاسخ مشروحی که به نوشته وثوق‌الدوله درباره شرایطی که منجر به عقد قرارداد ۱۹۱۹ شد، در این بخش به روزگار اقتصادی و کسب‌و‌کار و اداره جامعه اشاره کرده است. وی می‌پرسد چرا شما نمی‌توانید با درآمد حاصل از داخل کشور را اداره کنید و پاسخ می‌دهد که پرداخت اقساط ۳۵۰ هزار تومانی به انگلستان یکی از این دلایل نیست؟ عبدالله مستوفی سپس به طور دقیق درباره قیمت آرد و برنج و ... توضیح می‌دهد و بی‌کفایتی‌ها را بیان می‌کند... می‌گویید:

«اقساط مهم و ضروری دولت درعهده تعویق و تعطیل»

در این موضوع ما هم با شما همراهیم، زیرا می‌دانیم که کابینه‌های قبل از شما فقط با درآمد مملکتی می‌خواستند مملکت اداره کنند، حتی اگر گرفتن قسط موراتورییم هم امتناع می‌کردند. در این صورت، با وجود قحطی و تنگی و ناخوشی، یعنی تمام آن چیزهایی که شما می‌خواهید با تجسم به دوره کابینه‌ خودتان نسبت بدهید و با اداره مالیه‌ای که برای آنها گذاشته‌ بودید، باید متشکر بود که تا این اندازه هم توانسته کار مخارج را مهم‌سازی نمایند. گذشته از این دو سه ماه عقب‌افتادگی که قهرا در آخر هر بهار به واسطه تمام شدن منابع سال قبل و نرسیدن موقع وصول مالیات‌های سال نود، اتفاق می‌افتد دلیل منقصت کار آنها نبود و تدارک‌بینی شما هم در سرخرمن و بحبوحه وصول مالیات، چندان کار مهمی نیست. مع‌هذا اگر شما هم رویه آنها اتخاذ کرده و با عایدات مملکتی اقساط عقب‌مانده را پرداخته بودید، باز هم حسن درایت و کفایت و کاردانی شما را تصدیق داشتیم، بلکه تحسین هم می‌کردیم، ولی فراموش نفرمایید که با ماهی سیصد و پنجاه هزار تومان پیش قسط فروش ایران که از انگلیس‌ها گرفته‌اید این حسن کفایت از شما بروز کرده است.

می‌نویسید:

«ابواب تجارت به کلی مسدود و همه کس برای ضروریات زندگانی نگران و سرگردان» مثل اینکه در دوره‌های ماقبل آخر، ابواب تجارت باز و هر قسم متاع خارجی در این مملکت فراوان بوده است یا امروز هم با وجود اینکه یک سال از تاریخ ختم جنگ گذشته است، تفاوتی در اوضاع تجارتی این مملکت حاصل شده و همه کس برای ضروریات زندگی نگران و سرگردان نیست!

نوشتن این جمله در بیانیه رییس‌الوزرایی شایسته و درخور است که در این زمینه، اقدامی هم کرده و عامه هم از اقدامات او نتیجه‌ای برده باشند. اقدامات شما، در این موضوع منحصر به این بوده است که مقاصد انگلیسی‌ها را به عنوان منافع مملکتی اجرا کرده، جلوی مال‌التجاره داخلی یا خارجی را که تجار از این مملکت به خاک عثمانی و روسیه و قفقاز و ترکستان می‌فرستادند، برای اینکه دشمنان انگلیس در مضیقه بمانند، بگیرید و بعد از چند روز، به طور استثنا جوازهای خصوصی صادر نموده، کیسه خود و پارتی‌های طماع خود را که به همه چیز بندند، بر ضرر سایر مردم به‌خصوص تجار پر کنید.

می‌گویید:

«سختی ارزاق عمومی در مرکز ولایات، با قیافه فجیع خود، حیات هیات اجتماعیه را تهدید و قحطی و استیلای امراض چرخ نظام اجتماعی و زندگانی افراد را متوقف.»

نظر به اینکه موضوع قحط و غلای سال ئیلان‌ئیل ۱۲۹۶ خیلی موضوع نقادی شما شده،‌ و روزنامه‌های مزدور شما به طرق مختلفه و خود شما در بیانیه‌های خویش خواسته‌اید عوام‌فریبی نموده، این بلای آسمانی را به عدم کفایت اولیای اموری که در فاصله دو کابینه شما، زمامدار کارهای مملکت بودند، حل نمایید و گرسنگی خوردن مردم را پیراهن عثمان کرده، تقصیر آنها وانمود کنید، لازم می‌دانیم، در این موضوع قدری بسط مقال دهیم.

قحط و غلای سال ئیلان‌ئیل ۱۲۹۶و دوماهه بهار سال یونت‌ئیل ۱۲۹۷ نتیجه پنج سال خشکسالی و تاخت و تاز قشون اجنبی در سرتاسر خاک ایران بود که مایه زراعتی را در کلیه این مملکت به مرور تحلیل برده و ته انبارها و ذخیره‌های شخصی و عمومی را بالمره بالا آورده و در تهران مساله سن‌خوارگی ورامین که در این سه ساله اخیر مالک و رعیت را از هستی انداخته، مزید بر علت گشته بود. سال قبل از مجاعه (لوی‌ئیل ۱۲۹۵) هم به قدری خشکی و کم‌بارانی در این مملکت وجود داشت که غالبا زارعین به اندازه بذر هم برنداشت نکردند. اختلال روسیه و گرسنگی خود اهالی آن مملکت و جنگ‌های بین‌المللی که در تمام حدود ایران به منتها درجه شدت در کار بود، توسل به هر همسایه را غیرممکن می‌کرد. حبوبات ماکوله چیزی هم نیست که به جدیت و اقدام و فعالیت، به ایجاد آنها بتوان مبادرت نمود. تنها چاره که برای هیات دولت وقت باقی ماند، همان گران خریدن و ارزان فروختن بود، که به این وسیله کمکی به مردمان فقیر نموده و از ترقی قیمت تا اندازه‌ای جلوگیری نماید، و از گندم و جو گذشته، برنج را به جای نان، قوت عمومی قرار دهد.

در تمام مدت کابینه علاءالسلطنه و یک قسمت از زمامداری عین‌الدوله، نانی که یک من چهار پنج قرآن برای دولت تمام می‌شد از قرار یک من دو هزار و دو عباسی به فروش رفت، بعد هم که گندم تمام شده یقین کردند که دیگر نمی‌توان با نان مردم را سیر کرد، قیمت آن را به چهار قرآن و سه عباسی ترقی داده، دم‌پخت را به جای نان یک من و سی و دو شاهی یعنی نصف قیمت واقعی آن برای مردم تدارک کردند. فراوانی دم پخت را هم در کابینه مستوفی‌الممالک همه کس در نظر دارد. فقط یک ماهه ثور، یعنی اواسط دوره زمامداری صمصام‌السلطنه، این غذای برنجی هم نسبتا کمیاب بود که آن را هم به خرابکاری‌های مشارالملک وزیر مالیه آن کابینه، نسبت داده، می‌گویند برای کار چاقی شما عمدا دم‌پخت‌پزی‌ها را بست و برنج‌های دولتی را به خانه‌دارها فروخت که مردم زودتر به جان آمده، بلوا کنند، صمصام‌السلطنه برود و شما بیایید. از اول جوزا هم که فراوانی شروع و در اوایل سرطان قیمت نان به سه قران و قحطی به آخر رسید، تلفات مردم اگر درست بنگریم، نه از گرسنگی بلکه غالبا از حصبه بود که مردم به واسطه عدم اعتیاد به برنج و خوردن چیزهایی که مواد تغذیه آن کم بود ضعیف شده و برای قبول امراض مهیا و قوه مقاومت با مرض از آنان سلب شده بود. اگر سرایت مرض حصبه را هم که به علل سابق‌الذکر داءالقحطش می‌نامند، بر این جمله بیفزاییم می‌بینیم که عده کثیری از تلفات، از جمله اشخاصی بوده‌اند که با غلا و تنگی سر و کاری نداشته و مردمان مرفهی بوده‌اند، و مع‌ذلک به این مرض مبتلا شده و بدرود زندگی گفته‌اند.

شما و طرفداران و روزنامه‌جات اجیر شما خیلی سعی کرده‌اید که فراوانی ارزاق را در دوره ریاست وزرای خودتان، به حسن تدبیر و سیاست عالیه خود، نسبت بدهید، ولی همه کس می‌داند که قحطی و تنگی و گرانی در سر خرمن سال یونت‌ئیل، دو ماه قبل از جلوس شما بر مسند ریاست تمام شده و از آن به بعد نوبت فراوانی و ارزانی رسید و مخصوصا ابتدای زمامداری شما در بحبوحه خرمن پر حاصلی اتفاق افتاد که تقریبا از تمام بلوکات گندم و جو به طور وفور وارد پایتخت می‌شد و اگر گرفت و گیرها و شدت عمل‌های بی‌مصرف کارکنان شما از قبیل تحدید دروازه برای ورود غله و گرفتن آرد گندمی که مالکین برای نان خانه خود می‌آوردند در کار نمی‌آمد، امر نان این شهر خود به خود، بدون احتیاج به هیچ اداره و مدیر و بدون یک دینار خرج صورت می‌گرفت. منتها، شما مثل اینکه بخواهید عمدا کار را خراب کنید، آن قدر این رویه بی‌اساس را تعقیب کردید و به قدری بر گندم‌دار و چاروادار و نانوا و نانخور تنگ گرفتید و کار را از جریان طبیعی خود خارج کردید که واقعا اگر کسی می‌خواست عمدا قحطی در مملکت ایجاد کند، تا کار را به دست بلژیکی بسپرد به این خوبی از عهده بر نمی‌آمد.

شما در بیانیه‌ای که برای خواباندن چادر و روضه‌خوانی مسجد شیخ عبدالحسین داده‌اید تمجید زیاد از مسیو مولیتر نموده اظهار کرده‌اید که «به من ایراد می‌کنند که چرا امر نان شهر را به یک نفر خدمتگزار جدی دولت رجوع کرده‌ام در اینجا لازم است اولا اندازه خدمتگزاری این مسیو و ثانیا سبب اعتراض مردم را در این انتخاب شما تشریح کنیم:

مسیو مولیتر در اواخر سنبله سال قبل (یونت‌ئیل ۱۲۹۷) به سعی و مجاهده شما و به موجب رای کمیسیونی که برای تصویب این کار تعیین فرموده بودید با اختیارات تامه وارد امر ارزاق شد. خریدهای او، به موجب اعلاناتی که خود او برای تعیین قیمت در فصول مختلفه منتشر کرده است در ماه سنبله؛ از قرار خرواری چهل، و در ماه میزان سی و پنج و در عقرب سی و در قوس و جدی و دلو، تا سر خرمن بیست و پنج تومان بوده است. بر فرض اینکه مقدار خرید چند روز ماه سنبله و دو ماهه میزان و عقرب را نظر به هجوم مردم در فروش جنس‌های خود، معادل خریدهای از قوس تا سر خرمن هم تصور کنیم گندم‌هایی که از بلوکات تهران خریده است روی هم، خرواری سی تومان برای او تمام شده است. عین این گندم سی تومانی را در تمام مدت، به سی و نه تومان به نانوا فروخته است که نانوا هم نان را از قرار سه قران، به فروش برساند. پس در هر خروار گندم نه تومان تفاوت عاید اداره ارزاق شده و مردم قحط زده این شهر، هر یک من نان را سه عباسی گران‌تر از قیمتی که برای دولت تمام شده است، خورده‌اند.