رجال
خوب یا بد سپهسالار-۱
میرزاحسینخان مشیرالدوله سپهسالار مردی نامآشنا در تاریخ قاجار است؛ اما آنچه بسیاری از او میدانند تنها نام مسجد و مدرسهای به همین نام است.
حسین نوری
میرزاحسینخان مشیرالدوله سپهسالار مردی نامآشنا در تاریخ قاجار است؛ اما آنچه بسیاری از او میدانند تنها نام مسجد و مدرسهای به همین نام است. اما این شخصیت ذینفوذ دوره قاجار به نظر برخی مردی است که راه امیرکبیر را ادامه داده و برخی نیز عقیدهای خلاف این نظر دارند. نویسنده مقاله حاضر که از سایت «زمانه» اخذ شده است با استفاده از منابع گوناگون به بررسی زمانه مشیرالدوله پرداخته و ما را با بعضی از اسرار پشت پرده در این زمینه آشنا میسازد.
وی سالیان متمادی سمتهای گوناگون و عمدهای را برعهده داشت که از سرکنسولی ایران در بمبئی آغاز شد و تا صدراعظمی ادامه یافت و به مقتضای این مسوولیتها اقداماتی را انجام داد که به موجب آن گروهی از نویسندگان او را اصلاحطلب و ادامهدهنده راه امیرکبیر خواندند و فکر او را اندیشه ترقی دانستند و اقداماتش را ترکیبی از اصلاحات اداری و مالی و قضایی نامیدند که تنظیم و تحکیم دستگاه از هم گسیخته حکومت و قانونمند کردن آن را هدف گرفته است و براین اساس در جایجای کتابها و مقالات خویش به مدح و ثنای او پرداختند، ولی آیا این نحوه تحلیل و استنتاج، ما را به قضاوتی منصفانه و همهجانبه رهنمون میسازد؟
این قصه فقط به او ختم نمیشود بلکه سپهسالار حلقهای از یک زنجیره بلند است که اکثر منابع تاریخی به معرفی وارونه آنها پرداختهاند و همین آثار بهعنوان مراجع مطالعاتی بسیاری از محققان بعدی قرار گرفته و موجب ارائه تصویری یکنواخت و کلیشهای از آنان شده است ولی محقق تیزبین و حقیقتجو از لابلای منابع مختلف تاریخی میتواند مطالبی به کف آورد که از مجموعه آنها نتایج شگفتآوری حاصل میشود.
میرزاحسینخان، فرزند میرزا نبیخان امیر دیوان قزوینی، در سال ۱۲۴۳. ق متولد شد. اجداد وی اهل علیآباد مازندران بودند و پدربزرگ او، موسوم به عابدینبیک، در قزوین نزد شاهزاده علینقیمیرزا رکنالدوله، حکمران قزوین، به دلاکی اشتغال داشت.
ماموریت بمبئی
میرزاحسینخان رشد و ترقی خود را عمدتا مرهون توجهات خاص امیرکبیر بود. امیرکبیر با امیر دیوان، پدر میرزاحسینخان، روابط نزدیک داشت و نظر به همین روابط، پس از صدارت، فرزندان او را به تهران خواست و آنها را به کارهای دولتی گماشت. امیرکبیر، میرزاحسینخان را برای تحصیل به خارج از کشور فرستاد و از آنجا که وی فرد باهوشی بود، زبانهای فرانسوی و عربی را فراگرفت؛ البته به زبان فرانسه احاطه کامل نداشت؛ چنانکه محمدحسنخان اعتمادالسلطنه ــ که خود به زبان فرانسه تسلط کامل داشت ــ مینویسد: «فرانسه را غلط مکالمه میکرد و غلط مینوشت اما از شدت پررویی و طلاقت لسان، طوری کلمات را ادا میکرد که هرکس تصور مینمود که او فرانسه میداند.»
میرزاحسینخان پس از بازگشت به ایران وکیل کارهای پدر شد و در وزارت امورخارجه مشغول انجام وظیفه شد. اما پس از فوت پدر و در شرایطی که دچار مضیقه مالی نیز شده بود، طی حکمی از سوی امیرکبیر به کنسولگری ایران در بمبئی منصوب گردید.
جالب آنکه امیر در حکم انتصاب وی، به او توصیه میکند: «از گرفتن تعارف و رشوه محترز بوده، مطلقا طمع و توقعی از آنها [تجار و ایرانیان مقیم بمبئی] ننماید.» که نشان میدهد امیرکبیر در رفتار و خلقیات میرزاحسینخان زمینههایی را میدیده که با صراحت او را از گرفتن رشوه برحذر میدارد، وگرنه ذکر این مطلب در احکام بههیچوجه مرسوم نیست؛ ضمن آنکه بیان آن حتی میتواند بر توهین نیز حمل شود؛ چراکه در واقع عدم رشوهخواری جزو شروط بدیهی یک مستخدم دولت به شمار میرود و هرکسی ناگفته بر آن واقف است.
پیشنهاد ورود تریاک به ایران
از جمله اقدامات میرزاحسینخان در این ماموریت، آن بود که او در یکی از گزارشهای خود منافع زیاد کشت خشخاش در ایران را از نظر صادرات گوشزد کرد و دولت نیز بر اساس این گزارش، کشت خشخاش را در دستور قرار داد و به ترویج آن پرداخت. ابتدا در سال ۱۲۶۷.ق بنای کاشت تریاک در اطراف تهران گذاشته شد.
در کمتر از دهسال، اعتیاد به این ماده در مردم ایران به قدری رواج یافت که به گفته آدمیت: «در آثار مولفان اروپایی به عادت تریاککشیدن اشاره شده. تا اینکه دامنه آن گسترده شد و اغلب ولایات ایران را فراگرفت. ظاهرا از ۱۲۸۷ قمری (۱۸۷۰ میلادی) تریاک ایران بهعنوان ماده صادرات بینالمللی درآمد و کشاورزان رفتهرفته قسمتی از اراضی گندمخیز خود را به کشت خشخاش تخصیص دادند.»
همچنین میرزاحسینخان در بمبئی تجار ایرانی را تشویق میکرد به جای پول نقد، تریاک به ایران بیاورند لذا میتوان گفت وی یکی از اولین مشوقان تریاککاری در ایران بود.
جالبتر اینکه در سال ۱۸۷۱.م که میرزاحسینخان به صدراعظمی ایران رسید، میزان صادرات تریاک یکباره از ۸۷۰ جعبه در سال به ۷۷۰۰ جعبه به ارزش ۸۴۷۰۰۰ روپیه رسید. در اولین سال زراعی پس از صدارت او، کشت تریاک چنان توسعه یافت که در کنار عامل خشکسالی بهعنوان یکی از عوامل موثر در رکود کشت غلات و سایر محصولات، موجب بروز قحطی وحشتناک در کشور گردید. کنسول انگلیس در بوشهر دراینباره مینویسد: «چند سال قبل سود حاصله از تریاک، توجه ایرانیان را جلب کرد و تقریبا تمامی اراضی موجود و مناسب در یزد، اصفهان و جاهای دیگر به کشت خشخاش اختصاص یافت و کشت غلات و سایر محصولات پشتگوش انداخته شد. [این مساله] با خشکسالی و سایر عوامل تلفیق شد و منجر به قحطی سال ۱۸۷۲-۱۸۷۱ گردید.»
ارسال نظر