برای پول درآوردن باید پول داشته باشید-۴
انقلاب کبیر فرانسه و تلاش برای منع تجارت آزاد
کشورهای اروپایی زودتر از سایر جامعهها به موضوع تولید ثروت و تولید صنعتی فکر کرده و لباس عمل بر آن پوشاندند.
تصویری از پیروزی انقلابیون فرانسه
کشورهای اروپایی زودتر از سایر جامعهها به موضوع تولید ثروت و تولید صنعتی فکر کرده و لباس عمل بر آن پوشاندند. در شمارههای گذشته به رویدادهای مرتبط با انگلستان اشاره بیشتری شد. این بخش درباره انقلاب کبیر فرانسه و نقش آن در برگشت اقتصاد دولتی است. رهبران انقلاب کبیر فرانسه علاقهمند بودند در برابر انگلیسهای متجاوز از تولید ملی حمایت کنند، اما این اراده بهزودی فروپاشید و اشک و آه تولیدکنندگان چارهای جز تسلیم در برابر آزادی اقتصادی پیدا نکرد... روسیه در این دوران چه میکرد؟ از نوشته حاضر به رفتار تزارهای روس نیز در اوایل قرن بیستم اشاره کردهاست...
انقلاب کبیر فرانسه نقش دولت را مستحکمتر ساخت. اقتدار دولتی نیرومندتر و سختگیرانهتر شد و کنترلها هم متمرکزتر. جنگ موجب اولویت اضطراری تولیدات صنعتی شد. با این حال، رژیم با کمبود منابع روبهرو بود (جنگ همه منابع مالی را میبلعید) و سفارشهای نظامی فقط به تحکیم تکنولوژیهای قدیمی میانجامید. کمک به صنایع به طور عمده در حد انتقال ثروتها بود- به عنوان مثال، املاک و داراییهای کلیسا از سوی نظام انقلابی ضدکلیسایی مصادره و ضبط میشد و در اختیار موسسات صنعتی قرار میگرفت یا با شرایط نسبتا ساده به فروش میرسید.
پس از انقلاب کبیر فرانسه، نظام بناپارتی (بعدا، ناپلئونی) برنامه محدودی را برای توسعه اقتصادی به مرحله اجرا گذاشت. یک بار دیگر ثروت (از جمله هنرهای ظریف) دست به دست شد- هم در داخل سرزمینهای فتح شده و هم از سرزمینهای فتح شده به سوی فرانسه مهمترین حرکت دولت در جهت توسعه صنعتی - خوب یا بد- به صورت نوعی بازار امپراتوری متجلی شد که واردات انگلستان به آن راه نداشتند. بعد، پس از ۱۸۱۵ تا مدت کوتاهی فرانسه شکست خورده- خواه به دلیل امتیازدادن به انگلستان پیروز و خواه به دلیل واکنش در برابر اقتدارگرایی حکومت امپراتوری- به نظام تجارت آزاد و فارغ از مقررات دست و پاگیر روی آورد. دیوارهای حمایتی فرو ریخت. اما اندک زمانی پس از این گشایش، دوش سردی که تولیدات خارجی (به ویژه فرآوردههای نساجی) پدید آورد، غریزه ملی را بار دیگر در فرانسه بیدار کرد. تولیدکنندگان فرانسوی فریاد غارت و چپاول سر دادند و مجلس نمایندگان به سرعت تعرفههای گوناگونی را به تصویب رساند که یکی از دیگری سنگینتر بود. واردات بعضی از اقلام اصلی مانند نخ بافندگی و پارچه به طور کلی ممنوع اعلام شد. اینکه دیوارهایی حمایتی از این نوع برای صنایع فرانسه مفید بود یا نه موضوعی بحثپذیر است. به هر حال، این تدابیر حمایتی موجب بالا رفتن قیمتها در فرانسه شد، تقاضا کاهش یافت، و تکنولوژیهای از رده خارج در پناه این حمایتها به عمر خود ادامه دادند. اما در عوض، نرخ منافع موسساتی که در چارچوب این قیمتها رونق یافتند افزایش پیدا کرد. برای پروارکردن موسسات تولیدی فقط یک راه وجود ندارد.
در همین حال، اقتصاددانان فرانسوی، با الهام از همکاران انگلیسی خود، بر مزایای آزادسازی تجارت و تولید تاکید میورزیدند. با انقلاب ۱۸۴۸ در فرانسه، آونگ سیاسی به عقب برگشت و از دیوارهای حمایتی که به نفع طرفداران سلسله سلطنتی اورلئانها برپا شده بود فاصله گرفت. هنوز فرمانروایی لوییناپلئون درست جا نیفتاده بود که فشارهایی برای کاستن از عوارض گمرکی و پایان دادن به ممنوعیتهای وارداتی شروع شد.
اقتصاددانان فرانسوی از «انگلیس خبیث و مکار» هراسی نداشتند. به همین دلیل، بهرغم مقاومت شدید تولیدکنندگان (که برای کارکنان خود اشک تمساح میریختند) مقامات امپراتوری تصمیم گرفتند که موانع گمرکی را از پیش پا بردارند- نخست، با صدور تصویبنامههای موردی و بعد از طریق «پیمان بازرگانی انگلیس و فرانسه» (۱۸۶۰) که برای بحث در معرض افکار عمومی قرار گرفت (ولی بعد از انعقاد قرارداد که، البته، بهترین موقع بود؟) حاصل این جر و بحثها که در چهار مجلد وزیری به چاپ رسید، حاکی از پراکندگی شدیدی بود که در میان شاه مهرههای دستگاه حکومتی فرانسه مشاهده میشد. بدینسان بود که سرانجام ممنوعیت واردات فرآوردههای صنعتی اصلی (پارچههای نخی و کشتیسازی) در فرانسه پایان یافت. در چنین شرایطی، فرانسه اگر نمیتوانست در تمام موارد با انگلستان به رقابت بپردازد، دستکم با کشورهای کمتر توسعه یافته به خوبی رقابت میکرد. در سالهای بعدی، نظام تعرفههای ناچیز، براساس اصل کشور کاملهالوداد، به دیگر سرزمینهای اروپایی نیز راه یافت (ازجمله در آلمان، ۱۸۶۵).
و اما روسیه، روسیه فقیر، چکیده کامل توسعه دولتی بود. از قرن شانزدهم، روسیه درصدد بود که با تقلید راه و روشهای غربی به پای غرب برسد. این تلاش نامنظم و تکهپاره بود. نخست به دلیل آن که از بالا تصمیم گرفته میشد و همه تزارها علاقهمندی یکسانی به این تلاش نشان نمیدادند، دوم، به دلیل آن که کار طاقتفرسا بود. به علاوه، این پرسش هم مطرح بود که صورت حساب را چه کسی باید بپردازد. زمینبندگان، دهقانان اسیر مالکان بزرگ- دیگر چه کسی؟ به هر حال، تجددگرایی از بالا بر کار اجباری استوار بود. ولی در درازمدت، تمام کشور بهای این نوسازی را میپرداخت. رسم کهن زمینبندگی (سرواژ) در روسیه موجب تحکیم وقاحت و زورگویی ابلهانه از بالا شده بود و حرص و طمع و آزردگی و کینه و خشم از پایین حتی پس از الغای رسمی نظام زمینبندگی نیز این حال و هوا همچنان باقی ماند و سختترین موانع و مشکلات را در برابر توسعه روسیه به وجود آورد.
درست همان گونه که بانکهای بزرگ آلمان ترجیح میدادند که پول خود را در شاخههای سرمایهطلب صنایع سنگین به کار بیندازند، در روسیه نیز دولت بیش از همه معادن و صنایع فلزکاری را حمایت میکرد و به ایجاد کارخانههای غولآسا میپرداخت- بزرگنمایی و عظمتطلبی دیوانهوار. کورههای دمشی ذوبآهن روسیه، آنطور که میگویند، بزرگتر از کورههای آلمانی بود و در واقع، نمایشگر چیزی بود که بعضیها آن را قانون عقبماندگی مینامیدند: آخرین مدل، بزرگتر و سریعتر. (اقتصاددانان امروزی همین مضمون را با اصطلاح «جهش قورباغهای» بیان می کنند- هر نسلی به اصطلاحات و کلمات خاص خود نیاز دارد.) و همین که توسعه صنعتی دولت پناه در روسیه به اندازه کافی پیشرفت کرد، سرمایههای انباشته شده به مصرف تامین مالی بانکهای سرمایهگذاری رسید، بانکهایی که از نظر وظایف و استراتژی قابل قیاس با پیشینیان آلمانی خود بودند. نتیجه کلی چشمگیر ولی شکستبردار بود. بین ۱۸۸۵ و ۱۹۰۰، و همین طور بین ۱۹۰۹ و ۱۹۱۲، فرآوردههای صنعتی روسیه ۵ تا ۶ درصد در سال رشد داشت. بین ۱۸۹۰ و ۱۹۰۴، طول راهآهنهای روسیه دو برابر شد و از ۱۸۸۰ تا ۱۹۰۰، تولید آهن و فولاد آن کشور ده برابر شد. عملکرد کوچکی نبود، ولی مدتهای مدید به فراموشی سپرده شد، زیرا پس از انقلاب ۱۹۱۷، سخنگویان کمونیسم و ستایشگران خارجی آنها تاریخ را از نو نوشتند تا شهرت نظام تزاری را هرچه بیشتر تیره و تار سازند و در این راه، شواهد و مدارک مساعد را به چاه ویل حافظهها سرازیر کردند.به واقع آنها نیازی به اینگونه سیاهسازیها نداشتند. روسیه تزاری هزاران عیب و نقص داشت. کشور با تضادها و تناقضهای فراوان خود عملا شخصیتی دوگانه داشت: جمعیتی با انبوه عظیم بیسوادان و گروه اندکی از فرهیختگان که در میان آنها لکههای درخشانی از روشنفکران و دانشمندان به چشم میخورد؛ یک طبقه اشرافی از خودراضی و ثروتمند و خودخوانده که به سختی در برابر تجدد و امروزینسازی کشور مقاومت میکرد؛ یک جنبش انقلابی ریشهای و پرخروش- پالتوهای خز سیاه و جامههای ژنده و پاره، شرابهای مرغوب و ودکای ارزان قیمت، شکستن لیوانهای بلور در نوشانوشهای محافل افسران ارتش و شکستن کاسهکوزههای گلین در کلبههای سرد و بیروح روستاییان اسیر مالک. جهش به سوی توسعه اقتصادی غول خفته را بیدار کرد و با کشورهای پیشرفتهتر در تماس گذاشت، تکنولوژیهای حیرتانگیز و گیجکننده را به کشور وارد ساخت و زهرابه رویاهای ناشناخته را به کام او چکانید.
ارسال نظر