استراتژیهای اقتصادی پهلوی دوم
علینقی عالیخانی وزیر اقتصاد (۱۳۴۸ -۱۳۴۱)- ویکیپدیا
رژیم گذشته دو شرط اصلی برای توسعه اقتصادی شامل محیط مساعد بینالمللی و افزایش درآمدهای حاصل از صادرات نفتخام را داشت که میتوانست توسعه واقعی برای جامعه ایرانی را تدارک ببیند، اما این اتفاق نیفتاد، چرا؟ واقعیت این است که شاه و دربار میخواستند همه امور در اختیارشان باشد و پدرشاهی را بر جامعه ایران حاکم کنند و این انگیزه و این دیدگاه در درازمدت به شکست اقتصادی منجر شد. نوشته حاضر استراتژیهای اقتصادی پهلوی دوم و دلایل ناکامی آن را بررسی کرده است.
بخش نخست
علینقی عالیخانی وزیر اقتصاد (۱۳۴۸ -۱۳۴۱)- ویکیپدیا
رژیم گذشته دو شرط اصلی برای توسعه اقتصادی شامل محیط مساعد بینالمللی و افزایش درآمدهای حاصل از صادرات نفتخام را داشت که میتوانست توسعه واقعی برای جامعه ایرانی را تدارک ببیند، اما این اتفاق نیفتاد، چرا؟ واقعیت این است که شاه و دربار میخواستند همه امور در اختیارشان باشد و پدرشاهی را بر جامعه ایران حاکم کنند و این انگیزه و این دیدگاه در درازمدت به شکست اقتصادی منجر شد. نوشته حاضر استراتژیهای اقتصادی پهلوی دوم و دلایل ناکامی آن را بررسی کرده است. علل بحرانهای سیاسی و اقتصادی در جوامعی چون ایران قبل از انقلاب تنها به دخالتهای استعماری محدود نمیشد؛ چرا که نفوذ و دخالت بیگانگان بدون وجود زمینههای داخلی ناممکن یا دشوار است. هم ساختار پدرسالاری رژیم پهلوی که روابط قدرت را به شکل عمودی تعیین میکرد و هم ساختار افقی قدرت بین نخبگان و عوامل سیاسی مانع از رشد و توسعه یک اقتصاد ملی و شکوفا بود. از همین رو حتی اگر شاه و عوامل سیاسی او قصد ایجاد رشد و توسعه در نهادهای اقتصادی و خروج از بحرانهای سیاسی و اقتصادی را داشتند، این موضوع تحتشعاع ساختار قدرت قرار میگرفت. بحرانهای ناشی از اصلاحات ارضی، استقراض خارجی، بیکاری، تشتت سیاستهای تجاری، رقابتهای سیاسی نخبگان، ناهماهنگی سازمانها و وزارتخانههای حوزه اقتصاد و تجارت، عدم سرمایهگذاری خصوصی و... سرانجام باعث شد که رژیم شاه به تاسیس وزارت اقتصاد در سال ۱۳۴۱ شمسی با وزارت علینقی عالیخانی مبادرت کند. این اقدام نه تنها موسسههای اقتصادی دولتی و خصوصی را متاثر میساخت، بلکه بر قدرت سیاسی و اقتصادی درباریان و دیوانسالاران رژیم پهلوی نیز تاثیر مستقیم داشت. از همین رو با قدرت گرفتن وزارت اقتصاد و ایجاد یک نهاد قدرتمند بروکراتیک در امر سیاستگذاری صنعتی و تجاری، به محض بهبودیافتن ترازهای مالی دولت و افزایش درآمدهای نفتی، شاه زمینههای استعفای عالیخانی و سپس انحلال وزارت اقتصاد را فراهم ساخت. بدین ترتیب نظام سیاسی دوران پهلوی نشان داد که حتی شکوفایی اقتصاد ملی تحتشعاع خدمت به علایق سیاسی حکومت پدرسالارانه شاه و خاندان و خادمان اوست. برای مطالعه دقیقتر و کاملتر سرگذشت وزارت اقتصاد در دوران قبل از انقلاب این مقاله از ماهنامه زمانه را بخوانید:
در این مقاله سیاستهای اقتصادی حکومت پهلوی دوم از سال ۱۹۶۳ - ۱۹۶۹م/ ۱۳۴۱ - ۱۳۴۷ش و دلایل تشکیل وزارت اقتصاد بررسی شده است. چرا که در سال ۱۹۶۳ وزارت اقتصاد (به طور مستقل) تاسیس شد و با وزارت علینقی عالیخانی که تحصیلکرده فرانسه بود، عملکرد مثبتی در توسعه اقتصادی، ایجاد بخش خصوصی و طبقه متوسط کشور داشت. این وزارتخانه به ثبات اقتصادی اعتبار داد، سرمایهگذاران را امیدوار کرد و برنامه صنعتی شدن را نهادینه نمود؛ به طوری که هر ناظری آن را یک انقلاب صنعتی کوچک مینامید؛ ولی این مساله، مخالفت برخی گروهها و کشورها را علیه وزارت اقتصاد و سیاستهای عالیخانی به همراه داشت که از آن جملهاند:
۱- دربار و اعضای سلطنتی، دوستان محفلی شاه و هویدا و طبقات تجاری سنتی و افزونهخواهان، چرا که قدرت آنها را کاهش داد.
۲- انحصارطلبان و بازرگانان یا همان صاحبان منافع، به دلیل اینکه واردات را محدود کرد.
۳- سیاستهای اقتصاد عالیخانی مخالفت آمریکا را برانگیخت؛ چرا که وی رابطه اقتصادی مثبتی با بلوک شرق برقرار کرده بود. چنانکه ذوبآهن اصفهان نتیجه سیاستهای عالیخانی بود.
۴- مخالفت طبقه پایین، با این توضیح که سیاستهای وزارت اقتصاد باعث ایجاد یک طبقه از نخبگان صنعتی جدید مثل خیامیها و لاجوردیها شد که این مساله پیامدهای سیاسیای داشت که آشکارترین آن، کمک به توسعه اقتصادی نابرابر و تغییر نابرابری از سال ۱۹۶۰ به بعد بود.
این مخالفتها باعث استعفای عالیخانی شد و هوشنگ انصاری جانشین اوشد که عملکرد بسیار متفاوتی با او داشت.
نویسنده چنین نتیجه میگیرد که عامل شکست وزارت اقتصاد رفتار پاتریمونیالی حکومت پهلوی دوم بود؛ زیرا پیشرفت و عملکرد مثبت وزارت اقتصاد باعث کاهش قدرت حکومت میشد و قدرت دربار را در معرض خطر قرار میداد؛ بنابراین بدیهی بود که از توسعه بیشتر وزارت اقتصاد عالیخانی جلوگیری کنند. از سوی دیگر، باید خاطرنشان ساخت، اگرچه کشمکش بر سر قدرت برخاسته از وزارت اقتصاد بود؛ اما ویژگی حکومت و سیاستهای آن را تغییر نداد. با این حال با توجه به سیاستهای موفقیتآمیز وزارت اقتصاد، ایجاد طبقه متوسط و... میتوان به محدودیتها و ضعفهای حکومت پهلوی دوم برای کنترل موفقیتآمیز بر بازار و تسلط بر جامعه ایران دهه ۱۹۷۰ پی برد.
حکومت ایران در سال ۱۹۶۳م/ ۱۳۴۱ش وزارت اقتصاد را تاسیس کرد؛ موسسهای اداری که بر دگرگونی و رشد فزاینده نظارت داشت. در سال ۱۹۶۹ بعد از شش سال رشد بیسابقه و توسعه صنعتی چشمگیر، رهبران سیاسی دست از حمایت این وزارتخانه کشیدند و استقلال آن از بین رفت. سرانجام، وزارت اقتصاد با کاهش عملکرد یا تعهدات در عرصه اقتصادی مواجه شد. به بیان دقیقتر، علت آن، درگیری سیاسیای بود که موسسه اداری مستقل شایستهای را ایجاب میکرد. منطق سیاستگذاری صنعتی رهبران سیاسی بهخصوص محمدرضا پهلوی در این راستا هدایت میشد که حمایت خود را از این تجربه پایان دهند.
جنگ قدرت بین نخبگان بوروکراسی، ادارهها و رهبران سیاسی به ویژه مقامات سلطنتی در سیاستهای ایران تازگی نداشت. در حقیقت، آنچه مهم به شمار میرفت، تداوم و تغییر در رژیم سلطنتی پاتریمونیالی ایران بود و دیگر، فهم این مطلب که درگیری نخبگان، در دوران قاجار و اوایل دولت پهلوی پدید آمد و ادامه یافت. در یک مقایسه میفهمیم که آنها چه نقش مهمی در زمان پهلوی دوم داشتند. موارد کمی وجود دارد تا سیاستهای حکومت پهلوی و نقش پاتریمونیال آن را در وزارت اقتصاد آشکار کند. کشمکش درونی میان رهبران سیاسی، تلاش در جهت متعادل کردن تعهد آنها به توسعه بود؛ بنابراین منطق سیاستگذاری با علایق درک شده آنها همچون پایهای برای یک جنگ قدرت طولانی عمل کرد که در محدوده حکومت از دهه ۱۹۶۰ وجود داشت.
طبیعت میدان آن کشمکش، چیزهای زیادی درباره چگونگی عملکرد سیاستها نشان میداد؛ به ویژه این که طبیعت پاتریمونیال حکومت، قوانین و رفتار سیاستهای آن نقش بارزی در توسعه دارند. این امر در شناسایی عوامل مهم کمک میکند؛ از این رو، فهم عمیقی از پویایهای سیاست در زمان ما به دست میدهد؛ یعنی شرایطی را که محدودکننده اعمال و شگردهای عملی آنها و مشاجرههای اقتصادی و سیاسیای که تعیینکننده موقعیتهای سیاسی خاص آنها میباشد.
جدالهای سیاسی مورد نظر در این مقاله، نهتنها ویژگی بنیادی حکومت پهلوی دوم را تغییر ندادند؛ بلکه باعث تغییر جدالهای بزرگتری که ارتباطهای حکومت با جامعه را احاطه کرده بودند، شدند.
هنوز، فهم ابعاد کار حکومت و به خصوص تغییر آنها در آن زمان مهم است. آنها چگونگی کار نهادهای دولتی را توضیح میدهند و این که رهبران در تدوین ضرورتهای توسعه، باید متوجه تعادل این ضرورتها با علایق سیاسی باشند. همه اینها نشانههای طبیعت حکومت پهلوی دوم هستند، به همین دلیل مسایلی که از آنها ناشی میشود، باعث تغییر در اقتصاد و جامعه میگردند.
همچنین، شاید طرح استدلالهای عمیقتر از این در مطالعات علوم اجتماعی جالب باشد. در ابتدا، مطالعات رژیمهای پاتریمونیالی بر طبیعت به ویژه ارتباطات وسیع عمودی قدرت بین حاکم و عوامل سیاسی و مدیران در توضیح اعمال سیاستها، تغییرات اجتماعی - سیاسی و انتقال رژیم متمرکز شده بود.
در مقایسه، کوشش کمی جهت فهم کارکرد و ارتباطات افقی مخصوص قدرت بین عوامل سیاسی و اجتماعی و اداری گوناگون پایین سطح حاکم انجام شده است؛ از این رو، موردی که در اینجا بررسی میشود، ارتباط بحثهای نظری پاتریمونیال و ساختار و مسیر توسعه سیاستهای آن است.
در بحث افزایش یا کاهش قدرت وزارت اقتصاد این سوال پیش میآید، چرا یک حاکم که هدف درخواستیاش تحولات صنعتی سریع و توسعه موثر بود، در حمایت کامل از تحولات صنعتی شکست خورد؟ ممکن است با توجه به یافتههای این مقاله پیشنهاد دهیم که هرچند حمایت اولیه از رشد صنعتی آمال رهبران سیاسی است، حکومت باید با تجهیز وسایل خود، بهتر انجام وظیفه کند و به حمایت خود از آن تلاشی که وابسته به فهم و درک علایق سیاسی آنها است، ادامه دهد تا بدین وسیله تحول صنعتی باعث تغییر در ساختارهای سیاسی قدرتمند شود.
به علاوه، تغییر نهادها ارتباط مستقیمی با تجربه قدرت رهبران سیاسی به ویژه در یک رژیم پاتریمونیال دارد و بدین وسیله میتوان موانع یا تهدیدات را تفسیر کرد. آنچه برای رهبران سیاسی (به خصوص در رژیمهای پاتریمونیال) اولویت دارد، خدمت به علایق آنها حتی به قیمت هزینه هدفهای توسعه است که شاید، آشکارا به آن اهداف صدمه بزند، به هر حال شایسته است که زمان انجام کار، چگونگی توجیه تغییر و پیامدهای آنها مورد توجه قرار گیرند. آنچه در این مقاله مورد نظر است، بررسی عوامل ایجادکننده وزارتخانه و سپس تضعیفکننده آن و در نهایت، شکستدهنده آن میباشد.
منبع: Zamaneh.info
ارسال نظر