ظهور دوباره اعیان و اشراف

بخش نخست

مرتضی بیات ملقب به سهام‌السلطنه

یرواند آبراهامیان از پژوهشگران نامداری است که بخش عمده‌ای از کارش تحقیق در تاریخ معاصر ایران بوده است. کتاب «ایران در میان دو انقلاب» که توسط چند مترجم گوناگون به فارسی ترجمه شده از مشهورترین کتاب‌های او به حساب می‌آید. کتاب تازه وی به نام «تاریخ ایران مدرن» که به تازگی توسط انتشارات نی چاپ شده است، بخش‌های گوناگونی دارد که نویسنده تلاش کرده است در کتاب تازه نگاهی به تحولات حاکمیت در ایران داشته باشد. «ظهور دوباره اعیان و اشراف» فصلی از کتاب تازه وی است که موضوع اصلی آن به تحولات پس از رضاشاه برمی‌گردد. با یادآوری این نکته که آبراهامیان در مجموع نگاهی چپگرایانه به تاریخ ایران دارد، نوشته وی را در چند بخش می‌خوانید.

تهاجم آگوست سال ۱۹۴۱/ شهریور ۱۳۲۰ روسیه و انگلستان به ایران، برافتادن رضاشاه- و نه دولت پهلوی- را به همراه داشت. این دو کشور متفق - و همچنین ایالات متحده آمریکا که در دسامبر ۱۹۴۱ به آنان پیوست- دریافتند که دولت ایران برای دستیابی آنان به دو هدف عمده‌ای که برای آن به کشور حمله کرده بودند، مثمرثمر نیست: کنترل فیزیکی بر منافع نفتی. کابوس بریتانیا در جنگ جهانی دوم و حتی بیشتر از جنگ جهانی اول، از دست دادن این منافع حیاتی بود و همچنین از دست رفتن «کریدور» زمینی به سوی شوروی با توجه به یخبندان مسیر جایگزین یعنی بندر آرخانگل، که بخش اعظم سال عملا غیرقابل استفاده می‌شد. جالب اینکه که راه‌آهن سراسری و همچنین جاده‌های تازه تاسیس،‌ ایران را به یک «کریدور» جذاب بدل کرده بود. متفقین دریافتند که برای تسهیل درجریان نفت به بریتانیا و انتقال مهمات و ملزومات به شوروی، بهتر آن است که رضاشاه را از کار برکنار، اما حکومتش را حفظ کنند. همچنان که سر ریدربولارد- وزیر مختار بریتانیا که کمی بعد به مقام سفیر ارتقا یافت- در گزارش‌های صریح و بی‌پرده‌اش نشان داده، متفقین حکومت رضاشاه را نگه‌ داشتند اما برای جلب دوستی مردم ایران که سخت بدان نیاز داشتند، برکناری‌اش را برنامه‌ریزی کردند. به گزارش وی، «ایرانیان از ما انتظار دارند که برای جبران هجوم به کشورشان، حداقل آنان را از خودکامگی شاه نجات دهیم.»

رضا شاه سه هفته بعد از حمله نیروهای متفقین- ۲۵ شهریور ۱۳۲۰- به نفع ولیعهد بیست و یک ساله‌اش، محمدرضا، از سلطنت‌ کناره‌گیری کرد و به صورت تبعید ابتدا به جزیره انگلیسی موریس و سپس آفریقای جنوبی رفت و در آنجا در سال ۱۹۴۴/۱۳۲۳ درگذشت. ارتش او که برای مقابله با مخالفان داخلی و نه هجوم خارجی تجهیز شده بود، بیشتر از سه روز توان پایداری نداشت. نیروهای اشغال‌گر افزون بر برکناری رضاشاه، چند تقاضای دیگر نیز مطرح کردند. آنان بر تبعید اعضای خود رای و لجوج خانواده سلطنتی پافشاری و حدود دویست تن از افسران، تکنسین‌های ایرانی و آلمانی‌های فعال در راه‌آهن ایران را نیز به عنوان «ستون پنجم» نازی‌ها، دستگیر کردند. علاوه بر این، کنترل مستقیم راه‌های اصلی خلیج‌فارس به شوروی را در اختیار گرفتند و همانند جنگ اول جهانی، ایران را به دو منطقه تقسیم کردند که براساس آن شوروی بر منطقه شمالی و انگلیسی‌ها بر بخش‌های جنوبی از جمله مناطق نفتی، نظارت داشتند. از سوی دیگر اداره واقعی کشور به دولت مرکزی واگذار شد. آنان همچنین احترام به تمامیت ارضی ایران را تضمین کردند و وعده‌ دادند که طی شش ماه پس از پایان جنگ، کشور را ترک خواهند کرد، غله مورد نیاز برای جلوگیری از قحطی را برای دولت تامین کرده و مانع از شورش‌های ایلاتی خواهند شد. از همه مهم‌تر موافقت خود را برای حفظ نیروهای ارتش، متشکل از حداقل ۸۰۰۰۰ سرباز و ۲۴۰۰۰ نیروی ژاندارمری، به شاه جدید اعلام کردند.

متفقین برای حفظ نیروهای مسلح، سیاستمدارانه با فرماندهی مستقیم شاه جدید بر ارتش موافقت کردند. وی همچنان بدون توجه به وزیر جنگ، به صورت مستقیم با رییس ستاد و فرمانده ارتش در ارتباط بود. درست مانند پدرش، به ابراز لطف و برکشیدن افسران پرداخت. وی طی دهه ۱۹۴۰/۱۳۲۰ ترتیبی داد تا ۲۶-۲۴ درصد از بودجه سالانه به وزارت جنگ تخصیص داده شود. به کلیه مسائل مرتبط با ارتش از جمله بازرسی، یونیفورم‌ها، پادگان‌های نظامی، رزمایش‌ها و خریدهای ارتش شخصا علاقه‌مند بود. در انظار عمومی اغلب با لباس نظامی ظاهر می‌شد.

محمدرضا نیز همانند بسیاری از اعضای خاندان‌های سلطنتی اروپا از پرواز با هواپیماهای مدرن لذت می‌برد. انتصاب‌ مقامات بلندپایه وزارت جنگ و رییس ستاد ارتش را با حساسیت زیاد در نظر داشت و شخصا به ارتقای کلیه درجات بالای ارتش- به ویژه تیپ‌های زرهی- رسیدگی می‌کرد. معتقد بود که در مقام فرمانده کل ارتش نظارت بر نیروهای نظامی حق انحصاری او است و وظیفه عمده وزارت جنگ تهیه و تدارک تجهیزات و ملزومات ضروری ارتش است. وی با وزارت جنگ همانند یک اداره تامین و تدارک صرف و با وزیر (جنگ) نیز همانند یک افسر هنگ (نظامی) رفتار می‌کرد.

محمدرضا شاه در ازای حفظ تسلطش بر نیروهای نظامی، با همکاری کامل با متفقین موافقت کرد. پیشنهاد مشارکت ارتش در اهداف جنگی آنان را مطرح کرد و موضوع گسترش ارتش به بیش از نیم میلیون نفر را پیش کشید.

مشهور است که درآمدهای بادآورده نفتی دهه ۱۹۷۰/۱۳۵۰ باعث جنون خود بزرگ‌بینی شاه شده؛ اما او مدت‌ها پیش از رونق درآمدهای نفتی، سوداهای این چنینی در سر می‌پروراند. بولارد، نماینده انگلیس (در مذاکرات با شاه)، مودبانه پیشنهاد همکاری نیروهای ایران را رد کرد و به مذاکره درباره هدف‌های واقع‌بینانه‌تری پرداخت. به نوشته وی متفقین موافقت کردند تا برای شاه جوان یک «دوره زمانی (آزمایشی) برای رفتار مطلوب قائل شوند که عبارت بود از اعطای اصلاحات گسترده، بازگرداندن املاک و دارایی‌های ملی که به صورت غیرقانونی به دست پدرش تصاحب شده بود و منع ورود برادرانش به ایران.» شاه جدید با تبلیغات فراوان حدود ۶۰۰ میلیون ریال در اختیار دولت قرار داد. وی همچنین بی‌سرو صدا «برای روز مبادا» یک میلیون دلار به حساب شخصی‌اش در نیویورک منتقل کرد. بلافاصله پس از هجوم به ایران، انگلیس به این جمع‌بندی اساسی رسید که منافع بریتانیا در حفظ دولت ایران و همچنین دودمان پهلوی و پیوندهای ویژه آن با نیروهای مسلح است. این جمع‌بندی در واقع با شعار سلطنت‌طلبان، «سلطنت بی‌ارتش ممکن نیست» جور درمی‌آمد. انگلیس حتی تلاش کرد تا شاه به منظور بهبود تصویر خانوادگی‌اش، همسر مصری‌اش فوزیه را ترغیب کند تابه جای این همه صرف وقت برای خرید لباس، مقداری هم به یادگیری زبان فارسی بپردازد. البته اقامت فوزیه در ایران چندان به درازا نکشید و وی ترجیح داد در سال ۱۹۴۳/۱۳۲۲ به شهر چند ملیتی قاهره بازگردد. شاه هفت سال بعد با ثریا اسفندیاری، دانش‌آموخته سوئیس و دختر یک خان بختیاری، ‌ازدواج کرد.

شاه به هنگام جلوس بر تخت سلطنتی برای بهبود جایگاه عمومی خود، به اقدامات دیگری نیز دست زد. سوگند شاهی‌اش در مجلس با لباس غیرنظامی برگزار کرد؛ سوگند یاد کرد مطابق قانون اساسی و در مقام یک پادشاه مشروطه نه حکومت، بلکه فقط سلطنت کند؛ مشاوران غیرنظامی را به کار گرفت و امتیازهای دموکرات مابانه‌اش- مشخصا تحصیل در سوئیس- را به رخ دیگران کشید. بخشی از پول‌هایی را که به دولت برگردانده بود، صرف ساخت بیمارستان، آزمایشگاه‌های طبی، کتابخانه‌های عمومی، سیستم آبرسانی و سرپناه برای افراد بی‌سرپناه در تهران؛ دانشکده‌های جدید پزشکی در شهرهای شیراز، تبریز و مشهد و مبارزه ملی با مالاریا و بیماری‌های چشمی کرد. املاک پدرش را در اختیار دولت قرار داد تا به مالکان اصلی آن بازگردانده شود، هرچند در نهایت بر سر این املاک مشاجره‌های بی‌پایان درگرفت. املاک وقفی را که پدرش به وزارت معارف واگذار کرده بود، آزاد کرد.

به سفرهای زیارتی- تبلیغاتی به شهرهای مشهد و قم رفت. افزون بر این، به آیت‌الله العظمی آقا حسین قمی، یکی از مجتهدان بلندپایه نجف، اطمینان داد که دولت با حجاب مبارزه نخواهد کرد.

بر این اساس، زنان- یا انجمن‌ها و گروه‌های مرتبط- می‌توانستند خود در خصوص رعایت حجاب یا بی‌حجابی و البته نوع آن، تصمیم‌گیری کنند. به گزارش سفارت بریتانیا، طبقات مالک، دولت و شاه به منظور «منحرف کردن اذهان افراد از کمونیسم و توجه آنان به مذهب» مشتاق نوعی اتئلاف با روحانیون بودند.

ظهور اشراف در دولت

مرتضی بیات (سهام‌السلطنه) از ثروتمندترین خانواده‌های اراکی بود. وی جزو اندک‌شمار سیاستمدارانی بود که سابقه فعالیت‌های اداری نداشتند؛ با این همه طی مدت کوتاهی در سال‌های ۲۷-۱۹۲۶/۶-۱۳۰۵ به سمت وزیر مالیه منصوب شد. او ملاکی اصیل و نسب‌دار و سرمایه‌داری اهل خطر بود که معدن ذغال‌‌سنگی هم در شمال ایران داشت و بیشتر عمرش را به همین نحو سپری کرده بود... .