صدام برای شرکت‌های نفتی جنگ کرد

نفت، یک کالای استراتژیک است که داشتن یا نداشتن آن برای همه جامعه‌ها تفاوت معناداری پیدا می‌کند. کشورهای دارنده نفت نه تنها برای خرید آن ناگزیر به پرداخت پول و ارز نیستند، بلکه از صادرات آن سود می‌برند. عراق از جمله این کشورها است که شرکت‌های بزرگ نفتی چشم به ذخایر آن دوخته بودند. بسیاری از کسانی که رفتار صدام را بررسی کرده‌اند و معتقدند او تحت اتفاقات همین شرکت‌ها جنگ علیه ایران را آغاز کرد و پس از اینکه تضعیف شد به وسیله همین غول‌ها سرنگون شد. نویسنده کتاب «خون در راه نفت» همین مساله را در کتاب خود به شکل خاصی مطرح کرده است.

جریان جنگ هشت سال به طول انجامید، بی‌آنکه یکی از طرف‌های متخاصم بتواند امتیازی آشکار نصیب خود سازد. عراق با مدرن‌ترین تکنولوژی حمله می‌کرد، مخارج هر یک از طرف‌های درگیر جنگ ۱۵۰ تا ۲۰۰ میلیارد دلار برآورد شد، به اضافه هزینه‌های تاسیسات اقتصادی به مبلغ ۴۵۰ میلیارد دلار برای عراق و ۶۵۰ میلیارد دلار برای ایران. سومین طرف خشنود از جنگ، دلالان اسلحه از همه دنیا بودند و نیز همان قدرت‌هایی که دوستانی برای بی‌ثبات کردن منطقه دارند تا به جایگاه قدرت خود امنیت بخشند.

جنگ در سال ۱۹۸۸ پایان گرفت. ایران که نیروی انسانی بی‌شماری را روانه جنگ کرده بود، در واقع مسخر نشده بود، اما از لحاظ اقتصادی و نظامی از رمق افتاده بود. ارتش عراق نسبتا فعال ماند، اما از لحاظ اقتصادی و نظامی از رمق افتاده بود. درحالی که حتی برای دستیابی به دریا از طریق اروندرود هم موفق نشده‌بود. برای ابرقدرت‌ها و شرکت‌های چندملیتی این جنگ امتیازاتی دربر داشت، زیرا هیچ یک از دو طرف جنگ نتوانسته بود خود را به رهبری خلیج‌فارس برسانند. عراق ظاهرا بی‌آنکه به روی خود آورد که در جنگی هشت ساله برای رسیدن به دریا دست نیافته است، دو سال بعد تهاجم جدیدی را آغاز نمود تا این راه را از طریق کویت برای خود هموار سازد و نیز با این عمل در عین حال بخشی از ثروت نفتی آنجا را تحت کنترل خود درآورد. درباره پیش‌درآمدهای دقیقی که در حاشیه این اختلاف‌های اوج‌گیرنده وجود داشت، برحسب طبیعت حرف‌های ضد و نقیضی گفته می‌شود. به طور مسلم می‌توان پذیرفت که صدام حسین مثل بره‌ای معصوم به جنگ خلیج‌فارس کشیده نشده است و نیز مسلم است که به طور کلی از جانب کویت هم موجباتی وجود داشته که آبستن کشمکش بوده‌اند.

جنگ دوم خلیج- یعنی همان عملیات نظامی‌ که در خلیج‌فارس، در ۱۷ ژانویه ۱۹۹۱ با بمباران بغداد، پایتخت عراق آغاز شد- امروزه به منزله نقطه اوج جنگی رودررو بر سر ذخایر نفتی به شمار می‌آید. این موضوع، درگیرودار تهیه و تدارک جنگ و بی‌شک تحت تاثیر آن، برای مردم جهان چنان به وضوح آشکار نبود. در این مرحله بیش از ۹۰ درصد خبرگزاری‌های جهان با مضمونی یکسان اطمینان دادند که حرف منحصرا بر سر این است که در خلیج‌فارس صلح، دموکراسی و نظم مجددا برقرار شود و صدام حسین این دیکتاتور و فرمانروای عراق که زرادخانه‌ای غول‌آسا مجهز به گازهای سمی در اختیار دارد، سرجایش نشانده شود.

با آنکه مراسم آتش‌بازی اولین بارش بمب بر فراز شهر خلیفه‌ هارون‌الرشید به طور زنده از شبکه تلویزیونی سی‌ان‌ان (CNN) پخش شد، در مورد جنگ واقعی کامل‌ترین جو سانسور خبری در تاریخ خبرنگاری جنگ حاکم بود. اینک جزئیات فقط به صورتی تکه‌پاره سال‌ها پس از این واقعه دارد به میان مردم درز می‌کند. این جزئیات به هر حال سبب می‌شوند تا پیروزی در همه دنیا جشن گرفته شده و عملیات به ظاهر قهرمانانه ۳۸ کشور بر علیه عراق در هاله نوری بسیار خفیف نمایان شود. مدت‌ها پس از آن، اظهارنظر ساده سازمان محیط‌زیست صلح سبز پیچیدگی مساله را به بهترین وجه نشان می‌دهد: «یکی از موجبات بارز تعیین‌کننده این درگیری، این تلاش است که از طریق تامین منابع نفتی ارزان نظام به هدردهی انرژی در صنعت همچنان حفظ گردد. عراق به کویت وارد شد تا حوزه‌های نفتی سرشار از نفت این کشور را به تصاحب خود درآورد. آمریکا از طریق این جنگ راه دستیابی به سرشارترین ذخایر نفتی جهان؛ یعنی منطقه خلیج‌فارس را برای خود امنیت می‌بخشد.»

در خلال جنگ خلیج‌فارس یا حداقل در زمان بسیار کوتاهی پس از آن معلوم شد که بر سر علایق نفتی مستقیما هم به جنگ پرداخته می‌شود. هدف‌های سیاسی درازمدت، به ترتیبی که قبل از جنگ جهانی اول هم وجود داشتند، همواره با وضوح بیشتری شفاف می‌شوند: کنترل دائمی ذخایر نفتی از طریق حضور نظامی درازمدت در منطقه به کمک استقرار نیروهای سازمان ملل متحد خاندان پادشاهی سعودی هم حمایت شد و هم در عین حال وابسته. این واحدها به هنگام بروز ناآرامی‌های اجتماعی در کشور پادشاهی و فئودالی‌ عربستان می‌توانند به طور کل اهمیتی سیاسی-درون مرزی یابند. سوال سیاسی مهم در منطقه خلیج‌فارس بی‌شک این است که در درازمدت چه آثاری از عملیات نظامی گسترده علیه عراق بروز می‌کند؟

موضوع مهم برای واحدهای پاسدار صلح سازمان ملل متحد تحت رهبری آمریکا حضور نظامی دائمی است، آن هم در ابعادی ناچیز که این خود نشان بارزی از استراتژی به کار گرفته شده در ژانویه ۱۹۹۱ است: پس از بمباران کردن عراق و آزادسازی کویت، عراق را توسط تحریم صادرات نفت به زانو درآوردند، اما هرگز مسبب ظاهری یا واقعی فاجعه، صدام حسین را سرنگون نکردند؛ چراکه در این صورت دیگر دلیلی برای حضور نظامی متفقین وجود نخواهد داشت. در برابر کدام دیکتاتور، منطقه باید حفاظت شود؟