مردی برای آینده

تصویری از ریکاردو در دوران کهنسالی

والت ویتمن روستو در کتاب «نظریه‌پردازان رشد اقتصادی غرب» در پایان بخشی که به بررسی آرا و زندگی دیوید ریکاردو پرداخته در خصوص او می‌نویسد: «ریکاردو به‌عنوان مردی که بعد از جنگ‌های ناپلئونی به دنیا آمد، برخلاف متاخرین خود به جای آنکه مرد قرن هجدهم باشد، مرد قرن نوزدهم بود و به درستی مسائل زمان خود را درک می‌کرد». با هم بخش پایانی زندگی و زمانه دیوید ریکاردو را می‌خوانیم. این کتاب را مرحوم دکتر مرتضی قره‌باغیان، ترجمه و انتشارات دانشگاه شهید بهشتی در سال ۱۳۷۴ آن را منتشر کرده است.

خشمگین شدن ریکاردو را زمانی که وی عضو پارلمان بود، شاهد هستیم. همانطور که قبلا نیز توضیح داده شد، وی به شدت طرفدار آزادی مذهبی بود. در پارلمان موقعیت‌هایی پیش آمد که ریکاردو مواضع سرسختانه‌ای اتخاذ می‌کرد. برای مثال، در مورد درخواست خانم مری آن کارلایل از پارلمان مبتنی بر رسیدگی به دادخواست وی، ریکاردو شدیدا از خواست‌های او دفاع کرد. ظاهرا این خانم به دلیل فروش کتابی تحت عنوان پیوستی بر کارهای دینی توماس پاین از سوی جامعه تحت تعقیب قرار گرفته بود. بعد از ارجاع این مورد به پارلمان مباحثات دائمی درباره این موضوع صورت گرفت.

این موضوع ممکن است مهم نباشد (و یا باشد) که درمورد فوق‌الذکر غضب و خشم ریکاردو و به عنوان واکنشی در مقابل آنچه که وی احساس می‌کرد رفتار نادرست با زنان است، شعله‌رو شد. حمایت بی‌دریغ او از خواهر زنش، خدمتکارش قبل از اینکه چهره واقعی وی هویدا گردد و بالاخره خانم ماری آن کارلایل.ریکاردو به عنوان فردی ناراضی از بی‌عدالتی، یکی از طرفداران پروپا قرص اصلاحات پارلمانی و رای‌گیری مخفی بود.

در مقاله عمده‌ای که پس از مرگ وی در مجله اسکاتمن در سال ۱۸۲۴ به چاپ رسید، در مورد همین دو مقوله (اصلاحات پارلمانی و رای‌گیری مخفی) توضیح زیادی داده است.

ریکاردو به عنوان مردی که بعد از جنگ‌های ناپلئونی به دنیا آمد، برخلاف متاخرین خود به جای آن که مرد قرن هجدهم باشد،‌ مرد قرن نوزدهم بود و به درستی مسائل زمان خود را درک می‌کرد. وی اکیدا از درگیر کردن خود در مباحثات بزرگ فلسفی و علوم اجتماعی که هیوم و اسمیت را به شدت درگیر خود کرده بود و قالب اصلی تجزیه و تحلیل‌های اقتصاد سیاسی آنها را دربرگرفته بود، اجتناب می‌کرد. بی‌شباهت به مالتوس کارهای او جنبه تاریخی ندارد. وی بیشتر بر برنامه‌ کار عملیاتی و آشکار بریتانیا که به سرعت در حال صنعتی شدن بود، توجه داشت. این برنامه کار شامل ترویج تجارت آزاد، اصلاحات پارلمانی، اتخاذ یک سیاست مناسب برای فقرا و نیز همانطور که خواهیم دید، تاثیر استفاده از ماشین‌آلات بر روی نیروی کار می‌شود. در واقع ریکاردو دقیق‌تر از مالتوس موضوعاتی را که قرار بود تبدیل به جریان عمده سیاست‌گذاری اقتصادی در قرن نوزدهم گردد، مورد بررسی قرار داد. دیدگاه‌مالتوس درباره مقوله آزادی تجارت بیشتر ریشه در عقاید مشابه به قرن هجدهم داشت.

در واقع تمرکز بیش از حد وی بر مقوله تقاضای موثر برای پیش‌بینی مسائل قرن بیستم، امکان اندیشیدن درباره مقولات دیگر را تا حدی از وی گرفت. علاوه بر این، درگیری اولیه وی با مقوله نظریه جمعیت، او را در افکار عمومی، متخصص و علاقه‌مند به این مساله جلوه داده بود. به هر صورت این واقعیت که طرح‌های نظری ریکاردو بیشتر با مسائل مربوط به سیاست‌های سیاسی توده‌پسند ارتباط داشت، تصویر روشن‌تری از او به عنوان اقتصاددان می‌داد و لااقل این مساله تا اواسط قرن نوزدهم مصداق داشت.در نتیجه همانطور که شومپیتر اشاره می‌کند، زبده‌ترین و مشخص‌ترین نظریه‌پرداز کلاسیک شدیدا بر مسائل سیاست‌گذاری متمرکز شده بود و حتی به تعبیری به شدت تحت تاثیر و کنترل مسائل سیاست‌گذاری بود که شومپیتر از آن به عنوان «نقص ریکاردوئی» یاد می‌کند. علاقه ریکاردو نسبت به امور عمومی و توده‌پسند، همانند کشش و جاذبه بازار بورس برای او به تدریج سست شد و منتج به سود و نفع مهمی برای طالبان و دنباله‌روهای نظریات و مفاهیم مطروحه از سوی وی شد. در پارلمان و در هنگام صحبت در مقابل کمیسیون‌های دولتی، مواضع و نظرات ارائه شده از سوی ریکاردو، دقیقا ریشه در تئوری‌های خود وی داشتند. به هر حال در این قبیل مناسبت‌ها وی کاملا صریح و رک بود؛ به‌طوری که می‌توان به آسانی مسائل سیاست‌گذاری و طرح‌های روشن را در کلیه نظرات تئوریک وی مشاهده کرد.

نکته دیگری که دانستن آن در مورد ریکاردو ضروری است، این است که همانند هیوم، ولیکن بی‌شباهت به دیگر چهار اقتصاددان معروف کلاسیک وی از یک حس زنده و در عین حال غالبا منتقد از خود برخوردار بود که با اشتباهات خود برخورد شدید می‌کرد. برای مثال، نامه‌های وی به دوستش هاچس تروور پر از مواردی است که بیشتر از خود انتقاد می‌کند و کمتر از دیگران. این حس قیاس به نفس و بینش ریکاردو، این امکان را برای وی ایجاد می‌کرد که بدون رنجش و آزردگی ظاهری، احتمال بروز خطا را از طرف خود بپذیرد:

«فروشندگان شمش‌های طلا که من نیز یکی از آنها محسوب می‌شوم، طلا و نقره را کالاهایی با ثبات کمتر از آنچه که در واقعیت هستند، در نظر می‌گیرند و آنها مطمئنا به تاثیر جنگ برای تعیین ارزش این فلزات بهای کمی می‌دهند. کاهش قیمت شمش‌های طلا در زمان صلح؛ یعنی در سال ۱۸۱۴ و افزایش مجدد آن در نتیجه تجدید جنگ و به دنبال وارد شدن ناپلئون بناپارت به پاریس واقعیات قابل ملاحظه‌ای هستند و نبایستی از این نکات در مباحث آتی در این باب غفلت ورزید.»