دیدگاه رهبران قدیمی و جدید کارگری

جنبش کارگری انگلیس در دهه‌های ۱۸۸۰-۱۸۹۰

اتحادیه‌های کارگری در انگلیس با شتاب به رشد کمی ادامه می‌دادند و کارگران دسته دسته به اتحادیه‌های هر صنف و صنعت می‌پیوستند، اما به لحاظ کیفیت و اهداف میان اتحادیه‌های قدیم و اتحادیه‌های جدید تفاوت‌های اساسی پدیدار شد. دکتر علی رشیدی نویسنده مقاله در کتاب «نظام سرمایه‌داری و انقلاب صنعتی در اروپا» از تفاوت دیدگاه رهبران جدید اتحادیه‌های کارگری با اتحادیه‌های صنعتی نوشته و توضیح می‌دهد؛ رهبران جدید اتحادیه‌های کارگری ترجیح می‌دادند نظام تامین اجتماعی گسترده باشد، اما قدیمی‌ها همچنان به دنبال حفاظت و حمایت دولت دل بسته بودند... جنبش کارگری انگلیس در دهه‌های ۱۸۸۰ و ۱۸۹۰ وارد مرحله تکاملی تازه‌ای شد.

اتحادیه‌گرایی قدیمی با دیدگاه محافظه‌کارانه، عضویت محدود در بین کارگران ماهر و نقطه‌نظرات اساسا لسه‌فر، نمی‌توانست احتیاجات انبوه فزآینده کارگران غیرماهر، نیمه ماهر و کارگران یقه‌سفید (کارگران اداری و دفتری) را تامین کند. حتی کارگران صنایع فلزی که بیشتر اعضای انجمن اشرافی موتلفه مهندسین را تشکیل می‌دادند دریافتند که وضعیت آنها تحت تاثیر ابداع ماشین‌آلات اتوماتیک، خط تولید و سایر تکنیک‌های تولید انبوه به خطر افتاده است. علاوه بر این اتحادیه‌های قدیمی در اثر بحران طولانی دهه ۱۸۷۰ تضعیف شده بودند. همین که بیکاری زیاد شد، رهبران اتحادیه‌های قدیمی، خود را به این راضی کردند که به اعضا مزایای بیکاری بپردازند و سطح دستمزدها را برای اعضای شاغل خود حفظ نمایند.

در بین گروه‌هایی که در رشد اتحادیه‌گرایی صنعتی نقش مهمی داشتند می‌توان از کارگران باراندازها، کارگران گاز، کارگران حمل و نقل، کارگران صنایع نساجی پشمی و کارگران یقه‌سفید نام برد. رهبران جدید اتحادیه‌گرایی از جنبش کارگری دیدی وسیع‌تر از اسلاف خود داشتند. برای رهبران جدید اتحادیه‌گرایی معنی بسیار بیشتری از پرداخت مزایای بیکاری و بازنشستگی داشت. آنها در اتحادیه کارگری وسیله‌ای برای ساخت شکل تازه‌‌ای از جامعه را می‌دیدند. در حالی که اتحادیه‌های صنعتی ترجیح می‌دادند که برای اعضای تامین اجتماعی فراهم کنند، کارگران با مزد پایین و کمتر ماهر در اتحادیه‌های جدید به دنبال حفاظت و حمایت دولت در مقابل خطرات و صدمات جامعه صنعتی بودند. چون کارگران فاقد قدرت چانه‌زنی بودند برای کسب اهداف خود به دنبال اعمال و کارهای سیاسی مستقیم رفتند. فلسفه آنها اصولا برابری و در نهایت سوسیالیستی در خط فابینها بود که جامعه‌ای از روشنفکران طبقه متوسط با فلسفه آهسته و تدریجی رسیدن به اهداف بود و فابینها نقش عمده‌ای در جنبش کارگری و ایجاد حزب کارگر داشتند. اگرچه اهداف نهایی اتحادیه گرایی جدید سوسیالیستی بود، ولی اهداف آنی و فوری آن بهبود وضعیت کلیه طبقه کارگر در نظام سرمایه‌داری موجود بود.

سال‌های حساس تبدیل اتحادیه گرایی قدیم به اتحادیه‌گرایی جدید سال‌های ۱۸۸۸ تا ۱۸۹۳ است. مهم‌‌ترین و شاید تنها واقعه مهم در این انتقال اعتصاب باراندازان سال ۱۸۸۹ بود. بدون داشتن هرگونه اتحادیه و سازمان رسمی یک ارتش قوی کارگران غیرماهر باراندازها در یک اعتصاب چهارهفته‌ای پیروزی بزرگی را به دست آوردند.

اعتصاب‌کنندگان با رفتار مدل خود حمایت مالی و حسن‌نظر عمومی فراوانی را جلب کردند. موفقیت اعتصاب باراندازان جرقه‌ای در اتحادیه‌های کارگری به وجود آورد که تعداد اعضای آنها را تا سال ۱۸۹۲ از حدود هفتصد و پنجاه هزار نفر به حدود یک و نیم میلیون نفر رساند. این دو برابر شدن اعضای اتحادیه‌های کارگری همراه با افزایش قابل ملاحظه دستمزدها بود.

رابطه بین اتحادیه‌ها و عمل سیاسی از طریق کنگره اتحادیه‌های کارگری یا سازمان مرکزی اتحادیه‌ها که در آن نمایندگان تقریبا تمام اتحادیه‌های کارگری انگلیس به مناسبت تشکیل اجلاس سالانه پارلمان (مجلس) کارگر (Parliamen of Labour) جمع شده بود برقرار گردید.

رهبران جدید طبقه کارگر، بعد از به دست آوردن کنترل کنگره اتحادیه‌های کارگری از آن برای وضع قوانین مساعد برای طبقه کارگر استفاده کردند. حضور نمایندگان طبقه کارگر در مجلس انگلستان هدف عمده جنبش کارگری انگلیس شد.

حزب مستقل کارگر تحت رهبری خیرهاردی که در سال ۱۸۹۳ تشکیل گردید، اگرنه حمایت علنی و رسمی بلکه تایید کامل مقامات کنگره اتحادیه‌های کارگری را داشت. در اساسنامه حزب مستقل کارگر هدف بیان شده «کسب مالکیت جمعی تمام ابزار تولید، توزیع و مبادله» بیان شده بود.

به‌رغم این هدف سوسیالیستی اعلان شده، از استعمال واژه «سوسیالیست» در انتخاب اسم حزب اجتناب‌ شده است. این عمل نه تنها برای پوشاندن هدف نهایی صورت گرفت، بلکه اشتغال فکری اولیه رهبران حزب، کسب امتیازات فوری برای طبقات کارگران بود. «آهسته کارکردن» یا تدریجی اقدام کردن، شاه بیت جنبش کارگری انگلیس شد.

در سال ۱۹۰۰ رابطه رسمی بین اتحادیه‌های کارگری و اقدام سیاسی با تشکیل «کمیته نمایندگی کارگر» به دبیرکلی رمزی مک‌دونالد توسط کنگره اتحادیه‌های کارگری برقرار گردید. قدم بعدی از کمیته نمایندگی کارگر تا حزب کارگر تمام عیار در سال ۱۹۰۶ با تصمیم سال ۱۹۰۱ تاف ویل برداشته شد.

کمپانی راه‌آهن تاف ویل واقع در ایالت ویلز شکایتی علیه اتحادیه کارگری راه‌آهن به دادگاه ارائه کرد و در آن از اتحادیه بابت خسارات وارده به کمپانی در زمان اعتصاب غرامت خواست. هیچ بحث حقوقی قابل قبول درباره صدمات فیزیکی به اموال کمپانی راه‌آهن یا هر نوع عمل جنایی انجام شده توسط کارگران و اتحادیه آنها وجود نداشت. مع‌هذا تصمیم دادگاه که در مجلس اعیان انگلیس نیز مورد تایید قرار گرفته به نفع کمپانی تاف ویل صادر شد و مبلغ ۲۳۰۰۰ لیره خسارت می‌بایست از صندوق اتحادیه به کمپانی پرداخت شود.

تصمیم تاف ویل یک ضربه فلج‌کننده به کل جنبش کارگری بود. به نظر می‌رسید تمام امتیازات کسب شده در دهه ۱۸۷۰ تا آن زمان از بین رفته است- هر بار که اتحادیه‌ای دست به اعتصاب می‌زد کلیه دارایی آن، شامل وجوهی که برای بیمه بازنشستگی یا سایر مزایای تامینی ذخیره شده بود، به خطر می‌افتاد. تصمیم تاف ویل در واقع حق اعتصاب به عنوان اسلحه طبقه کارگر در اختلافات کار را از دست او می‌گرفت. فعالین اتحادیه‌های کارگری تصور می‌کردند که طبق قوانین وضع شده در دهه ۱۸۷۰ یک اتحادیه کارگری به‌عنوان یک انجمن غیررسمی افراد، اگرچه تابع تمام قوانین اعمال جنایی و صدمه به اموال می‌باشد، به خاطر صدماتی که در اثر حمایت سازمان داده شده اتحادیه از اعمال اعتصابیون، توسط اتحادیه و اعضای آن وارد می‌شود قابل محاکمه نیست، اما به هر حال قانون ۱۸۷۵ در مورد مسوولیت‌های جزایی اعمال می‌شد و این پرونده‌ای حقوقی بود.

زنگ‌های خطر در بین اتحادیه‌ها به صدا درآمد. کمیته نمایندگی کارگر فعالیت‌های خود را وسعت بخشید و حمایت وسیع تمام اتحادیه‌ها را به دست آورد. اتحادیه‌های قدیمی و محافظه‌کارتر از این می‌ترسیدند که تمام پول‌های مزایای تامینی خود را از دست بدهند. بین سال‌های ۱۹۰۱ تا ۱۹۰۶ تعداد آرای کاندیداهای کارگران به شدت افزایش یافت. در انتخابات سال ۱۹۰۶ چهل‌وچهار نماینده طبقه کارگر و یک دوجین کاندیداهای کارگر- آزادیخواه به پارلمانی راه یافتند. دولت لیبرال سال ۱۹۰۶ از نزدیک با نمایندگان طبقه کارگر در مجلس همکاری داشت.

یکی از کارهای اولیه دولت جدید، گذراندن قانون اختلافات کار سال ۱۹۰۶ بود که خطر تصمیم دیگری از نوع تاف ویل را از بین برد. این قانون مقرر می‌دارد که دادگاه نباید هیچ ادعای مطرح شده علیه اتحادیه‌ها در مورد بازیافت خسارات وارده توسط اتحادیه یا اعضای آن را بپذیرد. با این قانون قابل توجه، صندوق‌ها و وجوه اتحادیه‌های کارگری از مسوولیت‌های خسارات حقوقی نجات یافتند.

در پایان سال ۱۹۱۳ تعداد اعضای اتحادیه‌های کارگری انگلیس به چهار میلیون نفر رسید. در سال ۱۹۲۰ بیش از هشت میلیون نفر شد. در انتخابات عمومی سال ۱۹۲۳، حزب کارگر، ۱۹۱ نماینده در مجلس داشت و در انتخابات سال ۱۹۲۹ این تعداد به ۲۸۷ نفر رسید. در شب آخر بحران بزرگ اقتصادی ۱۹۲۹ حزب کارگر به عنوان یکی از دو حزب سیاسی بزرگ کشور، حزب لیبرال را کنار زده بود. در انتخابات عمومی برگزار شده در پایان جنگ جهانی دوم، حزب کارگر پیروزی خردکننده‌ای را با دوازده میلیون رای و اکثریت بزرگی در مجلس عوام (نمایندگان) به دست آورد. در کمتر از ۵۰ سال یک حزب سیاسی کاملا تازه از درون جنبش کارگری در جامعه دموکراتیک سر برآورده بود و مقام سیاسی اول در کشور را احراز کرده بود. حزب کارگر فورا کوشید برنامه‌های قدیمی در مورد سوسیالیستی کردن ابزار تولید در صنایع اساسی (زغال، حمل‌ونقل، ارتباطات، بانک انگلستان، خدمات و نیازمندی‌های عمومی، آهن و فولاد) را به‌صورت قانون درآورد تا به‌عنوان بخشی از اقتصاد برنامه‌ریزی شده هدف مدت‌ها دنبال شده و قدیمی خود یعنی خارج کردن کار از بازار خصوصی سرمایه‌داری را به مرحله اجرا گذارد.