تاریخ صنعتی‌شدن خاورمیانه-1

چارلز عیسوی

عکس: صنایع دستی در منطقه خاورمیانه پیش‌از صنعتی شدن

منطقه‌ای که امروز خاورمیانه نامیده می‌شود و از سرنوشت‌سازترین مناطق جهان به حساب می‌آید، در فرآیند طولانی تاریخ خود هرگز صنعتی‌شدن به معنای آنچه در غرب اتفاق افتاد را تجربه نکرده است. درباره اینکه چرا چنین وضعیتی رخ داده و توسعه صنعتی به این منطقه راه نیافت باید کالبدشکافی دقیقی انجام شده و نقش سیاست، اقتصاد، فرهنگ را در هر کشور از منطقه و به طور کلی بررسی کرد. چارلز عیسوی، پژوهشگر تاریخ اقتصاد که پیش از این در همین صفحه بخش‌هایی از کتاب اقتصاد ایران را چاپ کرده‌ایم، در کتاب «تاریخ اقتصاد خاورمیانه» این مساله را باز نمی‌کند، اما اطلاعات ارزشمندی از وضعیت صنعت در هر کشور از خاورمیانه و از جمله ایران را تشریح کرده است که در چند شماره از نظر شما می‌گذرد.

خاورمیانه نیز همچون بسیاری بخش‌های جهان در دویست سال اخیر فرایند صنعت‌زدایی و صنعتی کردن مجدد را از سر گذرانده است. زوال صنایع دستی تا پس از جنگ جهانی اول ادامه یافت. تا آن زمان تحولی دیگر به راه افتاده بود. رشد صنعت کارخانه‌ای جدید که در دهه ۱۸۹۰ آغاز شد، در دهه‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ شتاب یافت و از جنگ جهانی دوم به بعد با آهنگی تند پیش رفته است، اما شاید تنها در دهه‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ بود که اشتغال فزاینده در کارخانه‌ها کسادی صنایع دستی را جبران کرد و بخشی از جمعیت که در استخدام صنعت بود به جای آنکه کاهش یابد، روی به افزایش نهاد.

پیشه‌وران در اصنافی سازمان‌یافته بودند که اغلب محافظه‌کار و بازدارنده بود، ابزارهای به نسبت ابتدایی را به کار می‌گرفت و دسترسی ناچیزی به سرمایه داشت. اغلب صنایع دستی از قرون وسطی روی به زوال نهاده بودند و شواهدی در دست است که تا قرن هجدهم، یا حتی زودتر از آن، برخی از این صنایع از رقابت نساجی هند و از آن بیشتر از رقابت کالاهای اروپایی لطمه دیده بودند. بدین سان در همان قرن فینه‌های تونسی بخشی از بازار صادرات به فرانسه را از دست داد و صنایع دستی الجزایر به سراشیب زوال افتاد. در مصر و سوریه صادرات کتان و پارچه‌های نخی و نخ به فرانسه و انگلیس در نیمه دوم قرن هجدهم سقوط کرد و این هم به سبب تعرفه‌های حمایتی در کشورهای واردکننده، هم به سبب پیشرفت تکنولوژی در اروپا و هم به سبب تنزل کیفیت این کالاها بود. این کالاها به گونه‌ای فزاینده جای خود را به صادرات پنبه خام، الیاف کتان و پشم سپردند. در مقابل وارد کردن کالاهای پشمین و نیز کاغذ، شیشه، کالاهای فلزی و دیگر کالاهای ساخته شده از اروپا به سرعت بالا رفت. نشانه‌هایی هست از اینکه تولید و صدور پارچه‌های ابریشمین در بورسه در اواخر قرن هجدهم کاهش یافت و این با افزایش بسیار صادرات ابریشم خام همراه بود. در بخش‌های اروپایی امپراتوری عثمانی مانند استانبول، سالونیک و ادرنه نیز صنعت نساجی روی به کسادی نهاد. ناظران اروپایی هم با چند استثنا، از کیفیت صنایع دستی خاورمیانه بسیار انتقاد می‌کردند.

اما نباید در ترسیم این تصویر گزافکاری کنیم. شهرهای منطقه مسکن صدها هزار پیشه‌ور بود که بخش عمده نیازهای منطقه به کالاهای ساخته شده را پاسخ می‌گفتند. از این میان به‌خصوص شهرهای استانبول، بورسه، سالونیک، ازمیر، آنکارا و توقات در ترکیه، حلب و دمشق در سوریه، بغداد و موصل در عراق، اصفهان، تبریز، یزد، کاشان، شیراز و همدان در ایران، قاهره، محله، اسیوط و فیوم در مصر و تونس، فاس و مراکش در شمال آفریقا شایان توجه بودند. در بسیاری از حرفه‌ها تقسیم‌کاری دقیق میان شهرها بود و هر شهر در یک مرحله از تولید تخصص داشت. بدین سان، در سال ۱۸۳۹ یک منبع روسی چنین گزارش داد: «کیندیاک یا بوغاز در اماسیه و ملطیه بافته می‌شود، در حلب و توقات رنگ می‌شود و در موصل جلا می‌بیند... آستر و بورله بیشتر در شهرهای زیله و نواحی مجاور این پاشانشین بافته می‌شود، بازرگانان پارچه را در آنجا می‌خرند و برای پرداخت به اماسیه و توقات می‌برند.» بیشتر و شاید اغلب دهکده‌ها صنایع دستی ساده‌ای از خود داشتند که بخشی از نیازهای اساسی ایشان را برآورده می‌کرد.

جنگ‌های انقلاب فرانسه و نیز جنگ‌های ناپلئونی مجالی برای منطقه پیش آورد، اما در دهه‌های ۱۸۲۰ و ۱۸۳۰ خاورمیانه با رقابت بی‌امان اروپا روبه‌رو شد. سیل کالاهای ارزان از کارخانه‌ها سرازیر بود و وجود صلح و امنیت بیشتر در مدیترانه و نیز بهبود کشتیرانی حمل‌ونقل کالا با قیمت ارزان را میسر کرده بود. بر اینها باید اثرات پیمان‌های تجاری گوناگون را نیز بیفزاییم که تعرفه‌های وارداتی را در حدی پایین نگاه داشت و بازارهای منطقه را گشود. نتیجه این شد که در ترکیه و ایران تعرفه‌هایی که تولیدکنندگان داخلی می‌پرداختند بالاتر از تعرفه‌های وارداتی و دیگر تعرفه‌های برعهده خارجیان بود.

نخست، تاثیر این جریان به بندرها و مناطق ساحلی محدود می‌شد، اما با توسعه راه‌آهن و بهبود حمل‌ونقل از طریق راه‌ها در دهه‌های آخر قرن نوزدهم، ‌دیگر مناطق درونی نیز تحت تاثیر قرار گرفت. این تاثیر بر بسیاری از حرفه‌ها فاجعه‌بار بود. در سال ۱۸۴۵ کنسول فرانسه گزارش داد که شمار کارگاه‌های بافندگی در حلب به ۱.۵۰۰ و در دمشق به ۱.۰۰۰ رسیده، حال آنکه این دو شهر بر روی هم پیش از آن ۱۲.۰۰۰ کارگاه داشتند. در سال ۱۸۶۲ کنسول انگلیس در حلب گزارش داد که در ده سال گذشته شمار کارگاه‌های بافندگی از ۱۰.۰۰۰ به ۲.۸۰۰ و محصول از ۴ میلیون قواره به ۵/۱ میلیون رسیده است.

در سال ۱۸۶۸، بنابر گزارش یک کمیسیون دولتی طی ۳۰ تا ۴۰ سال گذشته، شمار کارگاه‌های پارچه‌بافی در استانبول از ۲۷۵۰ به ۲۵، شمار کارگاه‌های زری‌بافی از ۳۵۰ به ۴ و شمار کارگاه‌های تولیدکننده پرده‌ای‌های ابریشمین از ۶۰ به ۸ رسیده بود، بیشتر از آن، در سال ۱۸۳۸ شمار کارگاه‌های پنبه و ابریشم «روی به کاهش داشت.» در سال ۱۸۴۳ نزدیک به ۲۰.۰۰۰ قواره پارچه لباس تولید می‌شد، اما تا سال ۱۸۴۶ محصول به ۱۳.۰۰۰ قواره و تا سال ۱۸۶۳ به ۳.۰۰۰ قواره کاهش یافته بود. درباره ایران ارقامی در دست نیست، اما گزارش‌های کنسول‌های انگلیس نشان می‌دهد که روندی همانند در آنجا در کار بوده است. در عراق آمار پراکنده نشان می‌دهد که پس از آنکه آبراه سوئز قیمت منسوجات وارداتی را پایین آورد، کارگاه‌های نساجی دستی به سرعت زوال یافت. در تونس محصول پنبه، پارچه‌های نخی، ابریشمی و قماش، ابزارهای فلزی، چرم، سفالگری و سرامیک به شدت از رقابت خارجی صدمه دید و نخست باقیمانده بازارهای صادراتی و آنگاه بخشی عمده از بازار داخلی را از دست داد. از دهه ۱۸۷۰ صنایع دستی

مراکش - نساجی، ساختن فینه، سفالگری، فلزکاری، شیشه‌گری، تولید سلاح‌های آتشین و دیگر صنایع - دست کم در مناطق ساحلی لطمات بسیار از رقابت خارجی دید. قیمت یک یارد پارچه نخی انگلیس از ۷ فرانک در سال ۱۸۰۰ به ۳ فرانک در ۱۸۳۰ و ۰۶ سانتیم در ۱۸۶۰ رسید.

با این همه نباید درباره سرعت و دامنه این تباهی گزاف‌گویی کرد. به سبب نارسایی حمل‌و‌نقل صنایع دستی در درون کشورها، بیش از مناطق ساحلی دوام آورد. بدین سان، در ترکیه گزارش‌های کنسول‌ها نشان می‌دهد که در دوره ۱۹۱۴-۱۸۸۵، کارگاه‌های دستی و نیز صنایع دستی مس، چرم و چوبکاری در شهرهایی چون ماردین، دیاربکر، ملطیه و حتی قونیه فعال بود، در آستانه جنگ جهانی اول نزدیک به ۱۰.۰۰۰ کارگاه دستی نساجی در آناتولی غربی (مثلا منیسا، بوردور، ونیزلی) و چند هزار کارگاه در بخش‌های شمال شرقی مشغول به کار بود. این را نیز بیفزاییم که در ترکیه، همچون کشورهای دیگر، بافندگان می‌توانستند با استفاده از نخ خارجی هزینه تولید را کاهش بسیار دهند و بدین سان انقلاب صنعتی که ریسندگان را از پهنه بیرون رانده بود، فرصتی ناپایدار به بافندگان ارمغان کرد. در مصر نیز وضع چنین بود: بنابر آمار سال ۱۸۷۳ نزدیک به ۳۰.۰۰۰ نفر و بنابر سرشماری ۱۹۰۷ بیش از ۳۰۰.۰۰۰ نفر در صنایع دستی و کارگاه‌های کوچک اشتغال داشتند که از رقم دوم ۴۵.۵۰۰ نفر بافنده بودند و این به معنای ۲۷درصد افزایش نسبت به سال ۱۸۹۷ است. این رقم را افزایشی به میزان ۵۳ درصد در ارزش نخ‌های پنبه‌ای، پشمی، ابریشمین و دیگر نخ‌ها در همان دوره تایید می‌کند. بسیاری از حرفه‌ها تا بعد از جنگ جهانی دوم همچنان برجا بود.

در سوریه، در سال ۱۸۸۰ «چنین برآورد شد که سالانه نزدیک به ۵ میلیون یارد از همه نوع پارچه تولید می‌شود که بخش عمده آن به مصر، روملیا و رومانی و دیگر نقاط صادر می‌گردد.» واردات نخ پنبه‌ای از ۶۰ تا ۷۰ هزار پوند در دهه ۱۸۹۰ به ۶۵۰ هزار پوند در سال‌های ۱۲-۱۹۰۸ رسید و واردات نخ ابریشم نیز به همان میزان بالا رفت.در سال ۱۹۰۹ شمار کارگاه‌های بافندگی در سوریه ۲۰.۰۰۰ برآورد می‌شد. شمار پیشه‌وران فعال درست پیش از جنگ جهانی اول ۱۱۰.۰۰۰ نفر (در لبنان ۱۰.۰۰۰ نفر) برآورد می‌شد و در دهه ۱۹۳۰ هنوز نزدیک به ۴۰.۰۰۰ بافنده دستی و بسیاری دیگری از پیشه‌وران سرگرم کار بودند. در اوایل دهه ۱۹۰۰ دمشق که ابریشم خام چینی را به کار می‌برد، هنوز پارچه‌های ابریشمین مصر را تامین می‌کرد. در عراق نیز گونه‌ای تجدید حیات به چشم می‌خورد و در بغداد در سال ۱۹۰۷، تعداد ۹۰۰ کارگاه دستی نزدیک به ۵ میلیون یارد پارچه نخی و ۵۰۰.۰۰۰ یارد پارچه ابریشمی تولید می‌کردند. در ایران در سال ۱۹۵۰ هنوز نزدیک به ۲۰.۰۰۰ بافنده به کارگاه‌های دستی و شماری اندک بیشتر کارگر در دیگر حرفه‌ها به کار بودند. در تونس بسیاری از پیشه‌وران (مثلا ۲۵.۰۰۰ بافنده در سال ۱۹۴۶) و در مراکش نیز شمار بسیاری از آنان تا بعد از جنگ جهانی دوم برجا بودند.

در واقع، برخی از صنایع دستی به سبب افزایش تقاضای جهانی برای محصولاتشان رونقی یافتند. برخی از این صنایع مواد خام صادراتی فراهم می‌آوردند، مانند ابریشم در ترکیه، ایران و لبنان و تریاک و حنا و چرم در ایران. برخی از آنها کالاهای مورد پسند جهانگردان را می‌ساختند یا خارج از کشور خود مشتری‌هایی داشتند مانند اشیای مسین، چوب‌های حکاکی شده و زردوزی، اما نمونه برجسته قالی بود. از صدها سال پیش، شماری اندک از قالی‌های تجملی ایران و ترکیه به اروپا صادر می‌شد، اما تنها در حوالی سال ۱۸۷۰ بود که به سبب افزایش تقاضا در اروپا، کاهش هزینه حمل‌و‌نقل و سرمایه‌گذاری اروپاییان در صنعت قالیبافی ایران و ترکیه، تقاضای جهانی برای این کالا بالا رفت. در ترکیه، بازرگانان انگلیسی در دهه ۱۸۶۰ وارد صنعت قالی ازمیر شدند و در سال ۱۹۰۸ صنعت قالی‌شرق را با سرمایه ۴۰۰.۰۰۰ پوند که بعدها به یک میلیون پوند افزایش یافت، تاسیس کردند. تولید چند برابر شد و در سال ۱۹۱۳ صادرات قالی ترکیه به ۱۵۸۴ تن با ارزش ۶۰۰.۰۰۰ پوند رسید، این رقم در سال ۱۸۸۹ معادل ۳۰۰.۰۰۰ پوند بود، اما جنگ جهانی اول و جنگ استقلال صنعت قالی را در هم شکست.