طلاهای آمریکا درخدمت ناوگان جنگی اسپانیا

مترجم: جعفر خیرخواهان

اینگونه کردار به سایر طبقات اجتماعی نیز سرایت کرد. دولت استعدادهای کسانی را که می‌توانستند کارآفرینان کوچکی بشوند از طریق اعطای پست و مقام اداری می‌خرید و الگویی از اشتیاق به گرفتن پست و مقام دولتی به وجود می‌آورد که بخش عمومی را متورم می‌ساخت. نابرابری شدید یکی از ویژگی‌های این شیوه دولت رانتیری بود؛ فقط دو تا سه درصد جمعیت مالک ۹۷درصد خاک کشور بودند. جای تعجب نیست که اقتصاد نیز توسعه نیافته بود. صنعت در سده ۱۵۰۰ میلادی وجود خارجی نداشت و یگانه بخش‌های تولیدی همانا منسوجات و کشتی‌سازی بودند (لاراز ۱۹۶۳، مائورو و پارکر ۱۹۷۷). در آن زمان گرچه فعالیت‌های روستایی بسیار مهم‌تر بود، نظام کشاورزی بی‌نظم و منحرف شده بود و اسپانیا قادر به تولید غذای مردمش نبود (واسکوئز دی پرادا ۱۹۷۸). در زمان رونق شمش طلا، اسپانیا نه قادر به تغذیه مردمانش بود و نه قادر به تولید بسیاری از اقلام ضروری. کشور به تجارت جهانی وابسته بود که این تمایل بعدها بسیار تشدید شد.هنگامی که فلزات گرانبها به درون این ساختارهای اجتماعی - اقتصادی توسعه‌نیافته و نهادهای دولتی ضعیف سرازیر شد چه اتفاقی افتاد؟ چون مکتب سوداگری پارادایم مسلط توسعه‌ای آن دوران بود، سلطنت هابسبورگ هر تلاشی می‌کرد تا جریان شمش طلا را حفظ کند و تحت‌نظم درآورد. می‌خواست با تشویق صدور کالا و ممنوعیت صادرات شمش طلا قدرت دولت را افزایش دهد، با این فرض که مقدار ثروت جهان ثابت است. در عین حال، اعتقاد راسخ به این اصول فکری به معنای این نبود که خزاین به دست آمده از آمریکا عملا در داخل اسپانیا باقی می‌ماند (نگاه کنید به: الیوت ۱۹۷۰، ۶۵)

چون درصد زیادی از گنجینه آمریکا در همان ابتدا متعلق به دولت بود، سلطنت نوعی الگوی رفتاری به کار برد که بعدا صادرکنندگان نفت اقتباس کردند: اهدافش بزرگ و پرطمطراق و افق‌های زمانی‌اش کوتاه شد. چارلز پنجم، فیلیپ دوم و جانشینانشان بخش‌هایی از فلزات گرانبها را استفاده می‌کردند تا گسترش و دفاع از امپراتوری را تحقق بخشند. در عرض بیست سال، ‌ارتش اسپانیا به پانزده برابر اندازه اولیه رسید، درآمدهای بی‌شماری بهره‌برداری شد و نیاز دائمی به بودجه پدید آمد. تعجبی ندارد که مخارج دولت چنان بالا رفت تا به سطح درآمدها رسید و سپس از آن پیشی گرفت.

همانند رونق نفتی، پولی که در اسپانیا باقی ماند باعث شتاب برق‌آسای اقتصاد، رشد خیره‌کننده تجارت و گسترش خارق‌العاده صنعت شد. برای مدتی، اشبلیه به مرکز کسب‌و‌کار جهان تبدیل شد، مکانی که می‌شد گفت «تمام زندگی اروپایی و زندگی کل جهان به آن وابسته بود» (چائونو ۱۹۵۹ به نقل از والرشتاین ۱۹۷۴، ۱۶۵). ثروت به شهرهای والادولید، کادیز و مادرید سرازیر شد و گروه‌های خاص ثروتمند مرئی به وجود آورد. اگرچه توزیع ثروت شدیدا متمرکز باقی ماند، ورود سیل‌آسای فلزات گرانبها تحرک اجتماعی جدیدی درون اسپانیا و حسی عمومی از رفاه و بهزیستی به وجود آورد.

اما جلوه ثروت گول‌زننده بود. این رونق و رفاه ظاهری فرسودگی آهسته کشور از طریق مخارج عمومی افراط‌گونه را می‌پوشاند. گسترش امپراتوری و سلسله‌جنگ‌های سرنوشت‌ساز اروپایی که پس از آن درگرفت از نظر مالی فلج‌کننده بود و ثروت عظیم آمریکا را به سمت خود می‌کشید، چون فقدان پول به معنای شکست نظامی بود. با توجه به توسعه بیش از حد امپراتوری، مدت زیادی طول نکشید تا روند بودجه‌های نامطلوب شکنندگی و ضعف درازمدت اسپانیا را برملا سازد. برای مثال در ۱۵۷۴ فیلیپ دوم بیست میلیون فلورین خرج کرد اگرچه بودجه دولت فقط دوازده میلیون فلورین بود، بیش از نصف این مخارج نظامی برای حمایت از ناوگان دریایی مدیترانه و ارتش فلاندرها صرف شد (پارکر ۱۹۷۲، ۳۴-۲۳۳).

این مخارج تاثیر جدی بر دولت اسپانیا گذاشت. چون عرضه فلزات قیمتی، درآمد هنگفتی، خارج از مدار سنتی درآمدها در اروپا، در اختیار نظام مطلقه هابسبورگ می‌گذاشت، اهداف رژیم فراتر از جاه‌طلبی‌های معمول شاهانه اوج گرفت و به مخارج بیشتری منتهی شد. نظام سلطنتی لقمه‌هایی بزرگ‌تر از دهان خود برداشت در حالی که هم‌زمان ادغام و متمرکز ساختن اداری دولت را به تاخیر می‌انداخت که برای اهداف امپراتوری ضروری بود. برای مثال، سلطنت هیچ تلاشی نکرد تا کاستیل را به سایر قلمروها ضمیمه کند چون روابط کاستیل با آمریکا روابطش را با سایر قلمروهای همجوار متوقف می‌ساخت. همان‌طور که اندرسون (۱۹۷۹، ۷۱) می‌نویسد «[مقادیر عظیم نقره]... به این معنا بود که حکومت استبدادی در اسپانیا می‌توانست از وحدت آهسته مالی و اداری صرف‌نظر کند، وحدتی که پیش‌شرط حکومت استبدادی در جاهای دیگر بود.» در اصل، [انباشت] فلزات گرانبها جایگزین دولت‌سازی شد که سایر هویت‌های اروپایی طی این دوره سرگرم انجام آن بودند.

مخارج دولت همچنین یکی از نخستین نمونه‌های بیماری هلندی را به وجود آورد. پس از افزایش اولیه در تولید صنعتی به دلیل افزایش تقاضا (که هنوز نمی‌توانست خود را با افزایش عرضه پول وفق دهد)، تولیدات اسپانیا سقوط کرد و تورم شتابان و پول اضافه ارزش یافته اسپانیا باعث تشویق واردات شد. ابریشم و پنبه، کالاهای فلزی، اسلحه و ظروف منزل، کتاب و کاغذ از بقیه اروپا به کشور سرازیر شد که اغلب با رضایت شاه بود. در ۱۵۴۸ نمایندگان مجلس والادولید عرض‌حالی خدمت شاه آوردند تا اجازه دهد کالاهای ارزان‌تر خارجی به منظور جلوگیری از افزایش هزینه‌های زندگی وارد شود. آنها همچنین درخواست کردند تا صدور محصولات کاستیلی حتی به مستعمرات در دنیای جدید ممنوع شود.