خاطرات- نظام بانکی در خاطرات محمد یگانه-۱
هژبر یزدانی از گوسفندفروشی شروع کرد
محمد یگانه، رییس کل بانک مرکزی در خاطرات خود از ریاست بر این نهاد مهم به رفتارهای هژبر یزدانی میرسد و گوشهای از کارنامه او را در این عرصه توضیح میدهد که میتواند درسآموز باشد. *این آقای هژبر یزدانی اصلاکی بود آقا؟ چگونه اینقدر مشهور شد و شما چه تجربیاتی با ایشان داشتید؟
این شخص را هم من به هیچوجه نمیشناختم تا موقعی که رییس بانک مرکزی شدم، حتی همچین سوالی را هم خیلی شبیه آن را شاه از من کردند که البته ایشان میشناختند ولی راجع به مسائل مالی ایشان و غیره که ایشان از کجا میآورند این پولها و ارتباطاتشان چیست و غیره، شاه از من سوالاتی کردند که بعد به حضورشان گفتم بایستی ما رسیدگی بکنیم به حضورتان عرض بکنیم و بعد جریانات را هم به اطلاعشان رساندم که حالا در این بحث میآید، البته هژبر در سابقهاش خودش اهل سنگسر بود و سوابقش را میگویند چوپان بوده.
* بله
و بعد ایشان به چوبداری مشغول بوده گوسفند میخریده و میآورده به قصابها میفروخته از این طریق پول زیادی به دست آورده بود. شخص بسیار فعالی بود، ولی تحصیلاتی نداشت. قیافه خیلی نسبتا خوش و جذابی داشت و خیلی جاهطلب بود و این توانسته بود روابطی ایجاد بکند با عالیترین مقامها در کشور، اولین و مهمترین شاید پشتیبان ایشان تیمسار دکترایادی بود که طبیب مخصوص شاه بود. ایشان چون بهایی بود هژبر یزدانی و ایادی هم بهایی بودند از این طریق با هم تماسهایی داشتند و علاقه داشت کمک بکند به هژبر، ولی غیر از این علاقه ایشان از مادیات هم استفاده میکرد. بله هژبر کمکهایی میکرد یا کمیسیونهایی حقالعملهایی نسبت به کمکهایی که آقای ایادی کرده بودند به ایشان میکرد، ایشان به تدریج از این رشته چوبداری خودش خارج میشود و شروع میکند به خرید مستغلات و کارخانجات به اصطلاح Agro-business شرکتهای کشت و صنعت ایجاد کردن. صاحب شرکتهای متعددی میشود و با یک مقدار asset یک دارایی بسیار بسیار هنگفت و مساله این بود که این پولها از کجا آمده و به این مقدار؟ یک عده فکر میکردند که حتی شاه هم آن سوال را کرد، فکر میکرد که ایشان frontیست، جبههای است از بهاییها که بهاییها پولهای خودشان را که ثروتمند هم هستند تعداد زیادی میدهند به ایشان، ایشان سرمایهگذاری بکند. ولی آن موقع ما رفتیم و در بانک مرکزی مطالعاتی که کردیم معلوم شد بیشتر این پولها خودش با مقداری پولی شروع کرده ولی بعدا میرود از بانکها قرض میکند و با پول بانکها از این دست به آن دست شروع کرده این کارخانه را خریدن، آن زمین را خریدن، قیمتش بالا رفته مقداری فروخته استفاده کرده و مرتب هم به این و آن پول میدهد و خودش را به این ترتیب نگه داشته و خودش هم میدیدید انگشترهایی دارد برای اینکه مردم را خیلی impress بکند انگشترهای.
* الماس
الماس خیلی بزرگ، بله داشت چند تا در دستش و در سینهاش از گردنش یک جواهرات زیادی آویزان میکرد و غیره. و موقعی هم که میرفت با سه چهار تا لیموزین و غیره و اینها که در داخلش افرادی بودند برای حمایت جانش اینها، با bady-guard هایی میرفت که حتی نخستوزیر کشور هم آن bady-guardها را نداشت چه برسد به وزرا. خودش یک Institution این شخص شده بود، ولی حساب و کتاب زیادی هم توی کارش نبود. ما که مطالعاتی کردیم در آن موقع دیدیم که ایشان رفته از سیستم بانکی در حدود هفتصد هشتصد میلیون تومان پول قرض کرده، این در حدود هزار و نهصد و فرض کنید هفتاد و چهار است یا ۷۵ است و این سرمایهگذاریها را هم کرده این ثروتهایی هم که دارد assetهایی که دارد در اختیارش این داراییها است کم و بیش به همان اندازه است. ولی برای اینکه این سرش از میان سرها در بیاید دارای پرستیژی بشود مردم برایش احترامی قائل بشوند این از یک نقطهنظر البته، این میخواست ریاست یکی از بانکها را داشته باشد این یکی. دوم هم به این نکته رسیده بودم که اگر شما نفوذی در بانکی داشتید از این بانک میتوانید از منافعش استفاده بکنید. مثلا میرفت رییس شعبهای را در فلان جا میدید و فرشی میداد و پولی میداد و کمیسیونی به او میداد و از طریق ایشان مثلا چهل میلیون تومان قرض میکرد، صدمیلیون تومان، دویست میلیون تومان قرض میکرد یا هر چی.موقعی که اعلیحضرت این حرف را به من زدند موقعی بود که ایشان افتاده بود به این که اجازه ایجاد یک بانکی را بگیرد و در بانک مرکزی هم ما مخالفش بودیم که ایشان بانکدار نیست سوابق بانکی ندارد فقط برای اینکه یک پرستیژی داشته باشد در اجتماع یا اینکه مردم بیایند سپرده بگذارند ایشان هم اینها را بردارد استفاده بکند. بنابراین شاه هم این را میدانست و فکر میکرد که این راه صحیحی نیست و ایشان یک شخص فعالی است اگر فعالیت خودش را متمرکز بکند در رشته کشت و صنعت و دامداری و اینها بیشتر میتواند در مملکت فعال باشد و نتیجه از کارهایش عاید بشود هم برای خودش هم برای مملکت. بنابراین این نظری که شاه داشت درباره این شخص تقریبا تطبیق میکرد با آن نظری که ما در بانک مرکزی داشتیم. ولی از طرف دیگر هم چون هر روز طبیب شاه پیش شاه بود و از این شخص حمایت میکرد بنابراین ایشان در یک موقعیت ناراحتکنندهای قرار داشتند و نمیخواستند خودشان دستور بدهند که چه بشود چه نشود این است که مسوولیت را سعی میکردند پاس بدهند به این دستگاهها که دستگاهها خودشان رفتار بکنند با این شخص، البته غیر از ایادی هم بایستی بگویم پشتش ساواک وجود داشت. تیمسار نصیری، ثابتی که ثابتی هم بهایی بود و روابطی داشتند. بعد انصاری به خاطر روابطی که با ایادی داشت و غیره. ایشان کمک میکرد در دربار افرادی بودند که از او پشتیبانی میکردند.
ارسال نظر