مخالفت با میریت رضا فلاح

مساله به این صورت بود که مخالفان و تعدادی از نمایندگان مجلس پیش آقای کاشانی می‌آمدند و اظهار نارضایتی می‌کردند. آیت‌ا... کاشانی مخالفتی با تصویب این لایحه در نوبت اول نداشت، چون وضعیت بحرانی کشور را خوب درک می‌کرد؛ ولی تمدید آن را برای یک سال دیگر تحمل نمی‌کرد. البته باید پذیرفت که دکتر مصدق وقتی که اختیارات را از مجلس گرفت، توانست قوانینی را تصویب کند که هر اصلاح‌طلبی آن را آرزو می‌کرد؛ یعنی نمی‌خواست که از این قدرت به نفع خود سو‌استفاده کند و بارها تاکید می‌کرد که من مستبد نیستم.

او روحیه‌ای داشت که می‌گفت مجلس در وضعی است که مانع تصویب این قوانین است. این یکی از موارد اختلافی بود که میان آقای کاشانی و دکتر مصدق به وجود آمد. اختلاف دیگر بر سر موضوع انتصابات دکتر مصدق بود. آقای کاشانی می‌گفت: شما همیشه می‌گفتید که تا قبل از من تمام نخست‌وزیران آلت دست سفارت انگلیس بودند؛ حالا چطور شما خودتان سهام‌السلطان بیات را که با شما نسبت فامیلی دارد در راس هیات‌مدیره شرکت نفت قرار دادی، با انتصاب سرلشگر محمد دفتری به ریاست گارد مسلح هم مخالفت نکردی؟ چون زمانی که می‌خواستند آقای کاشانی را تبعید کنند، او به عنوان فرمانده دژبان، ایشان را با رفتاری توهین‌آمیز دستگیر کرد و آقای کاشانی هم از او خیلی دلخور بود. در مورد انتصاب رضا فلاح در شرکت نفت هم مخالفت کردند، چون معتقد بودند او کسی است که نشان از ملکه انگلیس گرفته و شایسته نیست به عنوان مشاور نزدیک در امور نفتی تعیین شود. در شرکت نفت افرادی از قبیل مهندس پرخیده و حسن رضوی نظر مساعدی نسبت به فلاح نداشتند و او را انگلوفیل می‌دانستند. این مخالفت‌ها کم‌کم علنی شد و کار به جایی رسید که یک روز در منزل ما که آیت‌ا... کاشانی هم حضور داشت و همه برای صرف ناهار دعوت داشتند، پدر و عموی من که با ایشان فامیل بودند و در واقع با ایشان بزرگ شده بودند به ایشان پیشنهاد کردند ما ترتیبی دادیم که شما برای معالجه به فرانسه بروید؛ گذرنامه و ویزا هم برای شما آماده کرده‌ایم. ایشان گفت بهتر است در این مورد با دکتر مصدق مشورت کنم. پس از مشورت، دکتر مصدق به ایشان می‌‌گوید شما باید در ایران باشید و از این قبیل حرف‌ها. بدبین‌ها که در اطراف آقای کاشانی بودند، می‌گفتند که دکتر مصدق می‌خواهد شما بمانید چون اختلاف به جای باریک کشیده خواهد شد و مصدق قصد دارد از محبوبیتی که داریدکاسته شود؛ در حالی که در چنین نزاع و کشمکشی معلوم نیست اگر آقای کاشانی تضعیف می‌شد این به نفع مصدق باشد.

رسولی: به نظر شما چه کسانی بیشتر به اختلافات دامن می‌زدند؟

دکتر نراقی: به نظر من دکتر بقایی، با موضعی که داشت، عاملی شد برای تشدید اختلاف.

او آدم سرسخت و لجوجی بود و از زمانی که در مجلس پانزدهم لایحه نفت مطرح شد و نمایندگان اقلیت به‌خصوص مکی در برابر تصویب لایحه الحاق گس - گلشائیان مقاومت کردند بقایی با آیت‌ا... کاشانی خیلی نزدیک شد. زمانی که بقایی در موضع مخالف دکتر مصدق قرار گرفت، با سرسختی و لجاجتی که از خود نشان داد،‌ از علاقه آیت‌ا... کاشانی نسبت به خود بهره‌مند شد. مثل اینکه تجربه ثابت کرده مخالفت اشخاصی که برای نان مبارزه نمی‌کنند وقتی در موضع مخالفت قرار می‌گیرند، دیگر کسی جلودارشان نمی‌شود. باید گفت زمانی که دکتر فاطمی به وزارت‌خارجه منصوب شد، با افکار خاص خودش، این جریان اختلاف را تشدید کرد.

البته شخص دکتر مصدق هم، چون نسبت به شاه بدبین بود، مخالفتی با اقدامات فاطمی نکرد؛ کمااینکه وقتی فاطمی در روز ۲۵ مرداد که شاه کشور را ترک کرده بود، آن نطق تند را در میدان بهارستان کرد دکتر مصدق، ایرادی به او نگرفت. بنده وقتی از دکتر صدیقی سوال کردم آیا دکتر مصدق اعتراضی به سخنان فاطمی نکرد، گفت: نه، اعتراضی نداشت. نباید فراموش کرد که دکتر مصدق، به‌رغم همه جنبه‌های مثبتی که داشت، شخصی انتقام‌جو هم بود. یادم هست که ابراهیم خواجه‌نوری در مجلس سنا گفته بود: این آقای دکتر مصدق که به ما می‌گفت اگر نفت ملی شود روزی ۳۰۰هزار پوند نصیب مردم خواهد شد این چه شد؟ ما که ندیدیم.

بعد مثالی زد و گفت در یک روستا فردی بود که هر وقت چیزی گم می‌شد مردم به او مراجعه می‌کردند تا دعا کند و شیء گمشده پیدا شود. در یک مورد که مردم به او مراجعه کردند تا دعا کند بلکه گاوشان پیدا شود، گاوی که خیلی قشنگ و موردتوجه اهالی بوده، هرچه دعا کرد گاو پیدا نشد. مردم ده که خیلی ناراحت بودند خطاب به او گفتند آنقدر دعا کنید تا گاو پیدا شود وگرنه ما از در خانه‌ات تکان نمی‌خوریم. پس از مدتی، بالاخره یکی از روستاییان به آقا گفته بود حالا که گاو پیدا نشد، لااقل یک کاری کن ما شاخش را ببینیم، بلکه دلمان خوش باشد. وقتی که مجلس منحل شد، شاید فردای آن روز، ظهیر‌الاسلام که شوهر خواهر مصدق بود به مناسبتی به دیدن دکتر مصدق رفت. دکتر مصدق به او گفته بود از شما می‌خواهم که خواجه‌نوری را ببینید و به او بگویید این شاخی را که قبلا در مجلس از آن حرف زدی به ... یعنی اینقدر انتقام‌جو بود و زخمی را که دیگران به او زده بودند، فراموش نمی‌کرد. این روحیه که هیچ ربطی به سیاستمداری ندارد متاسفانه در بسیاری از ماها وجود دارد و اغلب موارد به زیان جامعه تمام می‌شود.