جبهه ملی و سالاد روسی

پادگان در جواب گفت: بعد خودمان می‌رویم حکومت تشکیل می‌دهیم! باور بفرمایید عینا همین عبارت را گفت. روز ۲۸ مرداد که حکومت مصدق سقوط کرد، ‌من در منزلم در باکو به اخبار رادیو گوش می‌دادم که ناگهان تلفن صدا کرد. گوشی را که برداشتم آقای قیامی بود. گفت: اگر آب در دست داری نخور؛ بیا،‌من جلوی عمارت فرقه منتظرت هستم. با حالتی پریشان که برای این پیرمرد چه اتفاقی افتاده به راه افتادم. وقتی او را دیدم، سلام کردم بلافاصله مچ دستم را گرفت و بدون آن که کلامی با من حرف بزند، مرا با خود تا در اتاق پادگان برد. وقتی رسیدیم، در اتاق او را باز کرد و در حالی که فقط سرش را داخل اتاق کرد و هنوز دستم را گرفته بود رو کرد به پادگان و گفت: آقای‌پادگان، مصدق معلق هفتمش را هم زد، بفرمایید حکومت‌تان را تشکیل بدهید! بعد رو به من کرد و گفت: خواستم تو هم شاهد باشی، همین. بعد از مرگ استالین و مسائلی که در پلنوم چهارم مطرح شد، در درون حزب توده دودستگی به وجود آمد و هر گروه طرف مقابل را به نادرستی متهم می‌کرد. عده‌ای می‌گفتند روش شما در برابر مصدق درست نبود و خیانت کردید و در مقابل گروهی دیگر می‌گفتند، این دستورالعملی جهانی بود که ما عمل کردیم. به نظر من اگر در آن زمان حزب توده لبه تیز حمله خود را متوجه مصدق نکرده بود شاید وقایعی که بعدا پیش آمد و گرفتاری‌هایی برای جامعه ما رقم زده شد، رقم‌ زده نمی‌شد.

ببینید خودخواهی و منش بعضی از سران حزب توده به گونه‌ای بود که در لحظه‌های حساس مانع می‌شد تا حقیقت را در نظر بگیرند. به خاطر دارم زمانی که اختلاف میان شوروی و چین بالا گرفت من مسوول سازمان در مسکو بودم. موضع من و همفکرانم این بود که نباید در این مساله دخالت و اظهارنظر کنیم؛ در حالی که عده‌ای، همگام با سیاست شوروی، سعی کردند ما را مجبور کنند که اظهارنظر کنیم. جلسه‌هایی تشکیل شد که به علت شرکت نکردن ما، غالبا اکثریت نمی‌آورد و خلاصه جلسه‌ها را به هم می‌زدیم. خوب یادم هست که روزی رادمنش به من رو کرد و گفت: رفیق رضا، چرا این قدر ما را اذیت می‌کنید؟ گفتم یعنی چه!؟ مگر حالا مسائل مبتلابه ما در ایران تمام شده تا به دعوای چین و شوروی بپردازیم؟ رادمنش جوابی به من داد که هرگز آن را فراموش نمی‌کنم. او گفت: مقامات شوروی به ما می‌گویند خرجتان را می‌دهیم، ولی در مدت شش ماه گذشته که برنامه پیک ایران را می‌خوانیم، هنوز در مخالفت با چین مطلبی ننوشته‌اید؛ و افزود که شما می‌گویید به ما مربوط نیست، این قدر ما را اذیت نکنید. من در برابر این پاسخ خیلی عصبانی شدم و گفتم:

در پس آینه طوطی صفتم داشته‌اند

آنچه استاد ازل گفت بگو می‌گویم

رادمنش اوقاتش تلخ شد و رفت. به نظر می‌رسد که او از روی استیصال مجبور شده بود این حرف را بزند. بعضی دیگر از سران حزب توده هم همین طور بودند و همیشه در تضاد با خودشان قرار داشتند؛ ایرج اسکندری هم این طور بود.

رسولی: گذشته از مخالفت شوروی و حزب توده با دکترمصدق، بعضی از دوستان نزدیک ایشان و رهبران نهضت هم پس از مدتی راه خود را جدا کردند.... از جناب آقای احمد سمیعی خواهش می‌کنم در مورد موجبات شکاف در درون نهضت ملی و اختلاف‌های به وجود آمده که در نهایت به تضعیف و شکست نهضت انجامید، صحبت کنند.

سمیعی: اگر با نظر بی‌طرفی بخواهیم به این مطلب پاسخ بدهیم، ابتدا باید اوضاع جامعه در پنجاه سال پیش را در مدنظر قرار دهیم. در آن ایام، دو دیدگاه متفاوت ضد یکدیگر در جامعه ایران وجود داشت، حرکت به سوی پیشرفت و مخالفت با هرگونه دگرگونی در بنیادهای جامعه، البته رهبری هر دو دیدگاه هم با روحانیت بود، با سابقه‌ای تاریخی.

در انقلاب مشروطیت قشر عمده روحانیت تسلیم تفکر و حرکت به سوی پیشرفت شده بود؛ در حالی که در جریان نهضت ملی، هیچ گاه یک تفکر واحد در طبقه روحانیت حاکم نبود.اگر قبول کنیم قتل رزم‌آرا که نقشه آن به وسیله فداییان اسلام کشیده شد، یکی از علل تقویت نهضت و در نتیجه انسجام آن و بعد از چندی، روی کار آمدن دولت دکتر مصدق است، سخنی به گزاف نگفته‌ایم. حال در چگونگی پیشنهاد «جمال امامی» و قبول مسوولیت از سوی دکتر مصدق، تنها نکته قابل توجه گفته خود دکتر مصدق است که اگر من قبول مسوولیت نمی‌کردم شخصی که در دربار نشسته بود (سید ضیاء الدین طباطبایی) مصدر کار می‌شد و همه رشته‌ها پنبه!

ولی از همان ابتدای تشکیل دولت مصدق نحوه تفکر و اندیشه گروه‌هایی از روحانیت مشخص بود که آنان در پی برقراری حکومتی بر مبنای تفکر مذهبی در جامعه هستند. این فکر در عمل در جهت تایید نهضت ملی نبود، بلکه به شکست آن هم کمک می‌کرد. نکته دیگر که قابل‌مطالعه و بررسی است، ‌دیدگاه روشنفکران رهبری‌کننده نهضت بود؛ چون آنها هم به لحاظ تفکر گروهی مذهبی، عده‌ای غیر مذهبی و اکثریت هم بی‌تفاوت بودند.اعضای تشکیل‌دهنده رهبری نهضت، ‌از همان ابتدای تشکیل جبهه ملی که با تحصن در دریا در ۲۲ مهرماه سال ۱۳۲۸ شکل گرفت، از افرادی با عقاید و افکار مختلف، چه در زمینه مسائل داخلی و چه به لحاظ ارتباط با سیاست خارجی، بیشتر به «سالاد روسی» شباهت داشت تا یک تشکل منسجم با یک دیدگاه سیاسی و اجتماعی و مذهبی واحد!به همین مناسبت هم از همان آغاز تشکیل جبهه ملی، موجبات شکاف و چنددستگی در درون جمع آشکار بود و تا تشکیل دولت دکترمصدق به اوج رسید!البته با شروع نهضت، مبارزه با شرکت نفت، نه در رهبری، بلکه در نیروی فعال و پویایی از قاطبه مردم بروز کرد و عملا پیشاپیش رهبران به مبارزه جهت داد تا آنجا که مبارزه ملت ایران با شرکت نفت به صورت یک حرکت ملی در تاریخ ثبت شد، البته نقش دکتر مصدق و آیت‌ا... کاشانی در سمت و سو دادن به این نهضت ملی فراموش‌شدنی نیست.