شوروی فهمید که رقیب او آمریکاست

اما از دیدگاه سیاسی، جنبه‌های دیگری مورد نظر بود؛ یکی بروز جنگ سرد بود. همان طور که می‌دانید، در سال ۱۹۴۹ صف‌ها به کلی از هم جدا شده بود و استراتژی مهار یا انسداد (containment) و متوقف کردن شوروی در مرزهای سیاسی و جغرافیایی تحکیم شده در دستور کار سیاستمداران غربی، به خصوص آمریکا، قرار گرفت. گروهی در آمریکا بر آن بودند و مصلحت را در این می‌دیدند که برای جلوگیری از نفوذ خزنده و فزاینده کمونیسم، به خصوص در ایران، از جنبش‌های ناسیونالیستی حمایت شود. جرج آلن، دکتر هنری گریدی و جرج مک‌گی و دیگران چنین تفکری داشتند. از طرف دیگر، وجود رقابت بین انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها و شرکت‌های نفتی وابسته به این دو کشور جدی بود و به طور کلی ضوابط و هنجارهای بین‌المللی که به خصوص بعد از جنگ جهانی دوم در نظام جهانی مطرح شده بود و مسائلی از این نوع مورد نظر طرفداران ملی کردن صنعت نفت و شخص دکتر مصدق بود. آنان تاکیدشان بر این بود که با استفاده از ضوابط بین‌المللی و اصول حاکم بر حقوق بین‌الملل و بهره‌گیری از تضاد دو جبهه شرق و غرب از یک سو و رقابت جدی میان آمریکا و انگلیس از سوی دیگر، خواهند توانست در پیشبرد این مقصود موفق شوند.

رسولی: خیلی متشکرم. از آقای دکتر رضا تقاضا می‌کنم نظر خودشان را مطرح کنند.

دکتر عنایت‌ا... رضا: بنده ضمن تایید فرمایشات دکتر باوند معتقدم که موضوع نفت از همان آغاز رنگ سیاسی به خود گرفت. رقابت دیرینه میان روسیه و انگلستان در ایران، مردم را بر آن داشته بود که به نفت هم به عنوان یک مساله سیاسی بنگرند. جریان‌های بعدی هم سیاسی بودن مساله را تشدید کرد: در سال‌های ۱۹۳۲ و ۱۹۳۳ موضوع تمدید قرارداد نفت و همچنین در دوران جنگ جهانی دوم و سال‌های پس از آن باز مساله نفت به یک پدیده سیاسی بدل شد. در وقایع مربوط به آذربایجان موضوع نفت نزدیک بود موجب تجزیه ایران بشود؛ بنابراین، تفکیک مساله نفت به این صورت که پدیده‌ای اقتصادی بوده یا سیاسی درست نیست، بلکه این دو باهم ممزوج بودند. طرح دو فوریتی دکتر مصدق در مجلس چهاردهم در مورد ممنوعیت واگذاری امتیاز نفت به خارجیان و همچنین طرح ماده واحده غلامحسین رحیمیان مبنی بر لغو یک طرفه قرارداد نفت جنوب باز یک پدیده سیاسی بود.

در دوران جنگ جهانی دوم نقش آمریکا در پیروزی متفقین بسیار عمده بود؛ زیرا برای مقابله با آلمان به کشورهای اروپایی کمک کرد تا جبهه دومی بگشایند. با گشایش این جبهه دوم که شوروی بود، موقعیت آمریکا روز به روز ارتقا یافت. بگذریم از اینکه در دوران جنگ نیروی اتم ایجاد شد و بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی وضع خاصی به وجود آورد؛ اما پس از جنگ ملاحظه کنید که با طرح مارشال اصلا موقعیت به گونه‌ای دیگر شد. یکی اینکه فشار افکار عمومی در جهان و تلاش آمریکا سبب شد که انگلستان از مستعمرات خود، مانند هندوستان، مجبور به عقب‌نشینی شود به این ترتیب که بسیاری از کشورها به نحوی آزاد شدند و استقلال یافتند- که قصد ندارم وارد این بحث شوم. مساله دیگر، نجات اروپا از ویرانی‌های جنگ بود و طرح مارشال و کمک‌های آمریکا سبب شد که کشورهای اروپایی احیا شوند و چون انگلستان هم مستثنا نبود و به کمک‌های آمریکا نیاز داشت مجبور شد، علاوه بر از دست دادن مستعمرات خود، به آمریکا نزدیک شود. به اعتقاد بنده، نزدیک شدن انگلستان به آمریکا یک برخورد عقلایی برای بقای خودش بود. موضوع بااهمیت دیگر، مساله انرژی بود. آمریکا تا آن روز فقط به انرژی و نفت خودش متکی بود و نفت خاورمیانه در دست انگلستان بود. به طور قطع، آمریکایی‌ها درک می‌کردند که ذخایر نفتی جهان محدود است و برای تامین منابع بیشتر باید به سوی خاورمیانه روی آورد. آن زمان عربستان و عراق هنوز وضع روشنی از نظر منابع نفتی نداشتند و ایران در موقعیت برتری قرار داشت. شوروی هم به درون خود پرداخت و از منابع خودش استفاده می‌کرد؛ ولی استخراج از منابع داخلی برایش کافی نبود، چون منابع نفتی گروزنی آسیب دیده بود و استخراج و بهره‌برداری از نفت باکو محدود بود؛ مقداری نفت هم در منطقه سیبری بود که میزان استخراج از آن کافی نبود و شوروی باز هم به منابع جدید انرژی نیاز داشت. با توجه به تغییری که در وضعیت هندوستان بعد از جنگ پیدا شد، امکان نفوذ در اقیانوس هند برای شوروی میسر شد و تصمیم گرفت به هندوستان نزدیک شود.

پس از پایان جنگ دوم که قرار بود نیروهای متفقین خاک ایران را ترک کنند، نیروهای شوروی پس از فشارهایی که سازمان ملل متحد و آمریکا وارد کردند، مجبور به ترک ایران شدند، اما هنوز در منطقه آذربایجان نیروهای وابسته به خود را حمایت می‌کردند. آنان تسلیحاتی را که در جنگ با آلمانی‌ها به دست آورده بودند، در اختیار فرقه دموکرات آذربایجان قرار دادند تا بگویند ما اسلحه ندادیم. به هر حال، همان طور که می‌دانید، شوروی‌ها قطع نفوذ خود از ایران و پایان دادن به ماجرای آذربایجان را مشروط به گرفتن امتیاز نفت شمال ایران کردند که بالاخره هم موفق نشدند و مجلس پانزدهم این امتیاز را لغو کرد. در اینجا شوروی‌ها دریافتند که رقیب اصلی‌شان آمریکا است که توانسته با تقویت اروپا، این قاره را با خود متحد کند، اروپای متحدی که آمریکا در پشت آن قرار گرفته بود. رقیب دیگر شوروی کشور چین بود که در ظاهر انقلاب سوسیالیستی کرده، ولی در باطن مدعی اراضی سیبری بود و هنوز هم بر این ادعا باقی است. موضوع دیگری که شوروی را از آمریکا و اروپا دور کرد، آن بود که بلافاصله پس از پایان جنگ اعلام کرد کمک‌هایی که در دوران جنگ به شوروی شد پس نمی‌دهد و به این ترتیب در آن موقعیت، خودش را ایزوله کرد و در نتیجه طرح مارشال شامل این کشور نشد.