زکی‌یمانی در برابر آریل شارون

پس از جنگ ۱۹۷۳ میان اسرائیل و اعراب در بازار نفت و مناسبات کشورهای صادرکننده نفت و شرکت‌های کوه پیکر نفتی چه تحولاتی رخ داد:

آندره فونتن، سردبیر سیاسی روزنامه لوموند در دهه ۱۹۷۰ پاسخ این پرسش‌ها را در فصل سوم کتاب یک بستر و دو رویا داده است که در چند بخش می‌‌خوانید.

فرانسوا ژاکوب، منطق جانداران

در ۱۷ اکتبر ۱۹۷۳، درست در همان هنگامی که نیروهای ژنرال شارون از دریاچه تلخ عبور می‌کردند تا از پشت‌سر، نیروهای مصری را تحت محاصره قرار دهند، یازده کشور عربی تولیدکننده نفت، از جمله عربستان سعودی دارنده بزرگ‌ترین ذخایر شناخته شده نفت دنیا، صدور نفت خود را به کشورهایی که به دوستی با اسرائیل مشهور بودند مانند آمریکا، هلند، آفریقای جنوبی و پرتغال- که پایگاه جزایر آزور را برای استفاده به عنوان پل هوایی در اختیار آمریکا قرار داده بود- قطع کردند. ضمنا کشورهای مزبور اعلام داشتند که تا وقتی که سرزمین‌های اشغالی اعراب تخلیه نشده است، استخراج نفت خود را هر ماه به میزان پنج‌درصد کاهش خواهند داد. بیست و چهار ساعت قبل از این تاریخ کشورهای تولیدکننده نفت خلیج فارس به پیشنهاد شاه سابق ایران تصمیم گرفته بودند بهای نفت صادراتی را به میزان ۷۰درصد بهای اعلام شده افزایش دهند.

این تصمیم برای آمریکا که در آن زمان فقط شش‌درصد انرژی خود را از نفت خاورمیانه تامین می‌کرد، چندان خطری به شمار نمی‌رفت، ولی برای ژاپن که نوددرصد نفت خود را از خاورمیانه تامین می‌کرد، مترادف با خفقان بود. لذا هیات نمایندگی آن کشور در سازمان ملل متحد ناگهان تغییر موضع داد و در زمره کشورهای طرفدار اعراب در آمد. وضع اروپا هم بهتر نبود؛ زیرا نفت دریای شمال هنوز استخراج نشده بود و ذخایر نفتی اروپا هم برخلاف زمان جنگ شش روزه بسیار ناچیز بود. ضمنا کشور لیبی که در سابق کاملا در دست انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها بود بعد از کودتای سرهنگ قذافی به کلی تغییر جهت داده بود. انگلستان نیز در سال ۱۹۷۱ از کلیه مستملکات خود در شرق سوئز صرف‌نظر کرده و به شیخ‌نشین‌های خلیج فارس استقلال داده بود. ضمنا عراق و الجزایر و لیبی و عربستان سعودی نفت خود را ملی کرده بودند.

در ۱۹ سپتامبر ۱۹۷۲ شیخ زکی‌یمانی، وزیر نفت عربستان سعودی سهمیه‌بندی در تولید نفت را اعلام و اظهار داشته بود: «ارزش اضافی استفاده نشده درآمد آن عاید می‌گردد.» فردای آن روز نشریه تخصصی آمریکایی «نفت و گاز» نوشت: «از نظر وزارت خارجه آمریکا مساله انرژی بعد از مساله ویتنام حائز اهمیت است.»

در همان سال موسسه تکنولوژی ماساچوستس مشهور به «ام‌آی‌تی» گزارش مهمی تحت عنوان «حدود رشد» انتشار داد که سروصدای زیادی در دنیا برپا کرد. طبق این گزارش پیشرفت فوق‌العاده کشورهای صنعتی فقط در اثر اقتصاد شکوفای آنها نیست، بلکه در نتیجه شعار «خوشبختی از راه مصرف» و تشویق جامعه مصرفی است که روز به‌روز معنویات را به زوال و انحطاط سوق می‌دهد. نویسندگان این گزارش عقیده داشتند قبل از پایان قرن بیستم بهای قسمت عمده منابع مهم طبیعی تمام‌شدنی، با توجه به روال کنونی مصرف و افزایش آن در آینده، به طور سرسام‌آور گران خواهد شد و سه راه پیشنهاد کره بودند: اول، به رشد نامحدود همچنان ادامه داده شود؛ دوم، رشد را به طور اختیاری محدود سازند؛ سوم، کمبود منابع طبیعی، رشد را مجبور به توقف نماید. آنها تنها دو راه اخیر را قابل قبول دانسته و اظهارنظر کرده بودند در صورتی که منابع طبیعی کره زمین کمتر از حد نیاز بشر بشود، در وهله اول کشورهای صنعتی دچار بحران اقتصادی خواهند شد. ممکن است این بحران به مرحله‌ای که زندگی حیوانی و گیاهی را مورد تهدید قرار دهد نرسد یا برعکس، ممکن است دامنه آن به قدری وسیع شود که بشر را در معرض خطر نابودی قرار دهد. در صورت اخیر برای هر تعداد از افراد بشر که بتواند از بحران جان سالم به در ببرند دیگر در روی کره زمین چیزی باقی نخواهد ماند که بتوانند با استفاده از آن جوامع جدیدی ایجاد نمایند.

از میان این منابع طبیعی که به سرعت رو به کاهش می‌رود و تجدید شدنی هم نیست در درجه اول مواد سوختنی فسیل شده؛ یعنی زغال سنگ، نفت و گاز است که طبیعت در دوران‌های بسیار دور زمین‌شناسی آنها را برای رفاه بشر امروزی در دل زمین قرار داده است. در سال ۱۹۵۷، بلافاصله بعد از بحران سوئز، سه دانشمند بزرگ اروپایی، یعنی لویی آرمان فرانسوی رییس جامعه اروپایی انرژی اتمی (اوراتوم)، فرانتس اتزل آلمانی، نایب‌رییس جامعه زغال و فولاد اروپا و فرانچسکو جوردانی، دانشمند اتمی ایتالیایی با انتشار گزارشی تحت عنوان «یک هدف برای اوراتوم» به این صورت اعلام خطر کردند: «از این به بعد کمبود مواد سوختنی ممکن است باعث وقفه در پیشرفت اقتصادی اروپا گردد. وقایع اخیر و کمبود نفت ناشی از آن نشان داد که احتمال می‌رود روزی برسد که وارد کردن این نوع انرژی به شکل نامطمئنی درآید. در این صورت کشورهای صنعتی که نیاز مبرم به آن دارند تشویق به اعمال زور و فشار خواهند شد و وابستگی آنها به مناطق نفت‌خیز بی‌ثبات ممکن است منجر به آشوب‌های بزرگی در سراسر جهان گردد؛ علی‌هذا ضروری است که از نفت فقط به عنوان عامل رشد و پیشرفت استفاده شود نه یک حربه سیاسی.» تهیه‌کنندگان این گزارش پیشنهاد کرده بودند که اوراتوم به ساختمان نیروگاه‌های اتمی ۱۵میلیون کیلوواتی بپردازد تا بتواند واردات نفت و گاز خود را در سطح متعادل بی‌خطری نگاه دارد.

در آن هنگام هیچ‌کس توجهی به این تجزیه و تحلیل پیامبرگونه نکرد و علت آن هم اولا خصومت ژنرال دوگل با اوراتوم بود که عقیده داشت حاکمیت ملی فرانسه را در معرض خطر قرار می‌دهد و ثانیا به علت وقت و هزینه سرسام‌آوری بود که می‌بایست صرف ایجاد نیروگاه‌های اتمی گردد. پژوهش در راه یافتن منابع جدید انرژی که روزی بتواند جایگزین نفت شود نیز به جایی نرسیده بود و در سال ۱۹۷۳ تولید انرژی ناشی از اتم فقط یک‌درصد مصرف انرژی اروپا را تشکیل می‌داد. عدم توجه و بی‌تفاوتی زمامداران غربی نسبت به این مساله علت مهم دیگری هم داشت و آن این بود که هر ساله منابع جدی نفت و گاز کشف می‌شد که بیش از حد نیاز بود و به‌رغم افزایش مصرف که فقط در فرانسه بین سال‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۳ سه برابر شده بود، رقابت شرکت‌های نفتی مستقل آمریکایی که نفت وارداتی را با بهای کمتری می‌فروختند، کارتل بزرگ نفتی مرکب از هفت شرکت بزرگ چند ملیتی طلای سیاه را وادار کرد که بهای فروش نفت خود را کاهش دهد.

کارتل نفتی از این کاهش بهای نفت آنقدرها هم نگران نبود؛ زیرا عدم‌النفع خود را در دو نوبت در فوریه ۱۹۵۹ و اوت ۱۹۶۰ از کسر بهای «اعلام شده» نفت خام که به کشورهای تولیدکننده می‌پرداخت جبران کرد؛ چون به موجب قراردادهایی که بین کارتل نفتی و کشورهای تولیدکننده منعقد شده بود این حق به «هفت خواهر» واگذار گردیده بود در نتیجه بهای هر بشکه نفت «سبک عربی» صادره از خلیج فارس از ۰۸/۲دلار به ۹۰/۱دلار و سپس به ۷۶/۱دلار کاهش یافت و از این بابت ضرر زیادی متوجه کشورهای تولیدکننده که عموما منبع درآمد دیگری به جز نفت نداشتند، نمود. سعیدالعتیبه، وزیر نفت امارات متحده عربی ضرری را که در عرض ده‌سال از این بابت متوجه کشورهای تولیدکننده نفت خاورمیانه می‌شد، چهار میلیارد دلار پیش‌بینی کرد.

کارتل نفتی در اتخاذ این تصمیم به کلی کشورهای تولیدکننده نفت را نایده گرفته و با آنان مشورت نکرده بود و این امر پنج سال بعد از کنفرانس باندونگ که نسیم آزادی را در امپراتوری‌های مستعمراتی پراکنده بود در حقیقت عملی تحریک‌آمیز و لطمه‌ای به غرور ملی کشورهای جهان سوم به شمار می‌رفت. لذا در ۱۵ سپتامبر ۱۹۶۰ سازمان کشورهای صادرکننده نفت (اوپک) ابتدا با شرکت ونزوئلا، عربستان سعودی، کویت، ایران و عراق در بغداد تشکیل گردید. سازمان مزبور در نخستین زورآزمایی خود با کارتل بزرگ نفتی موفق شد از کاهش بیشتر بهای نفت جلوگیری کند و طی ده سال بعد بهای نفت خام را همچنان ثابت نگه‌دارد؛ اما همه چیز با کودتای نظامی سرهنگ قذافی در اول سپتامبر ۱۹۶۹علیه پادشاه سالخورده آن کشور که برای معالجه به خارج رفته بود تغییر کرد.