اصلاحات ارضی از زبان یک فئودال ایرانی-۱
محمدولی میرزا فرمان فرماییان یکی از فرزندان فرمانفرمای بزرگ است که در سال ۱۳۰۹ و پس از دستگیری نصرتالدوله خانهنشین شد. او پس از ۱۰ سال خانهنشینی و پس از آنکه رضاشاه سرنگون شد به سیاست بازگشت. محمدولی میرزا فرمانفرماییان که یک زمیندار بزرگ به حساب میآمد، خاطرات خود را از جریانهای سیاسی و اقتصادی سالهای پس از ۱۳۲۰ به رشته تحریر درآورده است که تحت عنوان «ازروزگار رفته حکایت» در سه جلد توسط «کتاب سیامک» منتشر شده است. آنچه که در چند شماره از نظر گرامی شما میگذرد بخشی از خاطرات وی درباره اصلاحات ارضی است. با توجه به اینکه فرمانفرماییان یک زمیندار بزرگ بوده است، خاطرات او جذاب و عینیتر و واقعیتر است.
آبان ۱۳۴۰
این باغ و محل اقامت کشاورزان یزدی را از سال ۱۳۱۶، که پدرم زنده بود، شروع به دیوارکشی و ساختن چند اتاق خشتوگل نمودم. زمینی بوده بایر با چند اصله توت در کنار نهر آب رعیتی. اعیانی آن را از یک نفر زارع خریداری کردم. چون خودم از مالکین قریه بودم، عرصه آن را هم در تصرف داشتم. با کمال سختی میتوانستم مخارج عمله و کارگران را برسانم و زمین آن پر از سنگ و نخاله بوده که سالیان دراز سیل و بارندگی بهاره، مختصر خاک آن را شسته و برده بود و فقط سنگ و ریگ باقی مانده بود. وضع زمینهای این قسمت، عموما به همین ترتیب است و باید برای هر نهال درختی که غرس میشود، یک گاله کود ریخت. عمل آبادی را اول در یک قسمتی به مساحت پنج هزار متر شروع کردم و انواع درخت از توت که مناسب با خاک آنجا است و مو و انار و غیره کاشتم و چند اتاق با یک زیرزمین بنا کردم و خیال میکردم بتوانم اکثر بیایم و در آبادی آنجا که علاقهمند شده بودم، نظارت کنم. بعدا یک خانواده باغبان آوردم و آنها را در همین محل منزل دادم.
هر سال باغ را وسعت دادم تا اینکه بسی از بیست سال که میگذرد، در حدود پنجاه هزار متر باغ مشجر، آباد شده است و محل سکونت قدیمی را تبدیل به چند اتاق زیر و بالا نمودم و اکثر روزها میآیم و راه میروم و باز در قسمت باغ و اصلاحات آن تصرفات میدارم. ولی چنانکه میل داشتم بیایم و حتی شب را هم بمانم، موفق نشدم. زیرا شمسفر علاقه به کار زراعت و باغداری، به این ترتیب که معمول است، از خود نشان نمیدهد. او به گل سرخ و گلکاریهای باغچه منزل علاقه زیادی دارد و گلهای بسیار زیبا و موردپسند و تمجید همگان عمل میآورد.اوقاتی که به تنهایی در آنجا میگذرانم، فرق بسیاری با تنهایی شهری دارد. در اینجا طبیعت، وسعت نظر و آرامش زیادی به وجود میآورد.
در صورتی که تنهایی شهر بر محنت خاطر و تیرگی وجودی افزون میکندو مونس من در آنجا پیرمردی است که از عهد پدرم در دستگاه خدمتگزاری بوده و میبینم تا چه اندازه فرق بین این مرد فرسوده با جوانانی که برای من کار میکنند، موجود است. این مرد، دائم در حرکت است و در هر عملی حساب نفع شخصی خودش را میکند، ولی کار ثمربخش و عمرانی به بار میآورد. در صورتی که جوانتر و تواناتر از او، اکثر میبینم از کار طفره دارند و غالبا در کناری به دیوار تکیه زده و مشغول صحبت میباشند و این پیرمرد در عالم خودش سیاستهایی دارد که خاطر مرا جلب کند و البته این رویه را به نفع خودش تشخیص میدهد و مقید است با وجود علت و ضعف مزاج، همیشه سرپا و در سرکار، خودش را به من نشان بدهد. به طوری که من به او بگویم که پرهیز از هوای باد و سرما بکند و از اتاقش خارج نگردد.
هر کس تصور میکنم در زندگی خود موفق به آنچه کاملا دلبخواه باشد نگردد. چنانکه من با داشتن وسایل و محل، آرزو در دلم میماند که در همین محیط باغ و خارج شهر اتاق گرم و راحتی میداشتم و خدمتکاری که وسایل راحتیام را فراهم میداشت و فقط در هفته یکی دو روز بیشتر در شهر اقامت نمیداشتم. ولی همین فکر را به واسطه نامساعد بودن زنم نمیتوانم عمل بکنم و تصور میکنم هر انسانی در هر مقام نتواند آنچه در باطن به او علاقه کامل دارد، ولو توانایی هم داشته، مطلوب و منظور را به دست آورد و خود این عدمموفقیت و شکست درونی، انسان را رنج میدهد و ناراضی میکند. این است که نمیتواند این مطلب را به دیگری بفهماند. از زن انسان کسی را به خود نزدیکتر نمیپندارم، ولی فرق طرز تفکر و تربیت، این اختلافات فاحش سلیقه را به وجود میآورد و زنهای امروز، مخصوصا در طبقات بالا، کمتر گذشت از خود نشان میدهند و کمتر در فکر هستند. اگر مردی سلیقه به خصوصی در طرز زندگی خود دارد، تکلیف رضایت خاطر مرد و تسهیل زندگی او را فراهم بدارند به این قسمت از برنامه زندگی هیچ اهمیت قائل نمیشود و فقط نقشه مخصوص به خود را در فکر پرورش داده و در تعقیب عملی کردن آن هستند و اگر از مرد در این قسمت استقامتی ببیند، این اختلاف خیلی زود در رفتار و امر داخلی بروز میکند و روزگار تلخ و مشاجرهای را به وجود بیاورد و در اکثر موارد این پیشامدها در اجتماع زاییده کمکاری مردم است. ما به معنی حقیقی، آنچنان که در ممالک غربی مشاهده میشود، آشنا به کار نیستیم و در تمام طبقات این نوع طبیعت ثانی وجود دارد و این است که در بعضی موارد استثنایی، اشخاصی پیدا میشوند که تن به زحمت و کار زیاد بدهند و موفقیت هم پیدا میکنند و ثروتمند میشوند و تصور میکنم این طبیعت کمکاری بسیار در عقبماندگی اقتصادی عمومی موثر بوده است و اگر مطالعه شود، میبینم در بعضی نقاط کشور مثل یزد، اصفهان، آذربایجان و در قسمتهای کوهپایهها، عموما مردم زحمتکشتر از سایر نقاط بوده و در اثر همین عادت به کار است که این طبقه در قسمتی از کشور، کارهای پر درآمد را انحصار خود کردهاند. از قبیل کشاورزی و صیفیکاریها و بنایی و معماری در شهرها و عموما ثروتمند شده و آنهایی که با دست خالی و با یک جفت گیوه از ولایت خود خارج شده بودند، دارای خانه چند طبقه در تهران و زمین و با پول با اوطان خود برگشته یا در پایتخت و شهرهای بزرگ مسکن جدید اختیار نمودهاند. این طبقه پرکار و صرفهجو، مفید به حال کشور واقع میشوند و جبران تنبلی و کمکاری عده کثیری را میدارند.
ارسال نظر