نکتهها و نامه ها
دودکش یک ماشین فابریکی در تمام مملکت دیده نمیشود!
نتیجـه سیاحت من این است که در تمام آن مملکتها که از ایران دیدم در هیچ بلادی آثار ترقیات و تمایل به تمدن به نظرم نیامد که بدان خوشوقت شوم. در زراعت و تجارت بدانچه از نیاکان خودشان دیدهاند قناعت دارند و جای بسی تعجب است که بدان یکی مفتخرند که شیوه اسلاف هنوز تماما در میان ما مرعی است. اما از این طرف در تجملات بیهوده و فراهم آوردن اسباب تزئینات خانگی به درجهای پیش افتادهاند که ابدا اجدادشان آن وضع را در خواب خودشان هم ندیده بودند. به جای ظروف مسین که از معمولات و مصنوعات وطن عزیز بود و یک صد سال به رفع احتیاجات یک خانواده بزرگی به قدر دویست تومان از آن کفایت مینمود و در آخر هم از قیمت آن چیزی نمیکاست امروز به دویست تومان یکپارچه چلچراغ خریده از سقف اتاقهای خودشان میآویزند. که به یک افتادن به جز از یک کلمـه «واه» صاحبش چیزی از آن باقی نمیماند. واضح است که از تصور نیاکانشان امثال این چیزها هیچ وقتی نگذشته بود.
یکی از این انبوه مردم که علی الاکثر صاحبان املاک هستند هیچ گاه بدین خیال نیفتادهاند که از مملکت همسایه یک ماشین خرمن کوب یا یک داس ماشیندار برای درودن غله یا اینکه ماشین گندم پاک کن برای نمونه خریده بیاورند. در مزارع خودشان به کار وادارند تا محسنات آنها را به رای العین ملاحظه کنند. در تمامی این مملکت از شهرهای بزرگ گرفته تا قصبات و قریهها دودکش یک ماشین فابریکی دیده نمیشود که دودی از آن متصاعد گردد و از هیچ طرف بانگ سوت و صفیر حرکت و ورود راه آهن شنیده نمیشود. در هیچ شهری به نام دوایر دولتی عمارت بلند و باشکوهی نیست. از مکاتب دولتی و مریضخانه در هیچ جا نشانی نمیتوان یافت. در هیچ نقطه کمپانی و بانک که نمونـه ترقی و تمدن است، مشهود نیست. کسی را پروای وضع مساجد نیست. مقابر بزرگان پیشین مانند سلاطین صفویه و غیره همه خراب. از زحمات نایب السلطنه عباس میرزای مرحوم و خدمات امیرکبیر میرزا تقی خان مغفور که در راه ملک و ملت کرده و کشیدند سخنی که دلیل قدردانی اخلاف باشد در میان نیست. نه نیکان را به رحمت یاد میکنند، نه بدان را به بدی نام میبرند.
ترک حقوق و قطع صلـه رحم و بیمروتی و عدم انصاف و بدخواهیِ همدیگر شغلشان است. ولی با این وضع چون پنج نفری یک جا گرد آمدند میگویند ای بابا، دنیا پنج روز است، باید فکر آخرت نمود؛ اما همه دروغ میگویند و فعلا منکرند. آنچه از خیالشان نمیگذرد همان پرسش روز حساب است. خیرات میکنند؛ اما اطعام اغنیا میکنند نه فقرا. اعمالشان همه از روی ریاست. بیطمع و توقع به احدی سلام نمیدهند. اخلاق مردم چندان فاسد گشته که اصلاح آن مشکل میآید مگر اینکه محض تسلی خودمان بگوییم «چنان نماند، چنین نیز هم نخواهد ماند».
* به نقل از سیاحت نامـه ابراهیم بیک، اثرزین العابدین مراغهای (۱۲۵۵-۱۳۲۸ ه.ق) از نویسندگان و آزادیخواهان دوره مشروطه.
ارسال نظر