حاکمیت قاجارها، امیرکبیر و اصلاحات-۳
الگوبرداری از دولت عثمانی
صادق زیباکلام- امیر کبیر، درست زمانی ماموریت چهار سالهاش را در امپراتوری میگذراند که جامعه ترک در بستری از تب و تاب و جدال میان مخالفین و موافقین اصلاحات فرو رفته بود. او در مکاتبه مستقیم و ارتباط منظم با «رشید پاشا»ی اصلاحطلب بود و بدون تردید مجموعه آن تحولات به علاوه شخصیت، افکار و آرمانهای صدراعظم اصلاحطلب ترک در وی بدون تاثیر نبوده است. امیرکبیر از یک سو پیشرفت و ترقیات روسها را دیده و چشمانش به افقهای تازهای گشوده شده بود و از سویی دیگر، میدید که چگونه امپراتوری عثمانی (کشوری که از نظر امیر شباهتهای زیادی به ایران داشت) عزم خود را برای اصلاحات جزم کرده و دیر یا زود در مسیر ترقی میافتاد. به گفته آدمیت، در امپراتوری عثمانی اواسط قرن نوزدهم، اصلاحات و ترقی چندانی وجود نداشت که همانند روسیه، امیر کبیر را تحت تاثیر قرار دهد. آنچه که او را به فکر فرو برد؛در حقیقت فکر و ضرورت اصلاحات و شروع آن در امپراتوری عثمانی بود. شروع اصلاحات و مباحث و جدالهایی که فکر اصلاحات را در عثمانی با خود به همراه آورد، به طور قطع اثرات زیادی بر روی امیر میگذارد.
عنصر بعدی که در بیداری و پیدایش اندیشه اصلاحات امیر موثر افتاد، مطالعه آثار و منابع اروپایی بود: «... سرچشمه دیگر اندیشههای میرزا تقیخان، آثار مولفان فرنگی است... در سفارت ارزنه الروم، با وجود همه آن گرفتاریهای سیاسی، دستور داد تا پارهای کتابهای اروپایی را گرد آوردند. از مجموع آنها کتاب بزرگی در دو جلد در احوال جغرافیایی، تاریخی و سیاسی و اقتصادی جهان گرد آورده و خود بر این کار نظارت داشت. از نوشتههای این کتاب و نامههای امیر و گزارشکنندگان خارجی از مذاکراتی که با وی داشتهاند... زمینهای از آگاهی امیر را نسبت به اوضاع دنیای جدید و بنیادهای اجتماعی و ترقی مغرب خواهیم شناخت و از همه مهمتر هوشیاری اجتماعی اوست و لزوم تحول و ترقی.»
محرک و وسیله دیگر آگاهی امیر کبیر مطبوعات غربی بود: «منبع دیگر اطلاعات میرزا تقی خان روزنامههای خارجی بود که به دستور او از کشورهای فرانسه، انگلیس، روس، اتریش، عثمانی و هندوستان میرسید. برجیس انگلیسی مامور ترجمه قسمتی از آنها بود و میرزا عبداللّه «ترجمهنویس»تحریر میکرد. این ترتیب را آغاز صدارتش بنا نهاد و نیز گزارشهای«ترجمه روزنامه»را به صورت جزوه برای امیر فراهم میکردند.»
اکنون که با زمینههای فکری و سابقه اجتماعی امیر کبیر آشنا شدیم؛ به دوران صدارت و قدرت وی میرسیم. همانطور که دیدیم امیر کبیر از زمان نوجوانی در خدمت دربار قاجاریه در تبریز بود. آخرین سمت وی؛ پیشکاری و قائممقامی ناصرالدین میرزا ولیعهد بود. به دنبال فوت محمدشاه در سال ۱۲۶۴/۱۸۴۸ ولیعهد از تبریز به تهران آمد و تاج شاهی بر سر نهاد و امیر کبیر نیز همچون دوران ولیعهدی عملا مشیر، مشار، معلم و همهکاره وی بود. هنوز ناصرالدینشاه در مقام پادشاهی کاملا مستقر نشده بود که برای نشان دادن عمق اعتقاد و اعتمادش به امیرکبیر و روشن کردن تکلیف الیگارشی حاکم و دربار قاجار در قبال صدراعظم جدید، دستخط ذیل را صادر کرد: «امیر نظام، ما تمام امور ایران را به دست شما سپردیم و شما را مسوول هر خوب و بدی که اتفاق افتد، میدانیم. همین امروز شما را شخص اول ایران کردیم و به عدالت و حسن رفتار شما با مردم، کمال اعتماد و وثوق را داریم و به جز شما به هیچ شخص دیگری چنین اعتمادی نداریم و به همین جهت این دستخط را نوشتیم.»
به نوشته مخبرالسلطنه هدایت، امیرکبیر در مجموع سه سال و دو ماه و سه روز صدارت کرد. طی این مدت، امارت لشکر، یعنی فرماندهی کل قوا را هم بر عهده داشت. اقدامات، اصلاحات، سیاستها و تغییرات انجام شده توسط امیرکبیر در این سه سال و دو ماه چه بود که برایش عنوان بزرگترین اصلاحگر تاریخ معاصر ایران را در پی آورد؟ اصلاحات و اقدامات امیر را باید دو دسته کرد: دسته اول؛اصلاحاتی که او سودای انجام آنان را داشت؛ اما مجال نیافت و دسته دوم، اصلاحاتی که کم و بیش وی توانست در راه به ثمر رساندنشان گامهایی بردارد. تفکیک میان این دو و به طور کلی برشمردن لیست کامل اقدامات امیرکبیر، صفحات زیادی را میطلبد که جزئیات آن از عهده این نوشتار خارج است.
به طور موجز و خیلی کلی میتوان به کارهای ذیل اشاره کرد:
اصلاحات عمومی: او مصمم شد تشکیلات اداری کشور را یکسره اصلاح کند... خرید و فروش حکومت ولایات را براندازد، طبقه دهقان را از ستمگریهای گذشته آزاد کند، و اصول مالیاتی ایران را تغییر دهد. مالیه و خزانه مملکت را سر و سامان داد، از مواجب و مستمریهای گزاف شاهزادگان و درباریهای و دیوانیان و... کاست، برای پادشاه حقوق ثابت معین کرد، بر عایدات دولتی افزود و میان دخل و خرج موازنه برقرار کرد.
اصلاح نظام جدید: استادان نظام غربی استخدام کرد، به تربیت افسران جدید پرداخت، فوجهای تازه درست کرد و حتی از ایلات و عشایر سرحدی، هنگ نظامی ایجاد کرد. واحدهای دائمی مرزی برقرار ساخت، کارخانههای اسلحهسازی و توپریزی احداث کرد، یونیفورم نظامی ترتیب داد، درجههای نظامی را تحت قانون جدید مشخص کرد، در تاسیس نیروی دریایی، چند کشتی سفارش داد و...
اصلاح دستگاه عدالت: دیوانخانه و «دار الشرع» را بر اصول تازهای بنیاد نهاد، محاکم فرعی و شرعی را از هم جدا ساخت، اقلیتهای دینی، زرتشتی، مسیحی و یهودی را از اجحافها رهانید، آیین شکنجه زندانیان و مظنونین را ممنوع کرد، رسم بستنشستن را شکست و حکومت قانون را استوار کرد.
اصلاح اخلاق مدنی: رشوهخواری و دزدی و پیشکش دادن حکام، دیوانیان و سیورسات لشکریان را برانداخت، تملقگویی و القاب و عناوین ناپسندیده اهل دولت، مدیحهسرایی شاعران را منسوخ کرد، هرزگی، لوطیبازی، قدارهکشی و عربدهکشی مستانه در کوی و برزن را از بین برد. حتی خواست قمهزنی و برخی از عادات مرسوم ایام سوگواری عاشورا را نیز براندازد؛اما کامیاب نشد.
اصلاح امور شهری: چاپارخانه و پست جدید را به راه انداخت، قانون تذکره دادن (پاسپورت) را بنیان گذارد، جزوههایی در مبارزه با آبله و وبا میان مردم منتشر کرد، یخچالها را از آلودگی پاک کرد، به سنگفرش کردن کوچهها پرداخت، نخستین بیمارستان دولتی را بنا نهاد، برای حرفه پزشکی امتحان طبی مقرر ساخت، کر و کور و گدای شهر را جمع کرد، از شهر کرج آب به تهران آورد و قانونی برای تقسیم آب نوشت، در بیرون شهر تهران خانههای تازه ساخت، در همه شهرها قراولخانه (نیروی انتظامی) تاسیس کرد، حتی به مرمت بناهای تاریخی توجه داشت.
نشر دانش و فرهنگ نو: مدرسه دار الفنون را بنا کرد، از فرنگستان، استادان قابلی استخدام کرد، به ترجمه کتابهای غربی پرداخت، چاپخانههای جدید را توسعه داد، روزنامه«وقایع اتفاقیه»را تاسیس کرد، هیاتی از مترجمان زبانهای خارجی تشکیل داد و باب روزنامههای غربی را به ایران باز کرد.
رواج صنعت جدید: کارخانههای مختلف صنعتی ایجاد کرد، از اهل فن چند نفری را به روسیه فرستاد که صنایع مدرن غربی را بیاموزند، در رقابت با کالاهای خارجی از صنعت ملی سخت حمایت کرد و امتعه وطنی را معمول ساخت، به استخراج معادن دست زد و آن را تا پنج سال از پرداخت مالیات معاف کرد، استاد معدن شناسی از خارج آورد و نمایشگاهی از مصنوعات ایرانی تاسیس کرد و محصولات ایران را به نمایشگاه بینالمللی لندن فرستاد.
توسعه کشاورزی: چندین سد روی رودخانهها ساخت، زراعت بعضی محصولات جدید را معمول کرد، شیلات بحر خزر را از دست اتباع روس گرفت و به ایرانیان سپرد، به آبادانی خوزستان توجه مخصوص کرد.
پیشرفت تجارت: از بازرگانی داخلی و خارجی ایران پشتیبانی جدی کرد؛ بر میزان صادرات ایران افزود و آزادی واردات را عملا محدود ساخت، تیمچه امیر را به عنوان مجمع بازرگانان بنا کرد و تجارت ایران را رونق داد.
سیاست دینی: با کهنهپرستی به پیکار برخاست و دستور داد اشعار نغز و دلکشی بسرایند «که خواص بپسندند و عوام نیز بهرهمند شوند.» تساهل و شکیبایی دینی و حمایت از حقوق اقلیتهای مذهبی نیز از اصول سیاستش بود و حتی آنان را به خدمات دولت گماشت و داخل فعالیتهای مدنی کرد.
همانطور که ملاحظه میشود، اصلاحات امیرکبیر یک «انقلاب از بالا» بود. به سختی میتوان گوشهای از حیات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران را در نظر گرفت که اصلاحات امیرکبیر بر آن تاثیری نگذارده باشد؛ بنابراین، کمتر گروه اجتماعی بود که در قبال اصلاحات امیر بیتفاوت مانده بود. از آنجا که اصلاحات امیر بخش عمدهای از منافع و مصالح الیگارشی حاکم را مورد تهدید قرار داده بود، بنابراین واضح است که به سرعت صف گستردهای از مخالفین و گروهها و عناصری که منافعشان به خطر افتاده بود، در مقابل امیر موضعگیری کردند. در عمل نیز دقیقا این گونه شد. هنوز امیر سال اول صدارتش را به پایان نرسانده بود که صف گستردهای از درباریها، مستمریبگیران، شاهزادگان قاجار، امرا و اشراف، تیولداران، صاحبمنصبان، شماری از روحانیون، سران قبایل و عشایر و پارهای از حکام و والیان در مقابلش جبهه گرفتند. به این صف گسترده باید سفارتخانههای روسیه و انگلستان را نیز افزود. جدای از آنکه برخی از سیاستهای امیر با منافع آن کشورها همسو نبود، مساله مهمتر و اساسیتر آن بود که امیر حاضر نبود در برخوردش با رجالی که مورد حمایت سفارتین بودند، تخفیفی قایل شود. امیر در مقابل این خیل گسترده مخالفین، فقط به حمایت شخص پادشاه جوان (ناصرالدین شاه) متکی بود. اما این نقطه اتکا به تنهایی برای بقای وی کافی نبود.
مخالفین که به تکیهگاه امیر واقف بودند، به تدریج نیروهای خود را در آن جبهه به کار گرفته و تلاش کردند تا نظر شاه را نسبت به امیر تغییر دهند و در نهایت نیز در این راه موفق شدند. آنان توانستند این گمان را در پادشاه جوان برانگیزند که امیر خود سودای حکومت دارد. سرانجام، ناصر الدین شاه حکم عزل امیر کبیر را صادر کرد، اما او را در راس امور قشون نگه داشت. لکن این سمت نیز چندان دوام نیاورد و امیر به حالت تبعید به فین کاشان فرستاده شد. اما کار مخالفین هنوز تمام نشده بود، زیرا ممکن بود امیر به طریقی خود را دوباره به شاه نزدیک کند یا آنکه نظر شاه نسبت به وی تغییر یافته و نرم شود و به هر حال امیر بر اریکه قدرت بازگردد. آخرین پرده از سناریوی همیشگی تاریخمان نیز با قطع شاهرگ دستان امیر به اجرا درآمد. با جاری شدن خون امیر در پاشویه حمام باغ فین کاشان، پرونده اصلاحات وی نیز در همان مکان شسته شده و از میان رفت.
ارسال نظر