وضعیت طبقات در آستانه انقلاب اسلامی -3

به‌رغم اتخاذ سیاست‌های مذکور، اعتصابات کارگری بسیاری به‌ویژه طی دهه ۱۹۷۰ به راه افتاد. به هر حال، اعتصاب‌کنندگان بیش از آنکه مقاصد سیاسی داشته باشند، نگران مسائل معیشتی خود بودند. با توجه به این نکته که کارگران جزو آخرین گروه‌هایی بودند که به صف مخالفان شاه در سال ۱۹۷۸ پیوستند، می‌توان گفت که سیاست رژیم در این مورد موفق بود. وضعیت کارگران ساده تا حدودی فرق می‌کرد.

کارگران ساده بر پایین‌ترین قشر دستمزدبگیر مناطق شهری از جمله کارگران ساختمانی، مستخدمان خانگی و غیره دلالت دارد. بخش اعظم این گروه، به واسطه نداشتن مهارت و سواد کافی، روزگاری در مزارع مشغول به کار بودند.

طبق برآورد فرهاد کاظمی، از سال ۱۹۶۶ تا سال ۱۹۷۶، حدود ۱/۲میلیون نفر به مراکز عمده شهری مهاجرت کردند. کارگران ساده حدود ۲/۱۸درصد از کل نیروی کار را تشکیل می‌دادند (۱۵۹۸۱۰۸نفر) و رو به رشدترین بخش آن به حساب می‌آمدند.

این گروه از جهت فعالیت‌های سیاسی، عموما غیرفعال و اما دارای تعهدات و باورهای مذهبی عمیقی بودند. رکود سیاسی گروه مذکور از عوامل چندی ناشی می‌شد:

نخست اینکه معمولا پیشرفت محسوسی در شرایط زندگی و نوعی «احساس بهبود نسبی» در باور آنها به وجود آمده بود. اطلاعات گردآوری شده توسط کاظمی حکایت از آن دارد که هشتاد درصد از مهاجران فقیر، وضع خود را در شهر بهتر از روستا می‌دانستند. دوم اینکه آنان فاقد توانایی پیوستن به اتحادیه یا سازمانی بودند. تنها مجرای ارتباطی آنان با سایر اقشار جامعه، از طریق حضور در مسجد یا تکیه محل بود که امکان پیوستن به مردمان شهر و دیار خود را برای آنان فراهم می‌کرد. در اینجا آنان به تحکیم و تقویت ارزش‌های مذهبی خویش می‌پرداختند و همچنین به دیگر اعضای جامعه مذهبی می‌پیوستند. این امر می‌تواند چرایی تبدیل این عده به پیاده نظام انقلاب اسلامی سال ۱۹۷۹ را تا حدودی توضیح دهد.

گرچه رژیم، این گروه را از نقطه‌نظر سیاسی بی‌خطر می‌پنداشت، در اواخر دهه ۱۹۷۰ شاهد نوعی مواجهه مستقیم میان ساکنان «حلبی‌آبادها» و پلیس بودیم. رژیم نیز با آنان تند و خشن برخورد می‌کرد و از آن تاریخ به بعد، کارگران ساده بیش از پیش درگیر شورش‌ها و تظاهرات علیه رژیم شاه شدند.