یعنی با دویست‌میلیون دلار؟

ببینید، دویست‌میلیون دلار نقد بود. دویست‌میلیون دلار را صدمیلیون آنها می‌دادند صدمیلیون ما می‌دادیم. این صدمیلیون را ما مجبور بودیم از بودجه دولت در عرض ۵ سال بگیریم، یا چهار سال، یا سه سال، بسته به دوره پروژه و ساختمان بود. روی هم رفته کار را آسان می‌کردیم. آن وقت، بعضی جاها، مثل پروژه ژاپنی‌ها، که خیلی بزرگ بود و یک دفعه چند ده درصد منفعت می‌داد، خب، آدم می‌رود خانه‌اش را گرو می‌گذارد خرج می‌کند. این قضیه بود. ولی در عین حال وقتی می‌گویند پول زیاد خرج می‌شد، خوب ۳۷ قرارداد قرضه در این طرح بود. قرارداد قرضه را باید آدم برود بنویسد، ببرد negotiate کند، برگردد و بیاید. خصوصا که دولت یا یک وزیری بخواهد آن را یک خورده عقب بیندازد، بازی در بیاورد. هر چقدر کمتر خرج بشود، خب بودجه‌اش کمتر می‌شود. یا فلان آقای وزیر به دلائل مخصوص خودش می‌خواهد این کار عقب بیافتد که یکی بیاید توی اتاقش بگوید آقا خواهش می‌کنم این کار را راه بیاندازید، به ویژه این آدم اگر از ژاپن می‌بود، یک وزیر خاصی را خیلی خوشوقت می‌کرد. عرض کردم بعضی از این آقایان بعضی وقت‌ها چوب لای چرخ کار ما می‌گذاشتند، ولی قابل دفاع بود، به خصوص که من هم آدم رکی هستم.

با توجه به اقتصاد طرح پتروشیمی، با چه موانعی روبه‌رو بودید؟

ببینید، همان طور که قبلا گفتم، طرح پتروشیمی، اگرچه یکی از برنامه‌های اصلی دولت بود، اما مستقل از شرایط اقتصادی و اجتماعی ایران و امکانات مالی دولت در زمان‌های مختلف نبود. این شرایط و امکانات در سال‌‌های مختلف تغییر می‌کردند. در نتیجه سرعت عمل هم تغییر می‌کرد، اگرچه در دیدگاه دراز مدت‌تر، ما همگام با زمان‌بندی طرح پیش می‌رفتیم.

ما، در یک برنامه ده ساله، قرار بود نزدیک به ۸میلیارد دلار هزینه کنیم. اگر همه چیز به صورت معمول ادامه پیدا می‌کرد، شاید سطح بالای هزینه، سقف هزینه، را می‌شد در حوالی ده میلیارد دلار نگه‌داشت. این هزینه البته تمام برنامه‌های ما را در برمی‌گرفت. دو طرح بزرگ با ژاپن در بندر شاهپور، طرح‌های مربوط به پالایشگاه در آبادان، طرح‌های کود شیمیایی و مشابه آن در آبادان و شیراز و اهواز. در برنامه بود که ۳۵ تا ۴۰درصد کل طرح در ۴ سال اول تمام بشود. با همه مسائلی که از نظر مالی و سیاسی در سال‌‌های ۵۶ و ۵۷ سد راه شد، ما کم‌وبیش در چارچوب طرح زمان‌بندی شده جلو رفتیم. در همه این مدت، به‌رغم سوسه‌هایی که بعضی از شرکت‌های خارجی و بعضی در داخل درباره رابطه ما با شرکای ژاپنی و شرکای دیگرمان می‌آمدند، رابطه ما با آنها خیلی خوب بود. خوب، طبیعتا، اگر ما برایشان انگیزه کافی ایجاد نمی‌کردیم، آنها هم نمی‌آمدند با ما همکاری کنند. ما این انگیزه را برایشان به وجود آوردیم. از چه طریق؟ مهم‌‌تر از همه از طریق تضمین تداوم عرضه مواد اولیه. مواد اولیه‌ای که ما عرضه می‌کردیم، اقلا برای پنجاه سال دوام داشت، آن هم براساس تولیدی که هر سال می‌توانست افزایش پیدا کند. دوم این که ما مقدار هنگفتی هزینه ساختمان زیربنا می‌کردیم. معنای این مطلب این بود که هرچه به سوی آینده پیش می‌رفتیم، افق کارمان روشن‌تر می‌شد. البته، در مرحله اول برای خودمان در ایران. اما همین موضوع خارجی، در مورد کار ما در آن زمان، ژاپنی‌ها را هم تشویق می‌کرد. از این گذشته، ما انگیزه‌های مالیاتی هم برای شرکای‌مان در نظر گرفته بودیم که همراه با بقیه عوامل، از جمله ثباتی که در آن زمان به نظر می‌رسید ایران از آن بهره‌مند است، خارجیان را به کار در ایران علاقمند کرده بود. این مطالبی که می‌گویم راجع به انگیزه، از این نظر مهم است که در برابر، هر چقدر کشور وضع اقتصادیش بهتر می‌شد، قیمت کار بالاتر می‌رفت، و در نتیجه هزینه ساختمانی و تولیدی هم بالاتر می‌رفت. پس باید شرایط دیگری وجود می‌داشت که امتیازات دیگری را مطرح کند. بخشی از این شرایط همان‌هایی است که ذکر کردم. بخش دیگر آن در کیفیت نیروی کار خودمان بود. یعنی برای این که تعادلی ایجاد شود، کارآیی نیروی انسانی ما باید بالا می‌رفت.

در واقع، با تمام نوساناتی که در درآمد ملی انجام می‌گرفت، مساله اصلی ما هیچ‌وقت پول نبود. همیشه نیروی انسانی کارآمد به اندازه کافی بود. ما به چیزی که بیش از همه احتیاج داشتیم، افراد ورزیده‌ای بودند که بتوانند کارهای ساختمانی را انجام دهند، مدیریت بخش‌های مختلف را به عهده بگیرند و با ماشین‌آلات صنعتی کار کنند. خب، ایران یک کشور در حال توسعه بود. در کشورهای درحال توسعه، بنا به تعریف، نیروی انسانی کارآزموده و تربیت شده محدود است. در شرایطی که توسعه سریع انجام می‌گیرد و شما یک شبه می‌خواهید ره صد ساله بروید، طبیعتا کمبود نیروی انسانی مانع اصلی بازدارنده در راه شما می‌شود، به خصوص که صنایع همه با هم پیش می‌روند و در مورد جذب نیروی انسانی ماهر و متبحر با هم رقابت می‌کنند. طبیعتا، ما انرژی زیادی برای جذب نیروی انسانی ماهر و تربیت نیروی انسانی خودمان مصرف می‌کردیم. یکی از دلائلی که با ژاپن کار می‌کردیم این بود که آنها تکنولوژی بسیار پیشرفته را به ایران می‌آوردند. ولی تکنولوژی فقط ماشین‌آلات نیست. بیش از هرچیز، تکنولوژی یک نوع فرهنگ است، یک نوع شیوه نگاه کردن به محیط؛ شناختن این که این ماشین چرا این طور کار می‌کند و در نهایت چطور می‌شود کارش را بهبود بخشید. همان طور که گفتم ایرانی‌ها در این کار خیلی خوب بودند. قبلا راجع به تجربه‌ای که در امور غیر صنعتی داشتم برایتان گفتم. خارجی‌ها را فرستادیم رفتند، آب هم از آب تکان نخورد. ایرانی‌ها کارها را حتی بهتر انجام دادند. در این جا هم، در زمان، همین وضع پیش آمد. ایرانی‌های تحصیلکرده را از خارج آوردیم. تعدادی از کارمندان‌مان را فرستادیم به کشورهای مختلف در خارج و به تعدادی هم در داخل کارآموزی دادیم. این طور بگویم، در سال ۱۹۷۵ تنها متجاوز از ۱۵۰۰ نفر در داخل ایران کارآموزی می‌دیدند. خوب، هر روز کیفیت کارکنان مان بهتر می‌شد.

یک نکته دیگر را هم که به نظر من مهم است بگویم. در دهه ۴۰ و ۵۰ شمسی ایران در زمینه‌های مختلف صنعت و تکنولوژی توسعه پیدا کرد. در نتیجه ما توانستیم در بسیاری از زمینه‌ها از فرآورده‌های صنایع دیگر مثل لوله و پمپ و ماشین‌آلات تبدیل حرارت و غیره استفاده کنیم. هر صنعتی از یک طرف بازاری می‌شد برای صنایع دیگر و از طرف دیگر نیاز مصرفی بازارهای صنعتی دیگر را برآورده می‌کرد. سرعت این تحول و گسترش در ایران در دهه قبل انقلاب فوق‌العاده شده بود.