خاطرات -سقوط اقتصادی شاه از نگاه سفارت انگلیس (۲)
شاه ناتوان بود
به عقیده آنتونی پارسونز، علاوهبر انگیزههای دینی، رویدادهای اخیر و افزایش فعالیتهای مخالف حکومت در ایران ناشی از دلایل دیگری نیز بود: «دولت از اصلاح امور اقتصادی و توسعه و ناشی از گسترش بیش از حد سالهای اخیر ناتوان مانده و مهمتر از آن، از اجرای تعهدات نسبت به انتظارات همچنان در حال افزایش مردم نیز برنیامده است.
بسیاری از کسانی که در جریان رشد سریع اقتصادی برای دستمزد بالا در دوره ساخت و ساز به شهرها هجوم آورده بودند، اکنون با فروکش کردن رشد سریع، بیکار ماندهاند، حتی پیش از آن نیز دستمزدهای بالا در طول دوره گسترش سریع، صرف پرداخت قیمت بالای مسکن و دیگر هزینههای ضروری آنان میشد.»
بخش دیگری از این گزارش به مشکلات دولت در تامین مواد اولیه و همچنین به تبع آن مشکلات بنیادیتر دستگاه حکومتی اختصاص دارد: «احتمالا جدیتر از ناتوانی در تامین مواد اولیه، افزایش بیاعتمادی در میان ایرانیان در مورد حکومت به ویژه موضوع استبداد، عدم انتقادپذیری و سوءاستفاده از قدرت انحصاری خود بود. گستردهتر شدن مساله مواد اولیه با خود بحث بزرگتر ناتوانی و فساد نظام دستگاه دولتی از رده خارج را مطرح کرد. ایرانیان از نظر تاریخی به سنت خودکامگی خو گرفتهاند و فاصلهای بین حکومتگران و حکومت شوندگان وجود داشته است ولی در سالهای اخیر این فاصله بیشتر شده، حال آنکه مردم در حال بیدار شدن بوده و خواهان پل زدن برای از بین بردن این فاصله هستند.
پارسونز ضمن اشاره به سیاست استفاده از اوباش در سرکوب مخالفان از جمله در میتینگ جبهه ملی در کرج، مینویسد: سیاستهای سنتی چماق و هویج شاه دیگر پاسخگوی مخالفان فعال و منفعلان از خواب بیدار شده نیست. این گزارش از سیاستهای سرکوب و وجود زندانیان سیاسی و شکنجه در سالهای گذشته ـ که به تازگی در حال کاهش است ـ به عنوان چماق و از شعارها و برنامههایی چون تمدن بزرگ استفاده شده که انتظارات از آن آغاز به نومیدی کرده است.
سفیر بریتانیا ادامه میدهد: «این واقعیت ندارد که ثروت نفت ایران خوشبختی نیاورده، در بیشتر زمینهها جامعه ایرانی از نظر مادی به مراتب بهتر از ابتدای دهه ۱۹۷۰ است. مشکل اینجا است که اکنون مردمی که به توقع معجزه اقتصادی عادت کردهاند، اشتیاق آنان چه با پیشرفت عادی یا به مراتب کمتر از آن سوء مدیریت اقتصادی برآورده نمیشود. بنابراین شاه و دولتش در حال از دست دادن ابتکار عمل هستند. مردم آغاز به شکوه کردهاند، چراکه هماکنون سرزمین موعود به طور قابل اثباتی دورتر از آن چه که توقع میرفت به نظر میرسد.»
به اعتقاد پارسونز، «تلاش شاه برای اعطای آزادیهای بیشتر در زمینه حقوق بشر و امور سیاسی با تشویق دوستان خارجیش، از جمله خود ما [بریتانیا]» از طرق مختلفی چون باز کردن در زندانها به روی بازرسان حقوق بشری بینالمللی از قبیل صلیب سرخ و عفو بینالملل و بخشش تعدادی از زندانیان سیاسی، در عمل به دلیل آنکه موجب فشار و مطالبه مخالفان برای کسب آزادیهای بیشتر شد، نتیجهای متفاوت از آنچه که شاه میخواست داد.
سفیر بریتانیا در همین راستا و در ادامه همین گزارش، از تغییر دولت و روی کار آمدن کابینه جمشید آموزگار به جای دولت امیر عباس هویدا در اوت ۱۹۷۷ پس از ۱۲ سال و نیم، به عنوان «یک هویج دیگر که دست کم هنوز تاثیرگذار نبوده» یاد کرد. آنتونی پارسونز براین باور بود که «جابهجایی دولت به دلیل ناتوانی دولت قبلی در ایفای به رسالتهای اقتصادی خود مسلما تغییری خوش بود. ولی این تغییر هم خیلی دیر بود و هم کامل اجرا نشد، چرا که مردم از هماکنون از ادعاهای بیش از حد خوشبینانه دولت درباره نزدیک بودن تمدن بزرگ دلسرد شدهاند. [سیاستهای دولت جدید] کامل نیست چون هنوز سیاست صراحت آن به امور سیاسی گسترش نیافته است. مهمتر از آن دولت جدید هنوز نشانه قانعکنندهای از توانایی خود برای غلبه کردن بر مشکلات اقتصادی بروز نداده است.»
پارسونز در ادامه گزارش خود از «افتضاح حزب رستاخیز» به عنوان «بزرگترین ناکامی شاه» با فاصلهای بسیار [نسبت به دیگر موارد] در ابتکارهای اخیر وی یاد کرد و نوشت: «ابتدا در سال ۱۹۷۴ قرار بود این نهاد [حزب رستاخیز] جانشین دو حزب صوری که مجلس را تحتکنترل خود درآورده بودند، شود تا به کانونی برای مشارکت عمومی در امور ملی و اجرا کردن فلسفه سیاسی مرتبط با انقلاب شاه و مردم تبدیل شود. حزب رستاخیز هرگز قادر به فعالیتی بیش از یک محفل محلی در استانها نشد.» پارسونز درباره جایگاه واقعی حزب رستاخیز چنین قضاوت میکند: «رستاخیز همچنان به عنوان یک حزب سیاسی تاسیس شده از بالا توسط دولت باقیمانده و به هیچ وجه از خود دارای قدرتی نیست، در حالی که از آن انتظار میرفت تا به کانونی برای طرح مباحث جدی بدل شود، هیچ موضوع حساسی از قبیل سیاستهای دفاعی یا سیاستهای داخلی در آن امکان طرح ندارد و حزب هیچ استقلال تاثیرگذاری نه در مجلس و نه خارج آن ندارد.» در ادامه این گزارش تحلیلی موقعیت شاه این گونه ارزیابی شده است: «اگر شاه قادر به تثبیت دوباره موقعیت خود به عنوان نیروی خلاق ملی که همه چیز کاملا تحتکنترل اوست نشود، عدم پیوستگی موقعیت او به عنوان منبع یگانه قدرت سیاسی در جنبشی که قرار بوده از نیازهای مردم انگیزه بگیرد [انقلاب سفید] به کنار گذاشته شدن این موقعیت منجر شود. فلسفه انقلاب شاه و مردم شامل هیچ راه حلی برای زمانی که مردم نسبت به سیاستهای شاه بیعلاقه میشوند، نیست. تعبیر او از گفتوگو این است که او سخن بگوید و مردم گوش بسپارند. چاپلوسی غیرقابل انتقاد که همه سیاستها به شیوه تغییرناپذیری به رهنمودهای خردمندانه اعلی حضرت پادشاه نسبت داده میشود. این مساله تا همینجا هم او را به شدت آسیبپذیر کرده است.»
ادامه دارد
ارسال نظر