طرح دشت مغان مغان در سال ۱۳۳۸ با هدف اسکان عشایر و تبدیل منطقه به اراضی کشاورزی و دامداری تاسیس شد. در سال ۱۳۳۰ شبکه آبیاری برای ۴۰۰هزار هکتار زمین زراعی به بهره‌برداری رسید. در سال ۱۳۳۸ طرح بزرگ‌تری اجرا شد و ۱۸هزار هکتار به زیر کشت آبی رفت و ۴هزار خانوار عشایری ساکن شدند. از سال ۱۳۴۷ احداث دو سد مخزنی میل و مغان جنوبی توسط ایران و روس در سال ۱۳۵۱ به بهره‌برداری رسید تا ۷۲هزار به آب دسترسی داشته باشند.

در اسفند ۱۳۵۱ مهندس مشاور «هاوایین اگرونومیک» شرکت کشت و صنعت مغان تاسیس شد، کارها در این شرکت تا سال ۱۳۵۹ خوابیده بود. داود میرخانی رشتی از مدیران پرسابقه صنعتی در سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی است. وی در کتاب خاطرات خود به نام «مرغابی وحشی» خاطرات مدیریتی خود را در بنگاه ایران‌خودرو، کشت و صنعت مغان و انجمن خودروسازان ایرانی بیان کرده است.

داود میرخانی در سال ۱۳۲۱ در تهران متولد شده و از اسفند ۱۳۵۷ تا خرداد ۱۳۵۸ در بنیاد فرح (مامور تحویل گرفتن شرکت‌های زیرمجموعه)، خرداد ۱۳۵۸ تا مرداد ۱۳۵۹ در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، از شهریور ۱۳۵۹ تا اسفند ۱۳۶۰ در شرکت کشت‌و‌صنعت و دامپروری مغان، فروردین ۱۳۶۱ تا بهمن ۱۳۶۲ در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، بهمن ۱۳۶۲ تا بهمن ۱۳۶۸ در ایران‌خودرو به عنوان عضو هیات‌مدیره و سپس مدیرعامل، از بهمن ۱۳۶۸ تا خرداد ۱۳۶۹ در خودروسازی همدان و از ۱۳۸۴ نیز دبیر انجمن خودروسازان بوده است. آنچه در زیر می‌آید، گوشه‌ای از خاطرات وی در این سال‌ها است.

کشت و صنعت مغان

شرکت کشت و صنعت و دامپروری مغان یکی از طرح‌های بزرگ ایران است که طراحی آن توسط شرکت «اگرونومیکس» فرانسوی انجام شده بود. متاسفانه نصب دستگاه‌های شنود و جاسوسی در نزدیکی مرز روسیه توسط مقام‌های امنیتی شاه، این شبهه را ایجاد کرده بود که کل طرح سیاسی - آمریکایی است و موجب بدنامی طرح شده است. کشت و صنعت مغان ۱۸هزار هکتار زمین زراعی داشت که ۳هزار هکتار آن را باغ تشکیل می‌داد. ۸هزار هکتار از اراضی زراعی پیش از انقلاب با ماشین‌آلات سنگین تسطیح شده بود. مجتمع عظیم کشاورزی - صنعتی علاوه‌بر کشت گندم، جو، ذرت و یونجه قرار بود بذر مرغوب برای کل آذربایجان تامین کند. کارخانه پنبه پاک‌کنی مشتری پنبه‌ تولیدی خود شرکت و مزارع آن ناحیه است. کارخانه قند مغان مشتری چغندر تولیدی در شرکت و مزارع آن ناحیه و چغندرکاران مناطق شمال شرقی است.

پس از پیروزی انقلاب، علاوه‌بر دسته‌بندی‌های سیاسی که در همه جا وجود داشت، سه گروه مخالف با ادامه فعالیت‌های کشت و صنعت و دامپروری مغان مخالفت می‌کردند.

گروه اول توده‌ای‌ها بودند که به دلایل سیاسی، مخالف شدید حضور یک سازمان بزرگ دولتی در کنار مرز روسیه بودند. گروه دوم عشایر کوچ روی منطقه بودند که اجرای طرح، محدودیت‌هایی برای آنها ایجاد کرده بود و سوم برخی از خرده طوایف محلی که از استخدام افراد سایر طوایف رقیب در شرکت کشت و صنعت مغان دلخور بودند، چون اعتقاد داشتند رقبا پارتی‌بازی می‌کنند. دیدگاه ما این بود که این کشت و صنعت باید کارش را ادامه دهد و باید مانع از انحلال آن شد.

مهندس رضا عسگریه برای مدتی کوتاه مدیرعامل شرکت کشت و صنعت مغان بود. پس از مدت کوتاهی قرار شد عسگریه معاون مهندس سلامتی که وزیر کشاورزی بود شود و من به مدیرعامل این شرکت منصوب شدم. چند نفر از مدیران کانون انجمن کودکان و نوجوانان (طلایی‌زاده و رنجبر) را با خود به مغان بردم. مهندس فتحی عضو هیات‌مدیره شرکت هم که تنها مدیر بومی (اردبیل) در شرکت بود. مهندس صفایی فراهانی که آن موقع مدیرعامل شرکت ساختمانی مانا بود، با سرعت کارخانه قند را می‌ساخت و به پیمانکاران دیگر تحرک داد. صبح همان نیمه‌شبی که وارد مغان شدم صدام به ایران حمله کرد. با مشکل کمبود سوخت مواجه شدیم. پاییز بود یعنی زمان شخم زمین و کاشت. با وجودی که کامیون‌های گازوئیل را از تهران تحویل می‌گرفتیم، اما گاهی جوانان کمیته وسط راه (تهران تا تبریز تا اردبیل و پارس‌آباد مغان) بخشی از گازوئیل‌ها را مصادره می‌کردند و به کشاورزان منطقه خود می‌دادند.) با ادامه جنگ تحمیلی، جوانان جهاد سازندگی و سپاه و کمیته روانه ارومیه و ... شدند. چند دستگاه از ماشین‌آلات سنگین مثل بولدوزر و لودر را هم با خود بردند... فصل کاشت، تراکتورها خراب بودند.

فصل برداشت کمباین‌ها خراب بودند. می‌پرسیدم آقا شخم را عمیق زدی یا سمبل کرده‌ای؟ با یک هیات کارشناسی به چک‌اسلواکی، یوگسلاوی و بلغارستان رفته و از کشت و صنعت‌های آنها دیدار کردیم... در مغان مشکلات مدیریت خیلی بیشتر از تهران بود. هر کسی و هر مقامی از هر شهر دور و نزدیکی در کارها دخالت می‌کرد. مرتب باید در جلسات این اداره و آن اداره، فرمانداری گرمی، اردبیل و تبریز حاضر می‌شدیم و پاسخ می‌دادیم. همه توقع داشتند خود مدیرعامل بیاید. اختلاف‌های طایفه‌ای هم مزید بر علت شده بود... کار کردن در آن زمان خیلی دشوار بود. عده‌ای طرفدار بنی‌صدر بودند. عده‌ای طرفدار شهید رجایی، عده‌ای طرفدار حزب خلق مسلمان آقای شریعتمداری و ... اینها زیر پای همدیگر را خالی می‌کردند. آن موقع‌ها بحث تعهد یا تخصص مطرح بود. راستش را بخواهید من آن را قبول نداشتم... به دستور آیت‌الله فاضل هرندی، رییس هیات‌های هفت نفره تعدادی از کارگران و کارکنان کشت و صنعت مغان را که مالک ده هکتار یا بیشتر زمین زراعی آبی بودند از شرکت بازخرید و به جای آنها از افراد غیرمالک استفاده کردیم. ... شبی بود که در خانه بودم ساعت ۱۱ شب تازه به خانه رسیده بودم. که زنگ خانه‌ام به صدا درآمد. در را باز کردم یک کارگر آمده بود با ۵ و ۶ بچه قدونیم قد. بچه‌ها را به طرف من هل داد و گفت نان اینها را بده. گفتم برو صبح بیا، گفت نه، تکلیف مرا همین الان روشن کن... گفتند آبیار بوده، خوابش گرفته و مزرعه را آب برده است... تعدادی از جوانان پرشور کمیته مرکزی تهران برای خدمت صادقانه به مغان آمده بودند.

انجمنی‌های شرکت رابطه صمیمانه‌ای با آنها نداشتند... به هنگام رسیدن میوه باغ‌ها برای بردن میوه به شهرهای مختلف و فروش به قیمت روز مشکل داشتیم. روستاها و شهرهای اطراف توقع داشتند سهمیه آنها با قیمت پایین‌تر از بازارها برایشان تامین شود. در آن زمان اداره اقتصادی شرکت موردنظر نبود. شهید رجایی به همراه وزیر کشاورزی و تعدادی از مقام‌های بلندپایه برای بازدید از باغ‌های میوه مغان و کارخانه‌های قند و خوراک دام و ... تشریف آوردند و نامه محبت‌آمیزی دادند تا شاید تنش‌ها کمتر شود، ولی دوستان پرشور (شاید هم افراطی) انجمن‌های اسلامی کماکان به کار خود ادامه دادند. چندی بعد، از این شرکت رفتم. عیسی کلانتری بعد از من مدیرعامل کشت و صنعت مغان شد.