تاریخ ارامنه ایران
دادخواهی ارمنیها به شاه عباس
اللهوردیخان که بود و چه نقشی در تجارت در دوره شاه عباس صفوی داشت؟ در بخش دوم از مقاله آرپی مانوکیان، نگاه نویسندگان ارمنی را درباره تجارت ارمنیها در دوره صفوی با تاکید بر شخصیت اللهوردیخان دنبال میکنیم.
تصویری از شاهعباس
اللهوردیخان که بود و چه نقشی در تجارت در دوره شاه عباس صفوی داشت؟ در بخش دوم از مقاله آرپی مانوکیان، نگاه نویسندگان ارمنی را درباره تجارت ارمنیها در دوره صفوی با تاکید بر شخصیت اللهوردیخان دنبال میکنیم. ارمنیان در این ارتش طی مدت کوتاهی ابتدا بالاترین مقامات لشکری و سپس درجات بالای سیاسی را در دربار صفوی تصاحب کردند و تقریبا، تا پایان سلطنت شاه، عباس یک پنجم مناصب بالای اجرایی را در دست داشتند.
از جمله این افراد صاحب منصب میتوان به اللهوردیخان اشاره کرد. قدرت و نفوذ وی به اندازهای بود که حتی قصد داشت آن را در خانوادهاش موروثی سازد چنان که بعدها پسرش، امام قلی خان بیگلربیگی فارس شد و فرزند او، صفی قلی خان، حکومت لار را در دست گرفت. اللهوردیخان نه تنها تصدی مقام قوللر آقاسی یا فرمانده هنگ غلامان، یکی از پنج مقام عمده کشور، را در آن دوران عهده دار بود بلکه حکمران ولایت ثروتمند فارس نیز محسوب میشد. این انتصاب نشان از تغییری عمده در سیاست داخلی شاه عباس به منظور کاهش قدرت قزلباشها داشت و در واقع، اللهوردیخان نخستین غلامی بود که به مقام اشرافیت دست یافت و در رتبهای مساوی با سران قزلباش، که تا آن زمان کلیه مقامهای مهم را در دست داشتند، قرار گرفت. او حتی بعدها به مقام فرماندهی کل نیروهای مسلح رسید.پس از اللهوردیخان نیز قوچقایخان، که او هم از غلامان ارمنی شاه عباس بود این مقام را کسب کرد.
شاه عباس در اندک زمانی توانست ازبکان را سرکوب کند و بر آنان فائق آید. سپس، پایتخت خود را از قزوین به اصفهان منتقل کرد. علت اصلی این انتقال پایتخت آن بود که اولا اصفهان به علت وجود رودخانه زایندهرود در آن میتوانست محیطی مناسب برای توسعه فعالیتهای اقتصادی به ویژه از لحاظ رونق کشاورزی و تامین آذوقه باشد. دومین مساله مهم نیز آن بود که شاه عباس قصد داشت به توسعه و رونق تجارت در ایران بپردازد و نزدیکی اصفهان به شهرهای دیگر و مرکزیت آن باعث میشد تا شاه اشراف بیشتری به دیگر نقاط ایران ازجمله دریاهای آزاد جنوب داشته باشد.
به این ترتیب، شاه عباس در مدت کوتاهی توانست اوضاع داخلی ایران را سر و سامان بخشد. اینک زمان آن رسیده بود تا به دولت عثمانی، که بخشهای وسیعی از سرزمین ایران را تصرف کرده بود، اعلان جنگ دهد.
جنگهای شاه عباس با عثمانیها
شاه عباس که پیمان صلح۱۵۸۹م/۹۹۸ هـ ق را از روی درایت سیاسی با دولت عثمانی منعقد کرده بود تا در آرامش کامل زمان کافی برای حل مسائل داخلی داشته باشد پس از برقراری امنیت داخلی و تثبیت مرزهای شرقی مصمم به بازپسگیری سرزمینهایی شد که در این قرارداد به دولت عثمانی واگذار کرده بود. ابتدا، این مساله را با مشاوران خود در میان گذاشت و سپس، اقدام به تدارک مقدمات جنگ کرد. تمام سعی شاه براین بود تا پیش از شروع حمله شک قوای نظامی عثمانی برانگیخته نشود اما به زودی اخباری مبنی بر اینکه شاه عباس قصد حمله و جنگ دارد به سپاه عثمانی حاضر در تبریز رسید. دامنه این اخبار روزبهروز وسیعتر شد تا به ارمنستان رسید. در این زمان، ارمنیان به علت وضیعت نابسامانی که حکمرانان عثمانی برای آنها به وجود آورده بودند در شرایط سختی به سر میبردند. آنان با شنیدن این خبر گمان کردند زمان مناسب برای رهایی از این مشکلات فرا رسیده است. آراکل داوریژتسی در بیان حوادث این دوران مینویسد:
«خبر رسید که شاه عباس سپاهی را برای بیرون راندن قوای عثمانی آماده میکند. در این زمان، تعدادی از روحانیان والا مقام ارمنستان و شهر جلفا پس از مشورت با یکدیگر تصمیم گرفتند به اصفهان نزد شاه عباس بروند تا وضیعت سخت و دشوار مردم را برای او توضیح دهند و از او طلب کمک کنند. به این ترتیب، دو مقام برجسته کلیسای ارمنستان به سوی ایران و شهر اصفهان حرکت کردند.»
داوریژتسی در ادامه میگوید: «شاه عباس این مقامات را با خوشحالی پذیرفت و دستور داد تا پذیرایی ویژهای از آنها به عمل آید. او در ملاقاتی که با آنها داشت قول داد تا نهایت تلاش خود را برای حمایت و پشتیبانی از ارمنیان به کار بندد.»
پس از مدتی وکیل پاشا، فرمانده پادگان عثمانی، از طریق خبرچینهای خود مطلع شد که ممکن است شاه عباس به تبریز حمله کند. نقل شده که وی این موضوع را با طالعبینی در میان گذاشت و آنها تصمیم گرفتند به دیوان حافظ فالی زنند که نتیجه آن این بیت بود:
عراق و فارس گرفتی به شعر حافظ بیا که نوبت بغداد و وقت تبریز است !
سرانجام در۱۴ سپتامبر۱۶۰۳م / ربیعالاخر۱۰۱۲هـ ق شاه به بهانه رفتن به مازندران اصفهان را به سمت شمال ترک کرد. مدتی در قزوین ماند و پس از شش روز به تبریز رفت. هنگامی که سپاهیان شاه عباس به بیست کیلومتری تبریز رسیدند ساکنان شهر به پیشواز شاه و قوای او رفتند و به این ترتیب، پیش قراولان سپاه صفوی وارد شهر شدند. در این هنگام تعدادی از سپاهیان پادگان عثمانی که برای خرید به بازار رفته بودند با شنیدن صدای شور و شادی مردم به سرعت به پادگانها بازگشتند و دروازهها را بستند تا مانع از ورود قوای شاه عباس به شهر شوند.
پس از گذشت بیست سال از اشغال تبریز به دست عثمانیها شهر چهرهای غم انگیز به خود گرفته بود. عثمانیها خسارات زیادی به شهر وارد آورده و اکثر خانهها به سختی آسیبدیده بودند. بیشتر مردم، که مایملک خود را در طی این سالها از دست داده بودند، شهر را ترک گفته بودند. جملگی این عوامل و مشکلات فراوانی که مردم طی این سالها متحمل شده بودند خشم و کینه آنها را نسبت به عثمانیها برانگیخته بود. بنابراین، بیدرنگ و به قصد انتقام جویی در کنار سپاهیان صفوی قرار گرفتند.
هنگامی که نیروهای شاه عباس به تبریز رسیدند علی پاشا، فرمانده پادگان عثمانی و پنج هزار تن از سپاهیانش در شهر نبودند. آنان مدتی بعد به تبریز بازگشتند، اما به دست سپاهیان صفوی تار و مار شدند و پادگان عثمانی به دست نیروهای صفوی افتاد. اکنون تبریز در دستان شاه عباس قرار داشت و زمان آن رسیده بود که به سوی ارمنستان حرکت کند.
ارسال نظر