تاریخ معاصر- تحلیل انقلاب سفید محمدرضا پهلوی - ۲
اتحاد شاه با روستاییها علیه طبقه متوسط
هدف از انقلاب سفید در دهه چهل در ایران چه بود و محمدرضا شاه چه هدفی را در اجرای آن دنبال میکرد. با نقل بخش دیگری از گزیده کتاب سیاست در ایران، نوشته جیمز آلن بیل که با ترجمه علی مرشدیزاده توسط نشر اختران به چاپ رسیده است، هدف شاه از این رفرم و دستاوردهای آن را مرور میکنیم. تمامی ایدههای مربوط به «انقلاب» از جمله شروع و اجرای آن در تمامی سطوح به شاه نسبت داده شد. داستانهایی درباره نحوه شکلگیری آن در ذهن شخصیتی که در مرکز نظام سیاسی ایران قرار گرفته بود خلق و منتشر شد. بسیاری از افراد جاهطلب و خلاق، نکات جدیدی را برای اصلاح ابداع کردند و کوشیدند آن را به اطلاع شاه برسانند تا شاید بتوانند آن را بخشی از انقلاب سفید وی سازند. به افرادی که نقشی حیاتی در اجرای اصلاحاتی خاص داشتند اجازه داده نشد که به موفقیتی زیاد دست یابند و معروف شوند؛ زیرا این امر باعث از همگسیختن شبکه سیاسی مرکزی میشد. حسن ارسنجانی، معمار واقعی کل برنامه اصلاحات ارضی، به دلیل مسافرتهای زیادی که به مناطق روستایی ایران داشت و فعالیتهایی که برای روستاییان انجام میداد از محبوبیت زیادی در میان آنها برخوردار شد. هنگامی که در سال ۱۳۴۲ ارسنجانی مجبور به استعفا شد با انتصاب به سفارت ایران در رم بلافاصله از صحنه حذف شد. از آن زمان، در تمامی مطالب انتشار یافته رسمی مربوط به اصلاحات ارضی نام و تصویر ارسنجانی پاکسازی و حذف شد. نقش مهم ارسنجانی در برنامه اصلاحات ارضی از تاریخ رسمی ایران محو شد و به این ترتیب شاه توانست بر این چالش فائق آید.
دستگاه اداری انقلاب سفید طبق روابط سنتی قدرت شکل گرفته است. به عنوان مثال، کل برنامه سوادآموزی تحت هدایت مستقیم قدرتمندترین نخبگان سیاسی از جمله خواهر شاه و وزیر دربار قرار دارد. وزیر آموزش و پرورش نیز به همراه معاونان مختلف خود مسوولیت برنامههای رقیبی را عهدهدار بودند. وزارتخانههای کشاورزی، کشور و دارایی برای کسب کنترل بر یکی از سطوح برنامه اصلاحات ارضی تا حدود زیادی هماهنگی داشتند، حال آنکه شاه بخش اصلاحات ارضی جداگانهای در سطحی دیگر به وجود آورد. با حضور نقاط قدرت متعدد دیگری از جمله بانکهای کشاورزی و اعتباری، شرکتهای تعاونی، دیوانسالاری استانی و ژاندارمری این تصویر، پیچیدگی بیشتری یافت. تمامی آنها در رقابتی درهم تنیده با یکدیگر تعامل داشتند. حادثه عمدهای که برنامه اصلاحات ارضی را در دستگاه اداری نظام شبکهای عمق بخشید استعفای حسن ارسنجانی بود که در سال ۱۳۴۲ روی داد. ارسنجانی فردی بود که با لحنی انقلابی سخن میگفت و برنامههایی انقلابی را دنبال میکرد. وی از موقعیت خود به عنوان تابع و تملقگوی شاه ناراضی بود و بنابراین تهدیدی خطرناک علیه نظام شبکهای پهلوی، محسوب میشد. شاه به جای وی تیمساری نظامی را منصوب کرد که هدایتگر آرمانی برنامهای بود که قرار بود به حفظ روابط سنتی بپردازد.
پیشنهادهای اصلاحی سال ۱۳۴۱ نیز همانند حوادث سالهای ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲ به دنبال خود دورهای از فعالیتهای خشونتبار را پدید آورد. از جمله این فعالیتها شورشهای مردمی در خیابانهای تهران در خرداد سال ۱۳۴۲، ترور حسنعلی منصور، نخستوزیر، در بهمن ۱۳۴۳ و سوءقصد به جان شاه در فروردین سال ۱۳۴۴ بود. مخالفتی که در آستانه اعلان این برنامه اصلاحی چشمگیر اتفاق افتاد از چند منبع نشات میگرفت. کسانی احساس میکردند که این تغییرات نظام سنتی را واقعا برخواهد انداخت و به این دلیل مخالف آن بودند. از سوی دیگر، برخی این تغییرات را تلاشی برای حفظ روابطی میدانستند که میبایست برانداخته میشد. به عنوان مثال، تودههایی که در خرداد سال ۱۳۴۲ دست به شورش زدند نماینده نیروهایی مانند روحانیت، به همراه عناصر تندرو مانند دانشجویان و معلمان بودند. این واکنشهای پس از اصلاح نشاندهنده عمق ارتباط موضوع تغییر در این روابط بنیادین با زندگی این افراد است. ماهیت تشکیل و مدیریت برنامه اصلاح سال ۱۳۴۱ به روشنی نشان دهنده هدف آن مبنی بر حفظ این روابط بنیادی است. اما شواهد دیگری را نیز میتوان از تحلیل جهتگیری این برنامه استخراج کرد. این برنامه به ویژه برای ایجاد و تقویت طبقاتی طراحی شده بود که از نظام شبکهای سنتی حمایت میکردند.
سیاست اصلاحات ارضی و کشاورزی
محمدرضا شاه بارها بر اعتقاد خود به طبقه کشاورزان ایران تاکید کرده است. وی مینویسد: «میلیونها نفر از مردمان روستایی ما از ویژگیهای برجستهای برخوردارند که از جمله آنها وطنپرستی است.» با وجود این باور، تلاشی جدی برای انجام اصلاحاتی که به نفع طبقه پایین باشد صورت نگرفت. رضاشاه برنامه توسعه اقتصادی خود را بر دوش کشاورزان بنیان نهاد و چنانکه امین بنانی اشاره دارد، وی «مقدار نامتوازنی از امتیازات را به سمت زمینداران سرازیر کرد و به این ترتیب بر تنشهای اجتماعی در مناطق روستایی افزود». پسر رضاشاه تا اوایل دهه ۱۳۴۰ تلاشی جدی برای بهبود شرایط زندگی کشاورزان ایران به عمل نیاورد. بیش از نیمی از مواد به وجود آورنده برنامه انقلاب سفید مستقیما به کشاورزان مربوط میشد و جوهر این برنامه، اصلاحات ارضی بود. تهدید اولیه طبقه متوسط جدید و تحصیلکرده در دهه ۱۳۳۰ باعث به وجود آمدن تلاشی مشخص برای توزیع اراضی سلطنتی شده بود. اما در سال ۱۳۴۲، این تهدید تا بهآنجا شدت یافته بود که شاه و نخبگان سیاسی به اتحاد طبقاتی برخاستند.
تاریخ اروپا انباشته از نمونههایی است که پادشاهان در مقابل اشراف کوشیدند اتحادهایی به وجود آورند. در عین حال ظهور طبقه متوسط بورژوا نیز تهدیدی علیه آنها بود. به عنوان مثال در آلمان قرن نوزدهم بورژواها بودند که شکوفایی یافتند و قدرت اقتصادی عظیمی به دست آوردند. این طبقه نه تنها تهدید سیاسی رو به رشدی بود، بلکه نماینده نیرویی محسوب میشد که در رشد صنعتی و امنیت ملت نقشی حیاتی داشت. پادشاهان در اروپا اغلب در مقابل اشرافیت و نیز برای جلوگیری از تهدیدات آنی طبقه متوسط با یکدیگر متحد میشدند. چند نمونه موفق «انقلاب از بالا» هنگامی اتفاق افتاد که پادشاه، حاکم یا نخبگان سیاسی با ارائه امتیازاتی اساسی به طبقه متوسط، ائتلافی را با این طبقه در حال گسترش به وجود آوردند.
انقلاب سفید در ایران نماینده تلاشی جدید و محاسبه شده برای اصلاح از بالا با هدف حفظ الگوهای قدرت سنتی است. شاه از طریق اصلاحات ارضی، با قطع پیوند زمینداران با مناطق روستایی آنها را در شهرها متمرکز کرده است. وی سپس به اتحاد با کشاورزان علیه طبقه متوسط حرفهای مبادرت ورزیده است. اقدام نخست با هدف تقویت موقعیت شاه در این نظام به بهای تضعیف فرصت چالشگران طبقه بالا طراحی شده است.
ارسال نظر