تاریخ معاصر - تجارت، سفر و انقلاب در اواخر عهد قاجار
روسها و افول تجارت در تبریز
تجار از بازیگران مهم در نهضت مشروطه و انقلاب مشروطه ایران بودند.علی قیصری با توجه به اهمیت این طبقه، موضوع مقاله خود را با عنوان «تاجران بدون مرز» به ذکر خاطرات حاج محمدتقی جورابچی اختصاص داده است؛ به عقیده او این خاطرات دارای اطلاعات فراوانی از زندگی شخصی و اجتماعی تجار در سالهای انقلاب مشروطه است و ما را به درک بهتری از این رویداد تاریخی رهنمون میشود. در سومین بخش این نوشتار، مشکلات خانواده جورابچی در جنگ داخلی تبریز در سال ۱۹۰۸ و تجارت آنان در میانه جنگ جهانی اول مورد بررسی قرار میگیرد.
بخش سوم
تجار از بازیگران مهم در نهضت مشروطه و انقلاب مشروطه ایران بودند.علی قیصری با توجه به اهمیت این طبقه، موضوع مقاله خود را با عنوان «تاجران بدون مرز» به ذکر خاطرات حاج محمدتقی جورابچی اختصاص داده است؛ به عقیده او این خاطرات دارای اطلاعات فراوانی از زندگی شخصی و اجتماعی تجار در سالهای انقلاب مشروطه است و ما را به درک بهتری از این رویداد تاریخی رهنمون میشود. در سومین بخش این نوشتار، مشکلات خانواده جورابچی در جنگ داخلی تبریز در سال ۱۹۰۸ و تجارت آنان در میانه جنگ جهانی اول مورد بررسی قرار میگیرد. زمینه کار تجار، بیشتر، کالاهای مصرفی بود تا کالاهای سرمایهبر پرمخاطره و در همه خاورمیانه همین طور بود. تجار هم از کنجکاوی و هم از نگرانی به مسائل سیاسی کلان مانند نهضت مشروطه مسائل ملی و منطقهای توجه داشتند (هم به علت گرایشهای سیاسی خودشان و هم به سبب تاثیرهای احتمالی کوتاهمدت و بلندمدتی که این تحولات بر تجارت محلی و منطقهای و بینالمللی داشتند.) اما دغدغه روزانه آنها گردش روان کالا و ارسال ایمن محمولهها و وصول به موقع طلبها بود.
در ۱۹۰۵ به دنبال وقایع سیاسی قفقاز (مثل انقلاب ۱۹۰۵ روسیه یا زدوخورد مکرر ارامنه و مسلمانان قفقاز در ۱۹۰۵-۱۹۰۶) بسیاری از تجار ایرانی مقیم قفقاز و همچنین تجار ارمنی از باکو به انزلی و رشت کوچیدند. حاجمحمدتقی، تاجر تبریزی، قبلا تنشهای ناشی از ورود رقیبان «خارجی» را به بازارهای رشت و انزلی احساس کرده بود و حالا ورود یک گروه جدید دیگر به تنش دامن میزد. یک بار چند تاجر محلی حاجمحمدتقی را متهم به قاچاق و فروش مهمات به شورشیهای ارمنی کردند (هم ارامنه روسی که با دولت روس میجنگیدند و هم ارامنه «یاغی» ایرانی). ولی او قویا این شایعه را رد میکند و آن را ساخته و پرداخته رقیبان حسود میخواند؛ جورابچیها خود را داخل کار مهمات نمیکنند. در رشت برادران جورابچی در کنار رشته اصلی خود (جوراب) به تجارت نخ و طناب هم میپردازند، همین طور سیگار که میپیچند و بستهبندی میکنند و به بازار میفرستند. در ۱۹۰۵ یکی از برادرها - شفیع - برای سیگارشان برچسب هم سفارش میدهد که به اسم خودشان به چاپ میرسد. با قوطی سیگارشان کارشان میگیرد.
ولی جورابچیها معاملههایی با ارمنیها هم دارند که بعضی خوب و پرسودند و برخی نه چندان سودآور. در ۱۳۲۷/۱۹۰۹ هارتون نامی که ساکن رشت است به حاجمحمدتقی و برادرش حاجرضا مبالغی برات به فرانک فرانسه در «عهده یک بانک غیرمعروف» در پاریس به بهایی ارزانتر از قیمت اسمیشان میفروشد. برادران جورابچی جمعا معادل ۶۰۰۰ تومان برات از هارتون میخرند و برای وصول در موعد سررسیدشان به استانبول میفرستند. دوستانشان از استانبول خبر میدهند که آن بانک ورشکسته است و براتها بیمحل هستند. حاجرضا چهار ماه بیصبرانه انتظار میکشد، سپس در ۲۲ ذیحجه ۱۳۲۷/۴ ژانویه ۱۹۱۰ به استانبول میرود به امید اینکه بتواند براتها را نقد کند، ولی نمیتواند و برادرها، هم این سرمایه از جیبشان میرود و هم ۱۰۰۰ تومان دیگری که خرج کردهاند تا آن سرمایه را برگردانند. حاجمحمدتقی این بدبیاری را از چشم شور حسودان میبیند. شاید این واکنش او را بتوان نشانه گویایی از شخصیت او یا دستکم تفکر او گرفت. او در هر حال از بابت سلامت خود و خانوادهاش شکر خداوند را به جای میآورد. حاجمحمدتقی از ناکامیهای بستگانش در تجارت ایراد میگیرد، اما نوبت که به خودش میرسد با زرنگی از کنار دستهگلی که به آب داده و بعد از آن همه تجربه کاری کلک خورده است که شاید نتیجه حرص پول و مال دنیا باشد، میگذرد. در این بین حاجرضا حجرهای در استانبول میخرد و کار پرمنفعتی را شروع میکند و ظرف دو سال ضرری را که خوردهاند جبران میکنند.
در جنگ داخلی (۱۹۰۸-۱۹۰۹) که تبریز به محاصره روسها و نیروهای دولتی درآمد، ستاره بخت تجار محلی از جمله جورابچیها رو به افول نهاد. محاصره تبریز به تجار اروپایی و خود روسها در شهر هم زیان میرساند. با این حال اگرچه با حضور همیشگی خطر راهزنی در جادهها حضور نیروهای روس در شمال یا انگلیسیها در جنوب ضامن امنیت راههای تجاری به شمار میرفت، به جرات میتوان گفت که تجار ایرانی هرگز نشان ندادند که از حضور آنها در ایران خوشحالند. تجار میدانستند که هر چند امنیت راهها بالا میرفت، در مدت حضور اشغالگران در ایران تجار ناچار به مشارکت در خریدهای روزمره نیروهای خارجی بودند و سودی عایدشان میشد که ارزش عذاب وجدان آنها را نداشت. وانگهی، با اینکه فکر و ذکر تجار تحولات سیاسی نبود و آنها بیشتر به مسائل کاری و بقای اقتصادی خود میاندیشیدند، تحولات سیاسی تاثیر مستقیم در سرنوشت کاری آنها داشت. به عبارت دیگر تا جایی که به آنها مربوط میشد، اقتصاد و سیاست دو حوزه مستقل از یکدیگر نبودند.
در بحران سال ۱۹۰۹، حاج محمدتقی و همسرش از راه باکو و انزلی از تبریز به رشت رفتند. قطعه زیر از خاطرات درباره این سفر و وضعیت به طور کلی است: [بهار ۱۹۰۹/۱۳۲۷/۱۲۸۷] تسلط روسها روزبهروز زیاد میشود، بعضی از مجاهدان که قفقازی بودند، [روسها] بنا کردند آنها را گرفتن. حاج شیخ علیاصغر واعظ را هم گرفتند بردند. اسم میگذاشتند که مفسدان را میگیریم.
[روسها] در باغ شمال و پل آجی، قزاق بسیاری به شهر میآورند. از دیدن این اوضاع، خلق میگفتند: «این پولتیک است» [محمدعلی شاه] میخواهد با دستیاری روس، آنها که در مشروطه و این بلوا بودند، یکیک اینها را بگیرد، باقرخان و ستارخان در نزد خودشان سوارهها را لباس رسمی داده نگاه داشتند، ترک سلاح نشدند.
حقیر هم خیال رشت داشتم. یک نفر از اقوام، آقا میرزا باقر نام، برادر آقا میرمحمد، را گفتوگو کرده که در رشت شاگرد حجره باشد. استخاره هم کرده بودم که صبیه جناب مستطاب حاجی میرزاعلی را با خود بیاورم. در هشتم ماه جمادیالاول از راه جلفا فایتون کرایه نموده، عازم شدم. در جلفا در منزل حاج ستار خامنه مهمان شدم. فردا، طرف روسیه گذشته، یک شب در قهوه خوی [؟] مانده، با ماشین در عرض دو روز به بادکوبه رسیدم. سه ساعت به صبح مانده بود. آن سه ساعت را در واگزال مانده، صبح با فایتون به کاروانسرای حاجی آقا آمدم. قدری خوابیدم. بعد برخاسته، چای خوردم. آمدم بازار، آقامحمدحسین علیوف را ملاقات کردم. از آنجا صبیه حاجیمیرزاعلیآقا را به خانه مشهدی غفار آوردم. دو شب در بادکوبه مانده، شبها برای ما خوش میگذشت، چند نفر از اهل تبریز در یک منزل بودند، تا پنج از شب رفته عیش مینمودند.
بعد، از پراخود تقیاوف بلیط گرفته، یک شب و یک روز بعد به انزلی رسیدم. اخوی، کربلایی شفیع، به جهت استقبال به انزلی آمده بود. آن روز، چند نفر از اهل تبریز بودند، عیال هم داشتند. در انزلی نماندیم. به قدر سه ساعت بعد از آن با بارکاس روانه رشت شده، شب هیجدهم جمادیالاول [۱۳۲۷/۲۸ مه ۱۹۰۹] به رشت رسیده بعضی از دوستان بازدید آمده تا دو سه روز مشغول کاری نبودیم. هوای رشت آن روزها بسیار گرم بود. از کثرت کک شبها نمیشد استراحت نمود. یخ هم آن سال گران بود. احوالات رشت آن روزها امن بود. مجاهد زیاد بود.پس در یک نگاه کلی پیداست که شبکهای منطقهای بین تجار در نواحی مرزی وجود داشت. ضمن اینکه تجار در هر دو سوی مرز از اوضاع اضطراری نظامی در مواقع بحرانی (مثلا در قفقاز روسیه در ۱۹۰۵ یا در آذربایجان به دنبال انقلاب مشروطه ۱۹۰۶) دل خوشی نداشتند، برای رساندن کالا به بازار به یاری و همکاری یکدیگر در گلوگاهها و گمرکها و جادههای ناامن متکی بودند. به سخن دیگر اولویت آنها گردش کالا بود که از دید آنها شاید راه معقولتری برای مقابله با افزایش تورم و بیثباتی سیاسی به شمار میرفت. در سالهای بعد کسانی که نقدینه خود را به روبل روسیه تزاری نگه میداشتند سخت پشیمان میشدند زیرا پس از انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷ اسکناس روبل ارزش اسمی خود را از دست داد. احتکار نیز، جدا از اینکه بدنامی به بار میآورد، همیشه بیخطرترین و ارزانترین راه کسب سود نبود.
در دوره بعد از جنگ جهانی اول، برادران جورابچی در تبریز و رشت و همچنین تهران به تجارت و خردهفروشی جوراب ادامه دادند. سپس در دوران پهلوی (پیش از ۱۹۳۱/۱۳۱۰) یک کارخانه ریسندگی و بافندگی در تبریز باز کردند که تعداد کارگرانش در سال ۱۹۴۰ به حدود ۳۰۰ نفر رسید.
جامعه
اگرچه محور خاطرات حاج محمدتقی جورابچی را خانواده و تجارت تشکیل میدهد، از جامعه نیز اطلاعاتی فراهم میآورد. اغلب به نظر میرسد که او میکوشد منصفانه به نکاتی از زندگی مردم اشاره کند و بیطرفانه بر تفاوتها انگشت بگذارد. با توجه به اوضاع، بیشتر توصیفهای اجتماعی او درباره قیامها و چگونگی اثرگذاری آنها در جامعه است. تبریز با نواحی مختلف و روابطش با دهات و ولایات اطراف در این گزارشها بیشترین سهم را دارد. او از محلههای شهر و نبردهای دو اردوگاه مشروطهخواه و ضدمشروطه در دوره انقلاب و شبکههای حمایتی مینویسد که مردم برای رفع یا تحمل محدودیتها به وجود آوردهاند، محدودیتهایی که حکومت شاه یا نیروهای اشغالگر روس بر آنها تحمیل کردهاند.
از مشاهدات حاج محمدتقی، بسیاری هم در مورد سفرهای زیارتی است. او از این سفرها به مشهد باشد یا عتبات، یا مکه، لذت میبرد. او نیز مانند خیل دیگر از زائران اگر بتواند مدت سفرش را از مدت معمول اجرای مناسک طولانیتر میکند، در این سفرها او در آیینهای مذهبی و مجالس وعظ و جلسات درس شرکت میکند و با طمانینه خاطر خارج میشود. به این ترتیب مناسک توصیه شده را با تعلیمات مذهبی اضافی تکمیل میکند. احساس رضایت او موقعی کاملتر میشود که میتواند کاسبی و خریدوفروشی هم بکند. از این رو «هم زیارت و هم تجارت» ترکیبی عالی از بهترین عوالم به نظر میرسد.
همنشینان اجتماعی حاج محمدتقی را عمدتاً تجار دیگر تشکیل میدادند، قطع نظر از گرایشهای سیاسیشان. البته بسیاری از تجار در مسائل سیاسی ذاتا محافظهکار بودند و آشکارا به هیچ جریان و فکر و شخص سیاسی ابراز تمایل نمیکردند. مشارکت آشکارتر آنها در نهضت مشروطه (فقط نهضت) گاهی تحت فشار انجمنهای سیاسی بود برای مثال به شکل درخواست کمک مالی، یا پیروی از تصمیمات آنها مثلا برای تعطیلی یا تزئین بازار به مناسبتهای سیاسی. تجار بیشتر مایل به مشارکت در مناسبتهای مذهبی به احترام عقاید خودشان یا برای تبلیغ برای خودشان بودند. همچنین تجار اغلب تمایلی به نمایش علنی ثروت خود نداشتند خواه در نمای خانهها و خواه در سر و وضع خودشان از بیم آنکه حکومت یا مردم، هر کدام به نحوی چیزهای بیجا از آنها بخواهند.
ارسال نظر