تاریخ معاصر- تجارت، سفر و انقلاب در اواخر عهد قاجار
شبکه بزرگ بازرگانان به بم کمک میکردند
حاج محمدتقی جورابچی از معدود تاجرانی است که در دوره خود به نگارش خاطراتش اقدام کرده است. مطالعه این خاطرات که در برهه مهمیاز زمان ما یعنی دوران انقلاب مشروطه نگاشته شده است، میتواند درک متفاوتی از این جنبش به خوانندگان دهد.
بخش دوم
حاج محمدتقی جورابچی از معدود تاجرانی است که در دوره خود به نگارش خاطراتش اقدام کرده است. مطالعه این خاطرات که در برهه مهمیاز زمان ما یعنی دوران انقلاب مشروطه نگاشته شده است، میتواند درک متفاوتی از این جنبش به خوانندگان دهد. او در سه بخش خانواده، تجارت و جامعه به ذکر وقایع دوران خود میپردازد. در دومین بخش از این خاطرات که به قلم علی قیصری در فصلی از کتاب« جنگ و صلح در ایران دوره قاجار» آمده است با دیدگاه او درباره خانواده و تجارت آشنا میشویم.
حاج محمد تقی نگارش خاطرات را از اواخر ربیعالاول ۱۳۲۷/ آوریل ۱۹۰۹ [اواخر فروردین ۱۲۸۸] آغاز کرد. پس نیمه اول خاطرات بعد از شروع جنگ داخلی ایران در آذربایجان و کمی پیش از نبرد معروف «شام غازان» تبریز در آوریل ۱۹۱۰ و پیش از لشگرکشی روسها به آذربایجان نوشته شد. نیمه دوم آن در اواخر ۱۹۱۱ و اوایل ۱۹۱۲ که مقارن پایان انقلاب مشروطه و ورود انبوه نیروهای روس به ایالات شمالی آذربایجان و گیلان و خراسان بود به رشته تحریر درآمد. نیمه دوم با نقل وقایع ژوئیه ۱۹۰۸ تبریز و نصب پرچمهای سفید بر فراز سردرخانهها (به نشانه همراهی با قیام مشروطه خواهان شهر) آغاز میشود و با شرح حوادث دسامبر ۱۹۱۱ و ژانویه ۱۹۱۲ رشت و انزلی در ایام حضور اشغالگران روس در ایران و ختم انقلاب مشروطه پایان میگیرد.
خاطرات حاج محمد تقی جورابچی را میتوان در سه زمینه جداگانه خانواده، تجارت و جامعه که در عین حال با یکدیگر ارتباط دارند تجزیه و تحلیل کرد.
خانواده
نویسنده، حاج محمد تقی، تاجری تبریزی است. پدرش حاج حسن جورابچی (متولد ۱۲۵۵ هـ ق/ ۱۸۳۹ م) نیز تاجر بوده. همین طور پدربزرگش حاج رسول و پدر پدربزرگش حاج ابوالقاسم (وفات حدود ۱۲۱۰/۱۷۹۵) و احتمالا حتی پدر پدربزرگش علی بیگ، گرچه از این آخری نامی در خاطرات نیست. حاج محمد تقی به این دودمان پدری میبالد و طبیعی میداند که مانند آنها تجارت پیشه کرده است.
حاج محمد تقی ۱۳ صفر ۱۲۸۵/۵ ژوئن ۱۸۶۸ در تبریز به دنیا آمد. فرزند بزرگ خانواده از میان پنج دختر و پنج پسر بود که همه از یک پدر و مادر بودند. به تبار مادری یا جدهها چندان اشارهای نمیشود. مادرش زهرا که نویسنده با نام زهرا سلطان و حاجیه خانم نیز از او یاد میکند متولد ۱۲۶۳/۱۸۴۶-۱۸۴۷ بود و در ۱۲۸۴/۱۸۶۷ با پدر او ازدواج کرده بود. پدر زهرا، مشهدی حسن (وفات ۱۲۷۷/۱۸۶۰)، نانوایی داشت. اشارات نویسنده به خواهران و برادرانش به همین اندازه اجمالی است؛ گرچه از برادرها بیشتر میگوید تا از خواهرها. به زنها اغلب تحت نام پدرانشان اشاره میشود و نویسنده سنت را رعایت میکند و نام کوچک آنها را نمیبرد. از آنها گذرا یاد میشود و با کودکانشان سایههایی در پسزمینهاند. گاه نویسنده برای ابراز دلسوزی و همدردی از ایشان میگوید، مثلا هنگامی که به شرح آلام آنها بر اثر جنگ و قحطی و بیماری و سختیهای دیگر میپردازد. در روزهای خوشتر اغلب با تعبیرهای رایج، اما نه بیشتر گویایی مانند «خوشقدم» از بستگان مونث خود یاد میکند.
چندان اشارهای هم به چگونگی ازدواجهای اعضای خانواده نمیشود به جز اینکه تقریبا همه خواهرها را به تجار میدهند. از جزئیات زندگی در خانه هم سخنی نمیرود. این گونه موارد به سکوتی محتاطانه برگزار میشود. از نظر حاجمحمدتقی، صحبت از زنان خانواده یا مسائل خانوادگی چیزی نیست که دربارهاش بنویسند، مخصوصا برای اینکه دیگران بخوانند. سالها بعد از نگارش خاطرات، آن را به یک روحانی نشان میدهد و او مقدمه کوتاهی زیر عنوان «تقریظ» برایش مینویسد. بدین سان از او برایش تایید و تبرک میگیرد و شاید از اینجا نیز بتوان هم دغدغه مراعات اصول تقوا و هم قصد تقسیم خاطرات با دیگران را نتیجه گرفت.
حاجمحمدتقی همسر اولش بلقیس دختر میرزا اسماعیل جورابچیان حقی را در سال ۱۸۹۱ میگیرد. زن زود از دنیا میرود و حاج محمدتقی چند سال بعد در ذیحجه ۱۳۲۵/ژانویه ۱۹۰۸ با علویه طباطبایی دختر «حاجی میرزا علیآقا مجتهد تبریزی طباطبایی» پیمان زناشویی میبندد. میخوانیم که برادرزن او میرزا محمدتقی (پسر بزرگ میرزاعلی مجتهد) رییس انجمن مشروطهخواهان تبریز بوده است.
نویسنده به برادرانش اشارات بیشتری دارد که بیشتر جنبه کاری هم دارد. برادر موقعی خوب است که قابلاعتماد و کاربلد باشد. گاهی به صفات شخصی آنها اشاره میشود، مثلا اینکه مشهدی نقی «در جثه تنومند بود» و «در همه کار با حقیر موافق بود» یا اینکه کربلایی محمدباقر «در طلب گرفتن تند بود» و «با هر کسی قدری روبهرو میشد فحش میداد»، ولی از پیگیری او در کارها ستایش میشود: «از برای دو تومان ۱۰ دفعه به خانه حاکم میرفت.» یا مشهدی شفیع با اینکه «به مکتب رفته درس خواند باز چندان خط و درس ندارد»، اما «خوشخلق» و «در کارها خیلی زرنگ بود.» از حاجرضا به سبب بلندپروازیهای تجاریاش در نگاه به فراتر از تبریز یا رشت و به علت ذوق ادبی و نثر بدیعش تمجید میشود. نکاتی از این دست به ما سرنخهایی از شخصیت او میدهند.
حاجمحمدتقی خانواده، تحصیلات، نزاکت، بینش و موفقیت تجاری را ارزش میداند. اما اشاره ادبی به برادر آخری را نمیتوان به این معنی گرفت که ذوق ادبی در خانواده سابقه داشته است یا اینکه برادران جورابچی از سطح ابتدایی که در مکتبخانهها تدریس میشد بیشتر تحصیل میکردهاند. حاج محمدتقی از تحصیل - که چگونگیاش از موضوعات بحثهای مشروطهخواهان بود - صحبت نمیکند مگر در جایی که بخواهد بگوید فلان عضو خانوادهاش در خردسالی، خواسته یا ناخواسته، ترک تحصیل کرده و راهی بازار شده است. از خواندنیهای مورد علاقه خود او فقط به متون مذهبی اشاره میشود. ضمن اینکه صحبتی از طرفداری او از دروس و مدارس غیرمذهبی جدید نیست.همچنین او نمیگوید که فرزندان خودش را به مدارس متفاوتی فرستاده باشد. در چند عکس موجود از او در این دوره، سر و وضع او اغلب سنتی است. به سخن دیگر، حاجمحمدتقی با اینکه سفر خارج رفته بود، متاثر از غربزدگی یا گرایش «جهانی شدن» که آن روزها ایران را تحتتاثیر قرار میداد به نظر نمیرسد.»
تجارت
تجارت در فهرست اولویتهای زندگی حاجمحمدتقی جورابچی جایگاه بلندی داشت. «تجارت» حاصل جمع شغل، تخصص، تکلیف و هویت او بود. او شیعه دوازده امامی، ایرانی ملیگرای تبریزی (چنان که طرفداریاش از مشروطهخواهان و ارتباطش با انجمن ترقیخواه تبریز نشان میداد) و مردی متعهد به خانواده بود، اما همه اینها موقعی در جای خود قرار میگرفتند که «تاجر» در جای خود قرار میگرفت. «تجارت» رسالت حاجمحمدتقی بود.
ایران در اواخر عهد قاجار بهرغم انزوای نسبیاش، از طریق راههای تجارتی کهنسالی که دارای اهمیت در تاریخ اقتصادی و اجتماعی و حتی فکری کشور بودند با همسایگانش ارتباط داشت. با امپراتوری عثمانی بیشتر از راه تبریز به استانبول (از طریق طرابزون که در دهه ۱۸۳۰ برقرار شد)؛ با قفقاز و روسیه از راه رشت و انزلی به باکو و ورای آن و با هندوستان از راه بوشهر به بمبئی. جز اینها مسیرهای زیارتی عتبات و مکه هم بودند که باز اهمیت تجارتی هم داشتند. وانگهی بعد از اینکه کانال سوئز در ۱۸۶۹ گشایش یافت، ارزانتر تمام میشد که محمولههای تجاری را با کشتی از اروپا و منطقه مدیترانه از طریق کانال سوئز و بندر بوشهر به شمال ایران ببرند تا اینکه از راه طرابزون به تبریز بیاورند. نتیجتا اثر منفی در تجارت تبریز - استانبول گذاشت.
در دوره انقلاب یا زمانی که روسها بخشهای وسیعی از شمال ایران را اشغال کردهاند، حاجمحمدتقی بیشترین دغدغهاش یافتن راهی برای ادامه تجارت داخلی و خارجی است. به این منظور امیدش را به شبکه پیچیده تجار میبندد که هدف مشترک آنها گردش کالا و سرمایه و نهایتا کسب سود است. نشانهای از وجود متولی یا پشتیبانی که او بتواند در این دوران بحرانی به آن متوسل شود، نیست. برعکس تلویحا احساس غرور میکند از اینکه پشتیبانی وجود ندارد. در عوض، اشارات مکرر به کمکهای حاجمحمدتقی به اعضای کوچکتر خانواده هست مثلا برای اینکه کسبوکاری آغاز کنند. یک جا ناکامی خویشاوندی در بازار ناشی از گرایش او به صوفیگری قلمداد میشود. «چون بسیار میل به صحبت بعضی عرفا داشت آنها هم آمده در دکان مینشستند... بسیار اوقات به قهوهخانه رفته با آنها صحبت میکرد. هر قدر ابوی نصیحت میکرد دست نمیکشید.» حاجمحمدتقی و پدرش بسیار افسوس میخورند که وقت گرانبهایی در بازار صرف بیپایان چای و گپ و گفت و عارفانه میگذرد.
ولی با همه اهمیت کسبوکار، خاطرات گزارشی کاری نیست. ملاک توفیق حاجمحمدتقی ارسال و وصول ایمن کالا، مراقبت از محموله و خرید و فروش به موقع جنس است. او اغلب خوددار و خونسرد به نظر میرسد مگر وقتی که فاجعهای رخ میدهد، اما در آن صورت هم غصهاش برای دیگران است و کمتر به بدبیاری خودش میپردازد. او ظرفیت عجیبی برای هضم زیان دارد - یا این طور به خوانندگان آینده خود وانمود میکند. سود که میبرد خدا را سپاس میگزارد و از بخت بلند خود میگوید و از نیکوکاری دیگران یاد میکند.
در هر حال به راهش ادامه میدهد و هدف اصلی او همچنان توزیع کالا و کسب سود میماند. گهگاه دیانت او را وامیداردش که سودها را انفاق کند.
مثلا در حاشیه سفری زیارتی معاملهای پرسود میکند و هنگامی از آن احساس رضایت میکند که خیرات میدهد و سودش را بین نیازمندان و گدایان پخش میکند. همین که این جزئیات را برای آیندگان مینویسد شاید نشان میدهد که میخواهد بر پرهیزگاری و بلندهمتیاش تاکید ورزد و احترام و ستایش جلب کند.
چنانکه از خاطرات برمیآید، حاجمحمدتقی روابط تجاری وسیعی داشته و در معاملاتش اغلب متکی به شبکه بزرگ تجار در داخل و خارج بوده است. متن از این نظر گویا است، گویای اینکه در مواقع بحرانی یا در دوره اشغال خارجی، اجناس را چگونه میفرستادند و حسابها را چگونه تسویه میکردند.
ارسال نظر