رستاخیز انگلستان با دخالت دولت عملی نشد

بخش پنجم

گردانندگان انقلاب کارگری در انگلستان پس‌از جنگ‌جهانی دوم می‌خواستند انگلستان را وارد مرحله جدیدی سازند که در عین برقراری تساوی میان افراد، هم دارای تحرک و تسلط اتاتیسم شوروی بوده و هم از قدرت لیبرالیسم آمریکا برخوردار شوند. دربخش پنجم از گزیده کتاب «جریان‌های بزرگ معاصر» دلایل شکست حزب کارگر در انگلستان دراین دوره بررسی می‌شود.

بنابراین کوشید راهی را که شوروی‌ها طی نموده بودند، طی کند؛ یعنی نقشه عمومی مبادلات خارجی برای خود وضع نماید. ارکان اصلی این طرح عبارت بود از تقلیل واردات از گروه دلار و تکثیر مبادلات در گروه استرلینگ؛ یعنی با ممالک مشترک‌المنافع. در دورانی که حکومت اتلی بر سر کار آمد و زمام امور را به دست داشت موفق شد که واردات کشور را از آمریکا تا حدود ۲۲ درصد کل واردات کاهش دهد؛ اما اتخاذ چنین سیاستی با منافع آمریکایی‌ها جور در نمی‌آمد؛ علاوه بر این، انگلستان را سوق می‌داد به روش جدیدی که با ممالک مشترک‌المنافع یک سیاست اعمال زور اتخاذ کند و این امر نیز با سیاست عمومی که آمریکایی‌ها از آن طرفداری و حمایت می‌کردند و بر زمینه «مبادلات آزاد» قرار داشت مباینت کلی داشت.

کنترل مبادلات ضروری بود

دولت کارگری برای حفظ و نگهداری ارزش لیره که دیگر به خودی خود و به نحو طبیعی مانند سابق نمی‌توانست به خود تکیه کند، مجبور شد مانند دول دیکتاتوری در زمان قبل از جنگ کنترل دقیقی در قیمت اسعار برقرار سازد. شرط اصلی قرضه آمریکایی‌ها در ۱۹۴۵ این بود که قابلیت تبدیل لیره برقرار بماند؛ ولی دولت کارگری به زودی از عزم و مجاهدت خود در این زمینه منصرف شده برای بهبود وضع از ممالک مشترک‌المنافع درخواست کرد در میزان قروض جنگی تعدیلی قائل شوند. دولت کانادا بدون هیچ‌گونه شرط و قیدی انصراف خود را از وصول قروض جنگی اعلام کرد. دول استرالیا و زلاند نو به ترتیب ۲۵ و ۵/۱۲ میلیون لیره تقلیل دادند. در صورتی که هندوستان به عکس تقاضا کرد که حسابش آزاد شود که مورد موافقت قرار گرفت. علاوه بر این انگلستان در نظر داشت که از میزان قروض جنگی خود در برابر دولت آرژانتین نیز تقلیلی به دست آورد ولی با مخالفت مواجه شد. لذا ناچار شد برای واریز آن، شرکت راه‌آهن را که از سابق در اختیار داشت، به مبلغ ۱۳۵ میلیون لیره به دولت مذکور واگذار نماید گذشته از این سایر دارایی خود را به ۵/۱۵ میلیون لیره واگذار کرد. به این قرار نتیجه یک قرن سرمایه‌گذاری و فعالیتش را در آرژانتین از دست داد.

در ظرف یکسال ۱۹۴۸ تا پایان ۱۹۴۹ ذخیره نقدی انگلستان از ۵۵۲ میلیون به ۴۰۶ میلیون لیره تقلیل یافت. ممکن بود این تقلیل را در ازای ترقی قیمت ذخیره طلا که قیمت آن به نحو غیرطبیعی کمتر از میزان متعارف نگه داشته شده بود جبران شود، ولی دولت آمریکا که تسلط مطلق در بازار بین‌المللی طلا داشت موافقت نکرد و نخواست با زیاد نمودن قیمت طلا گروه استرلینگ را از خطر نجات بخشد. لندن، در برابر خطری که لیره را تهدید می‌کرد بدون مشورت با «دومینیون»ها ناگهان تصمیم گرفت ارزش لیره را تقلیل دهد تا به حجم صادرات خود افزوده سرمایه‌های خارجی را به کشور جلب کند. این تقلیل ارزش بیش از حد ضرورت بود؛ زیرا سی درصد از قیمت آن کاسته شد و دومینیون‌ها اعتراض کردند؛ ولی ناچار به تبعیت شدند.

تقلیل ارزش لیره همه انتظاراتی را که دولت به آنها امیدوار بود، برآورده نکرد؛ زیرا سایر ممالک به استثنای ممالک متحده که ۸۰ درصد تجارت دنیا را در دست داشتند برای محافظت وضع خویش به تنزل ارزش پول خود در همان ایام مبادرت ورزیدند. در بین ممالک متحدالمنافع، کانادا که متعلق به منطقه دلار است فقط ده درصد از ارزش پول خود کاست؛ در صورتی که پاکستان نرخ روپیه را ثابت نگه داشت. این تهدید جدید علیه گروه استرلینگ و اولویت آن انگلستان را مجبور کرد بیش از پیش به رژیم ترجیحی کانادا نزدیک شود تا بتواند در برابر فشار اقتصادی ومالی آمریکا مقاومت کند. نتیجه این اقدامات این شد که در ۱۹۵۰ دولت کارگری با تنزل ارزش لیره و سیاست سختگیری موفق شد به اقتصاد انگلستان سروصورتی بدهد. از ۱۹۴۵ تا ۱۹۴۹، صادرات انگلیس بهبود یافته بود. در واقع خریدهای مهم آمریکا از بلوک استرلینگ در معرکه «کره» توام با تقلیل ارزش لیره، تعادل پرداخت‌های منطقه استرلینگ را تا حدی برقرار ساخته و پرداخت ۲۲۰ میلیون دلار به سهولت امکان‌پذیر شد. تا جایی که در دسامبر ۱۹۵۰ شانسلیه، خزانه داری کل «گیت اسکل» اعلام داشت که انگلستان در آتیه دیگر احتیاجی به کمک‌های نقشه مارشال نخواهد داشت. ولی این اعلامیه‌ در واقع‌ نقشی بر آب بود؛ زیرا ممالک متحده در لندن اعلام کرده بود اعتبارات مربوط به نقشه مارشال در دومین نیمه سال ۱۹۵۰-۱۹۵۱ دیگر پرداخت نخواهد شد. دولت کارگری تقاضا کرد لااقل موافقت نمایند انگلستان بی‌نیازی خود را اعلام دارد تا استفاده تبلیغاتی و سیاسی ببرد. در عمل در اکتبر ۱۹۵۱ چون آمریکا از خریدهای مهم خود از انگلستان منصرف شد، پرداخت‌های دلاری به وضع وخیمی درآمد؛ به‌این ترتیب تهدید بزرگ‌تری در افق نمایان شد. یعنی دول آلمان و ژاپن که به اقتصاد خود سر و صورتی داده بودند، در صحنه تجارت بین‌المللی نمایان شده به عنوان رقیبان موثر، صادرات انگلیسی را تحت‌الشعاع قرار دادند. از طرف دیگر روابط بین شوروی و آمریکا روز به روز رو به وخامت بود و از نظر مبادلات بین‌المللی مشکلات فراوانی ایجاد شده بود. به نظر می‌رسید که انگلستان فقط دو راه در پیش داشت یا اینکه به سیاست همکاری نزدیک خود با کانادا خاتمه داده وارد سیستم اقتصادی جدیدی بر اساس قابلیت تبدیل لیره با پول‌های اروپای غربی و آمریکا شده وضع خود را نجات بخشد. این راه البته احتیاج به کمک مالی آمریکا داشت. یا انگلیس با دولت شوروی و ممالک اروپای شرقی مبادلات تجاری خود را توسعه داده با لیره ضروریات غذایی خود را که مجبور بود از آمریکا تهیه کند، خریداری و در عوض مصنوعات فلزی که شوروی‌ها آماده به خریداری هستند تهیه و به فروش رساند. ولی در این راه نیز آمریکا مخالف فروش مصالح جنگی به روس‌ها بود و می‌کوشید مبادلات دول غربی با اروپای شرقی در حداقل بماند. بنابراین راه دوم عملی نبود و یگانه راه نجات برای انگلستان این بود که به آمریکا و ممالک اروپای غربی متوسل شود.ولی این سیاست با تمایلات اقتصادی و اجتماعی دولت کارگری جور در نمی‌آمد، لذا برای انگلستان دو راه حل منحصر باقی ماند: یا در تعقیب سیاست سوسیالیستی کارگران، روز به روز خود را به دول مشترک‌المنافع نزدیک و از کمکشان برخوردار شود یا سیاست کارگری را رها کرده، وارد سیستم آتلانتیک بشود، ولی ممالک مشترک‌المنافع به علت از دست دادن مستعمرات آسیایی خود در مضیقه بودند، وانگهی، چه ممالک مشترک‌المنافع و چه انگلستان مجبورند برای حفظ حیات و دفاع از سرحدات خود با ممالک متحده آمریکا همکاری خیلی نزدیک و دائمی برقرار سازند.

شکست سیاست کارگران

در فوریه ۱۹۵۰ که انتخابات آغاز می‌شد سیاست کارگران به طور کلی نتوانسته بود نه در نظام داخلی نه در صحنه خارجی به موفقیت برسد. آن تحرک و موفقیتی که کارگران در ایدئولوژی خود مبنی بر حصول تساوی بین افراد و دخالت دولت در امور اقتصادی انتظار داشتند، ناکام مانده بود. آنها امید داشتند رژیم سرمایه‌داری فردی را مبدل به سرمایه‌گذاری دولتی نمایند. در این تحول طبقه کارگر طرفدار حزب خود و دولت باقی ماند؛ زیرا عقیده داشت که رفورم‌ها و اصلاحاتی که کابینه اتلی عملی نموده است به نفع آنها است و مایه رستگاری کارگران، ولی دولت که زمام امور را به دست داشت و کارگران که از آن حمایت می‌نمودند نتایج حاصله و روش امور را به یک نظر مورد قضاوت قرار نمی‌دادند. گردانندگان «انقلاب» کارگری می‌خواستند انگلستان را در راه جدیدی وارد سازند و رژیمی برقرار سازند که در عین اینکه تا حد امکان تساوی را بین افراد برقرار ساخته، رژیم نوین اقتصادی به وجود آورند که هم دارای تحرک و تسلط اتاتیسم شوروی بوده و هم از قدرت لیبرالیسم و توسعه‌دار رژیم آزادی آمریکا برخوردار شوند. به عبارت دیگر حد فاصلی باشند بین رژیم مطلق روسیه و رژیم آزادی خواهی آمریکا؛ یعنی هم از قدرت مرکزی استفاده نمایند و هم حرمت و آزادی افراد را نگه دارند، حقوق اشخاص را محترم شمرده و نه تنها انگلستان، بلکه سایر ممالک اروپای غربی را گرد خود مجتمع و از مزایای دو طرف استفاده برند. این طرح خودخواهانه چون بیشتر تعمیم و عملی کردن تساوی مطلق بین افراد بود، انتظار داشت با استقبال پرشور مردم بتواند قدرتی مشابه با ایدئولوژی مارکسیسم، مبتنی بر زور و فشار، منتها با رعایت اصول ابتکار و آزادی فردی آمریکایی، که عامه مردم آمریکا به آن ایمان داشتند و اولویت و ثروت خود را مدیون آن می‌دانند تواما ایجاد نماید. اما ایجاد چنین رژیمی وقتی امکان دارد که دو عنصر آشتی‌ناپذیر با یکدیگر جمع شوند. کارگران، مزایا و منافعی که اصلاحات دولت تامین نموده بود، قبول کرده از آن برخوردار شدند، منتها از فداکاری‌ها و بذل فعالیت زیادی که دولت توقع و انتظار داشت، شانه تهی کردند، نتیجه این شد که رستاخیز اجتماعی انگلستان از راه دخالت دولت و برقراری رژیم «اتاتیسم» عملی نشد؛ زیرا طبقه کارگر حاضر به گذشت و فداکاری که در رژیم‌های اتاتیسم به‌اجبار به دست می‌آورند، نشد، دولت کوشید در برابر این شکست از راه تحمیل فداکاری‌های دیگر؛ یعنی محدودیت و جیره‌بندی و زندگانی سخت، سیاست خود را تعقیب نماید آن هم به کلی با رفاه و برکت و ثروت که اصول لیبرالیسم سابقا برای انگلستان تامین نموده بود منافات داشت. مردم، دولت اتلی را از روی نتایجی که به دست آورده بود، قضاوت می‌کردند، سیاست تعیین نرخ‌ها با وجود کاهش ارزش لیره تا اندازه‌ای قرین موفقیت شده بود، ولی نتیجه نهایی این سیاست، تثبیت دستمزدها و جیره‌بندی بود که مایه نارضایتی عامه و بالمآل کاهش تولیدات بود. سیاست حداکثر استفاده از مشاغل درست است که مساله بیکاری را فیصله داده بود، ولی گرفتار افراط و تفریط شد؛ یعنی کارگر به حد لزوم برای توسعه صنایع در دسترس نبود و دچار مضیقه کارگر شدند. نتیجه بدتری که از این افراط و تفریط عاید شد این بود که در نتیجه کمبود کارگر سطح تولیدات کاهش کلی یافت و بهره کار تقلیل یافت. صنایع پس از تبدیل اقتصاد زمان جنگ به اقتصاد دوران صلح، توسعه محسوسی یافت، ولی این توسعه کافی نبود تا انگلستان بتواند میزان مبادلات تجاری خود را متعادل سازد. بنابراین ناچار شدند از جمع واردات بکاهند، نتیجه این کاهش، علاوه بر سایر مضیقه‌ها این شد که نه تنها وضع زندگانی دشوار و از یک سلسله احتیاجات محروم ماندند، بلکه سرمایه‌های انگلیسی که در خارج فعالیت داشت راکد مانده و انگلیسی‌ها از عایدات سرشاری که از این راه به دست می‌آوردند محروم ماندند و عواید ملی کاهش یافت.

با همه این احوال این راهکارها برای جبران مشکلات مالی و تامین بدهی‌ها کافی نبود، چون ذخیره طلا کاهش یافت و مجبور به تقلیل ارزش لیره شدند تازه تقلیل نرخ لیره هم کافی نشد، بار تعهدات که در نتیجه عملی کردن و ایجاد سرویس‌های متعدد و کمک‌های اجتماعی بود و بالاخره تسلیحات عمومی برای حفظ موقعیت بین‌المللی کشور، تحمیل‌های عظیمی بر بودجه بود. زمامداران دولت، همه این مشکلات را قبول داشتند ولی اظهار می‌کردند در ازای این فداکاری‌ها، تساوی بین افراد برقرار شده نتایج و منافع حاصله اندک است، ولی لااقل بین همه متساوی و عادلانه است.